توضیحات:
هندوستان: کشور معروف در جنوب آسیا، در جنوب هیمالیا و کنار دریای عمان و بحر بنگال… . این سرزمین شبه قارهّای است که از قسمتهای دیگر آسیا با جبال هیمالیا جدا میشود، در قدیم به تمام سرزمینی اطلاق میشد که امروز هند و پاکستان کنونی است. (فرهنگ لغات)
۱۳۱ - بــــر ثبـــات دولـــت او تـــا ابـــد
جنبـش عــدلـش نشـان خــواهــد نمــود
معنی و مفهوم: عدل و انصاف همیشگی شاه، نشانهای از جاودانگی و ثبات بخت و دولت (حکومت) اوست.
آرایههای ادبی: ثبات و جنبش با هم تضّاد دارند.
۱۳۲ - سـرخی شــام آگهی داده اسـت از آنــک
روز خــوشـی، در جهــان خــواهـد نمــود
معنی و مفهوم: سرخی افق در هنگام غروب (شفق) از آن خبر میدهد که (با وجود دولت شاه اخستان) روز خوبی در انتظار جهان خواهد بود.
۱۳۳ - صبــحگاهی کــز شـبیخون ران گشــاد
تیــغ چــون خـور، خون فشـان خواهد نمود
واژگان: ران گشاد: سوار شدن بر اسب و رفتن. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: صبحگاهی که شاه برای حملهی ناگهانی، سوار بر اسب میشود و حرکت میکند، شمشیرش را که با خون دشمن سرخ شده، مانند خورشید سرخ رنگ هنگام طلوع، به همگان نشان خواهد داد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آرایههای ادبی: ران گشادن کنایه از بر اسب سوار شدن و حرکت کردن است. تیغ خونآلود ممدوح به خورشید هنگام طلوع تشبیه شده است.
۱۳۴ - شبـروی کــرده کلنــگ آســـا بــه روز
همـچو شـاهـین کــامـران خـواهـد نمــود
واژگان: کلنگ: پرندهای کبود رنگ و بزرگ تر از لک لک. (ناظم) شاهین: پرندهای باشد شکاری و زننده از جنس سیاه چشم. (برهان)
معنی و مفهوم: شاه در تمام طول شب، همچون کلنگ که در طول روز همواره در حرکت است، در حرکت و تکاپو بوده است و در آغاز روز، مانند شاهینی پیروز و غالب می کند.
آرایههای ادبی: حرکت و تکاپوی شاه در شب به تکاپو و حرکت کلنگ در روز مانند شده و پیروزمندی او به شاهین تشبیه گردیده است. کلنگ و شاهین با هم مراعات نظیر دارند. شب و روز در بیت تضّاد ایجاد کرده است.
توضیحات:
کلنگ: برهان قاطع در معنی کلنگ آورده است: «پرندهای است کبود رنگ و دراز گردن و بزرگ تر از لک لک که او را شکار کنند.» نام دیگر این پرنده، کرکی و نام ترکی آن درنا ثبت شده است . در قاموس کتاب مقدّس در بارهی کلنگ آمده است: «صدایش شبیه به بوق میباشد و در فاضلابها و نیزارها مأوا گزیند، خوراکش قورباغه و ماهی میباشد و از جمله خصایل او این که زمستان را در گرمسیر و تابستان را در ییلاق میگذراند.» چنان که ارمیای نبی نیز این مطلب را اشاره می کند و ایمان قوم بنی اسرائیل را بدین مرغ تشبیه میفرماید و قول ارستوفانیس نیز بر این مطلب یعنی ارتحال کلنگ دلالت می کند چنان که میگوید: وقتی که کلنگ به افریقا آید و صدایش شنیده شود، موسم زراعت میباشد». (عبدالّهی، ۱۳۸۱: ۸۳۶- ۸۳۵)
۱۳۵ - حـلق خصمـش در تَنــاوُب جــان دهــد
کــو تَمَــطّی بـر کمـان خــواهــد نمــود
واژگان: تناوُب: خمیازه کشیدن. (فرهنگ لغات) تَمَطّی: خمیازه. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: هنگامی که شاه تیر را از کمان رها میکند و دهانهی کمان مانند دهان در حال خمیازه باز میشود، دشمن در حال خمیازه کشیدن جان میدهد و نابود میشود.
آرایههای ادبی: تَمَطّی (خمیازهی کمان) کنایه از باز شدن دهانهی کمان بعد از پرتاب تیر است.
۱۳۶ - چــون کمـان و تیــر شـد نــون وَالقـَلم
نَشـرهی فــتح، ایــن و آن خــواهـد نمــود
واژگان: نشره: دعایی که با آب و زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند. (معین)
معنی و مفهوم: هنگامی که کمان شاه مانند حرف نون خم میشود و تیر، راست همچون قلم از آن بیرون میجهد، کمان ِهمچون نون و تیر همچون قلم به عنوان نشره و حرزی برای پیروزی قرار میگیرند.
آرایههای ادبی: نون و قلم با حرز، ایهام تناسب میسازد. معنی نزدیک همان شکل خمیدهی کمان و هیأت قلم مانند تیر است و در معنای دوم به آیهی اوّل سورهی قلم «نون والقَلَم و ما یَسطرون» اشاره دارد که آن را به عنوان حرز و نشره با زعفران بر کاغذ نوشته و همراه میداشتهاند. بیت دارای حسن تعلیل است؛ زیرا آیهی «نون والقلم» را به عنوان حرز و نشره مینویسند که شکل تیر و کمان شاه مانند آن است.
۱۳۷ - جــوشـنِ نــاخـن تنــش، بــدخـواه را
تـن چــو نـاخـن ز استـخوان خواهـد نمــود
واژگان: جوشن: سلاحی جُبّه مانند که از حلقههای آهن سازند و شبیه به زره است. (معین)
معنی و مفهوم: جوشن زبر و زمخت شاه، تن دشمن بدخواه را چنان پاره پاره میکند که استخوانهایش تکه تکه شده و مانند ناخن بیرون میزند.
آرایههای ادبی: ناخن تن کنایه از حلقههای آهن روی زره است. پاره پاره شدن بدن و استخوان دشمن به شکل ناخن تشبیه شده است. بیت در حرف «ن» دارای واج آرایی است.
۱۳۸ - شـاه موسـی کــف، چـو خنـجر بـرکشـد
زو روان، طـــورِ روان خـــواهـــد نمـــود
واژگان: طور: کوهی است در شبه جزیرهی سینا که موسی (ع) در آن به مناجات پرداخت و نور الهی را مشاهده کرد. (معین)
معنی و مفهوم: هنگامی که شاه با دست درخشان و معجزهگر خود که مانند دست موسی است، خنجر خویش را برکشد، با این عمل جانها مانند کوه طور به لرزه میافتد.
آرایههای ادبی: دست شاه در معجزهگری و درخشندگی به دست موسی تشبیه گردیده است. طور با موسی ایهام تناسب میسازد. بیت ظاهراً اشاره به آیهی تجلی(اعراف،۱۴۳) دارد.
« وَ لَمّا جاءَ موسی لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ اَرِنی اَنظُر اِلَیکَ قالَ لَن تَرانی وَ لکِنِ اُنظُر اِلَی الجَبَلِ فَاِنِ استَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوفَ تَرانی فَلَمّا تَجَلی رَبُهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ موسی صَعِقاً فَلَما اَفاقَ قالَ سُبحانَکَ تُبتُ اِلَیکَ وَ اَناَ اَوَّلُ المُؤمِنینَ»
۱۳۹ - خصـم فرعــونی نســب همــچون زنــان
دوکــدان در زیـــر ران خــواهــد نمـــود
واژگان: فرعون: معمولاً پادشاه مصر معاصر موسی را بدین عنوان خوانند. (معین) دوکدان: جعبههایی که در آن دوکهای نخ ریسی را جا دهند. (معین)
معنی و مفهوم: دشمن شاه که اصل و نژادش به فرعون میرسد (کافر است) در مقابل حملهی شاه، مانند زنان میترسد و به جای اسب، دوکدان در زیر پای خود میگذارد و شروع به ریسندگی میکند تا شاه به او رحم کند.
۱۴۰ - پنبـهگیــر، ای جــان دشـمن، زان تنــی
کــو ز تــرکـش، دوکــدان خـواهـد نمـود
معنی و مفهوم: ای جان دشمن، تن دشمن که تیردان را تبدیل به دوکدان میکند (شجاعت ندارد و تسلیم میشود) رها کن و از جسم او بگریز.
آرایههای ادبی: پنبه گرفتن کنایه از فرار کردن و رها ساختن. از ترکش، دوکدان ساختن کنایه از تسلیم شدن و خواری پذیرفتن است. دوکدان با پنبه ایهام تناسب میسازد.
۱۴۱ - سـگ گَزیده، خصــم و تیغ شـه چــو آب
کـآتـش مــرگـش عـیان خـواهــد نمــود