[ظهور پیغمبر اکرم(ص) در محیط جزیره العرب و اکنش های متفاوتی را همراه داشت : برخی از اعماق دل به آن حضرت ایمان آوردند و بعضی با اظهار ایمان، کفرشان را پنهان کردند و افراد لجوج نیز نه تنها ایمان نیاوردند، بلکه مانع ایمان آوردن دیگران می شدند :( و هم ینهون عنه و ینئون عنه ) [۳۷۱] «همین کسانند که هم مردم را از فیض(آیات خدا ) منع می کنند و هم خود را محروم می دارند ».
و در پیگیری اهداف شومشان با تمام توان می کوشیدند که فعالیت های تبلیغی آن حضرت را بی اثر کنند. اهانت ها، تمسخرها، تهدید و تطمیع ها، محاصره اقتصادی ـ اجتماعی و تبعید به شعب ابی طالب، سنگ زدن، دندان کشیدن، شکمبه شتر بر سر آن حضرت افکندن و سرانجام، واداشتن ایشان به هجرت شبانه از مکه به مدینه، بخشی از برنامه های آنان در مکه بود و هر چه دعوت آن حضرت جدی تر و علنی تر می شد سران ستم و شرک خطر بیشتری حس می کردند وبر فشارهای می افزودند، از این رو با تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، پیشرفت اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان، توطئه ها و کارشکنی های دشمن به شکل تهاجم نظامی بروز یافت که شمار آن از هفتاد نبرد نیز تجاوز کرد، لیکن هرچه تلاش می کردند، نتیجه زحماتشان را چون سرابی در بیابان یا غباری در فضا می یافتند.
افزون بر این تلاش ها، کارشکنی های پیدا و پنهان منافقان بود که نقش ستون پنجم دشمن را د ر پیکره حکومت اسلامی داشتند. بخشی از آن کارها به شرح ذیل است :
-
- بازگشت خائنانه بیش از سیصد نفر از آنان به سرکردگی عبد الله بن ابی از میانه راه جنگ احد.[۳۷۲]
-
-
-
- سرباز زدن دسته ای از آن ها به صحنه گردانی عبد الله بن ابی از حضور در مصاف تبوک [۳۷۳]و تلاش گروه دیگرشان برای تضعیف روحیه رزمندگان[۳۷۴]و اقدام برای ترور پیامبر اکرم(ص) بارم دادن شتر آن حضرت به هنگام بازگشت از صحنه جنگ که به جریان «لیله العقبه » معروف شد.[۳۷۵]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-
-
-
- برقراری روابط مرموز سیاسی اطلاعاتی برای مشرکان :( فتری الذین فی قلوبهم مرض یسرعون فیهم)[۳۷۶]«گروهی منافقین که دلهایشان ناپاک است خواهی دید که در راه دوستی ایشان می شتابند.»
-
- بازی با اعتقادات مسلمانان و بدبین کردن آنان به حاکمیت اسلام از راه شایعه پراکنی:( لئن لم ینته المنفقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لمغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا) .[۳۷۷]«البته( بعد از این ) اگر منافقان و انانکه در دلهایشان مرض است و هم انها که در مدینه دل اهل ایمان را مضطرب می سازند دست نکشند ما هم تو را بر انها بر انگیزیم مسلط گردانیم تا از آن پس اندک زمانی در جوار تو زیست نتواند کرد. »
-
- تشویق به تحریم اقتصادی مسلمانان :( هم الذین یقولون لا تنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا)[۳۷۸]«اینها همان مردم بدخواهند که می گویند بر اصحاب رسول انفاق مال نکنید تا از گردش پراکنده شوند . »
-
- توطئه اجتماعی ـ حیثیتی بر ضد مسلمانان با تحقیر کردن آنان :( لیخرجن الا عز منها الاذل ) .[۳۷۹]«البته باید(یهود ) اربابان عزت و ثروت مسلمانان رااز شهر بیرون کنند . ».
-
- توطئه بی شرمانه اجتماعی ـ حیثیتی بر ضد پیامبر اکرم(ص) و اتهام به یکی از همسران آن حضرت در حادثه معروف افک :( ان الذین جاءو بالافک عصبه منکم لا تحسبوه شرا لکم بل هو خیر لکم لکل امری منهم ما اکتسب من الاثم و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم) [۳۸۰]«همانا آن گروه منافقان که بهتان به شما مسلمین بستند مپندارید ضرری به آبروی شما می رسد بلکه خیر و ثواب خواهد یافت و هر یک از انها به عقاب اعمال خود خواهد رسید و آن کس که از منافقان که رأس و منشاء این بهتان بزرگ گشت هم او بعذابی بسیار سخت عذاب خواهد شد ».و…
دشمنان در کنار این توطئه ها پیوسته به مرگ آن حضرت(ص) و پایان اسلام نیز دل بسته بودند و با خود می گفتند : او پادشاهی مانند سایر پادشاهان است[۳۸۱] و پس از مرگ، اهدافش نیز تباه می شود.
در شأن نزول سوره «کوثر » گفته اند : یکی از سران شرک به نام عاص بن وائل بعد از دیدار با پیامبر اکرم(ص) به مسجد حرام درآمد . وقتی در داخل مسجد از او سؤال شد با که صحبت می کردی، گفت : با این مرد ابتر[۳۸۲]. زمخشری با اشاره به این جریان می گوید : کانوا یقولون : إن محمدا صنبور ؛ إذا مات مات ذکره، یعنی می گفتند که محمد ضعیف، ذلیل، بی اهل و دنباله و بی یار و یاور است که یاد و نام او با مرگش می میرد.[۳۸۳]
شکی نیست که نه تنها ملک و سلطنت با مرگ ملک و سلطان می میرد دین و آیین و قانون نیز هرچند کامل، عادلانه و حق باشد، با مرگ آورنده آن به زوال می گراید، زیرا در گذر ایام حوادث و نیازهای جدیدی پدید می آید که پاسخگویی به آن نیازها و تطبیق آن حوادث بر خطوط کلی دین و اصول قانون، کار هر کسی نیست، از این رو اگر برای دین و قانون متولی مشخص و معین باشد( خواه فرد مشخص شده باشد یا شرایط و معیارهایش ) در کوران حوادث و بحران های اجتماعی، دین محفوظ می ماند، و گرنه حتی از جانب هواداران و پیروان خود نیز در معرض تهدید است، از این رو یکی از بحث های جدی در نظام های اجتماعی و قوانین اساسی حکومت ها تعیین مفسر رسمی برای قانون اساسی و کیفیت تعیین جانشین برای حاکم در صورت مرگ یا کناره گیری است، هرچند موقت باشد.
بر این اساس، انتظار و تحلیل آن دشمنان قسم خورده، انتظاری طبیعی و تحلیلی مطابق با سنت های اجتماعی بود و اگر با تعیین جانشین معصوم برای پیغمبر اکرم(ص) رهبری دینی به دست فرد حقیقی و سپس به افرادی معین که واجد حقیقت عصمت اند سپرده می شد، نتایج زیر به دست می آمد :
الف. همه ترفندهای دشمنان نقش بر آب شده و توطئه ها و برنامه هایشان به هم می ریخت و آخرین امیدشان به یأس می گرایید.
ب. تغییری کیفی و پیشرفتی عمومی در دین پدید آمده و سبب تکامل آن می گردید، زیرا دین سرپرست و مفسر رسمی خود را می یافت که با تطبیق حوادث و وقایع جدید بر خطور کلی دین، مانع تحریف آن و با دفاع جانانه از آن مایه استقامت دین درمقابل بیگانه می شد. از انجا که این حکم از سنخ سایر احکام نیست، نزول احکام و آیات دیگر در باقیمانده عمر پیغمبر اکرم(ص) با کمال دین منافاتی ندارد، در حالی که اگر از سنخ سایر احکام می بود، منافات می داشت و تعبیر اکمال دین در روز نزول آن حکم، مناسب نبود.
ج. نعمت ولایت الهی که در ولایت پیغمبر اکرم(ص) تبلور یافته بود، با جعل ولایت برای جانشینان آن حضرت اتمام می یافت.
د. در چنین شرایطی ترسیدن مسلمانان از دسیسه های دشمنان برای نابودی اسلام معقول نبود.
ه. اسلام با داشتن چنین متولیانی می توانست همیشه دین برگزیده الهی برای جامعه بشری باشد.
و. حسادت و حب و بغض های شخصی، از اصلی ترین موانع پذیرش حق است، از این رو باید از خدا ترسید و در پذیرش یا رد چنین متولیان و جانشینانی حب و بغض های شخصی را کنار نهاد و تنها بر اساس خواسته الهی و حکم او حرکت کرد.
بر این پایه، همه ویژگی های شش گانه ای که در آیه گفته شد و مانند آن، در تعیین جانشین برای آن حضرت(ص) هست و برای( الیوم ) مصداقی در تاریخ اسلام جز روز هیجده ذی حجۀ سال دهم هجری نیست، که در آن پیغمبر اکرم(ص) به دستور خدای سبحان حضرت علی ع را به جانشینی خود نصب کرد، چنانکه قرائن داخلی آیه همین را تأیید می کنند.[۳۸۴]
در آیه( ود کثیر من اهل الکتب لو یردونکم من بعد ایمنکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بامره أن الله علی کل شیء قدیر ) [۳۸۵] «بسیار از اهل کتاب آرزو دارند که از ایمان شما را به کفر برگردانند بسبب حسدی که بر ایمان شما برند در طبیعت خود پس از آنکه حق بر آنها آشکار گردید پس اگر از آنها به شما ستمی رسید عفو کنید تا هنگامی که فرمان خدا برسد بدرستی که خدا بر هر چیز قادر است .»
نیز وقتی از تلاش حسودانه اهل کتاب برای برگرداندن مسلمانان به کفر خبر می دهد، با اتکا به قدرت بی پایان خدا به مسلمانان سفارش می کند که از تلاش های مذبوحانه آنان چشم بپوشند و نگران آن نباشند تا خدا فرمان خویش را آشکار و تصمیم نهایی را اعلام کند و بعید نیست که مراد از آن امر موعود، همان تعیین جانشین برای پیغمبر اکرم(ص) باشد.][۳۸۶]
واژه اکمال و اتمام
[«کمال » بالاتر از «تمام » است : هر کاملی، تام است؛ ولی هر تامی کامل نیست، مثلا نطفه آدمی در رحم، مراحل افقی علقه، مضغه، استخوان شدن روییدن گوشت بر استخوان ها و … را می گذراند و به سوی تمامیت خود پیش می رود و هنگامی که اعضا و جوارح آن تمام شد، تام الخلقه و الاجزاء است ؛ اما تا از جهت عمودی پیشرفت نکند و به مرحله ای نرسد که نتیجه مطلوب از آن پدید آید کامل نخواهد بود.
از دیدگاه فقه این سیر عمودی زمانی عملی می شود که به مرحله بلوغ پا بگذارد و تکلیف پذیر شود و از نظر قرآن کریم، انسانی به «کمال » وصف می شود که به غایت و هدف خلقت یعنی معرفت الهی و عبادت خدا برسد:( و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون ) [۳۸۷] «ما جن و انس را نیافریدیم مگر برا ی اینکه مرا پرستش کنند.» گرچه هنگام دمیدن روح که خلقتی جدید است :( ثم انشأنه خلقا ءاخر فتبارک الله احسن الخلقین ) [۳۸۸] «پس از آن خلقتی دیگر ایجاد نمود آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده »
انسان به مرحله ای از کمال می رسد.
آیه مورد بحث در دو جمله کنار هم، دو عنوان مزبور( کمال و تمام ) را درباره یک حادثه و با تعبیر اکمال دین و اتمام نعمت به کار برده است :( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی) .
دین در جمله مزبور مجموعه ای از احکام و معارف است که خدای سبحان آن ها را برنامه عبادی بندگان نهاده است.
تعبیر «اکمال دین » در این آیه نشان افزودن چیزی به این مجموعه است که تغییری اساسی در آن ایجاد کرده و از جهت عمودی، آن را پیش برده است و آن، تعیین رهبری و ولایت امیر مؤمنان(ع) پس از رسول خدا (ص )است.
رهاورد بیست و سه سال دوران پر افتخار نبوت پیغمبر اکرم(ص) دو چهره دارد : از آن رو که زمینه عبودیت را برای انسان فراهم می کند، «دین » نامیده می شود ـ که راز تعبیر «اکمال » درباره آن گذشت ـ و چون مشتمل بر ولایت الهی و ولایت اولیای اوست، «نعمت » به شمار می آید.
واژه ی نعمت
«نعمت » همانند سایر اوزان «فعله» که بر «نوع» دلالت می کند، بیانگر نوع خاصی از اعطای الهی است که موجب تنعم ویژه و خوشگواری مخصوص است .
اسناد مطلق و بدون قید اتمام به نعمت در این آیه، نشان می دهد که مراد از «نعمت » باید چیزی در زمینه ولایت باشد ؛ یعنی نعمت به شکل مطلق و بدون ذکر قید و شرط همان ولایت است.
توضیح اینکه مجموع موجودات عالم خلق شده اند تا به انسان در مسیر سعادت حقیقی او یعنی تقرب به خدای سبحان کمک کنند، از این رو هر یک از متصرفات انسان که در این مسیر قرار گیرد نعمت است، و گرنه نقمت خواهد بود . به دیگر سخن، گرچه مجموعه موجودات نظام احسن در خوشگواری زندگی نقشی دارد؛ ولی نعمت بودن آن مشروط است نه مطلق. بله، نعمت ولایت و اولیای الهی مطلق است که هرگز نقمت نخواهد شد، زیرا اگر وجود داشته باشد، قطعا مایه تقرب است و چنانچه مایه تقرب نباشد، حتما وجود واقعی نداشته و فقط موجودی موهوم بوده است.
طبق توضیحی که در بیان فرق «کمال » با «تمام » گذشت، راز تعبیر «اتمام » درباره نعمت ولایت :( و اتممت علیکم نعمتی ) آن است که ولایت الهی بر بندگانش در بیان احکام و حکم جز با ولایت رسول او شدنی نیست، چنان که ولایت رسول خدا(ص) با ولایت جانشینان وی تداوم می یابد و بدون اعتقاد به انتصاب جانشین برای آن حضرت(ص) این نعمت ویژه و مطلق الهی به مرحله پایانی خود نخواهد رسید. «خشیت » مراقبت و خود نگهداری همراه با خوف است [۳۸۹] و به سخن دیگر، خشیت تأثر قلبی و اعتقاد به تأثیر چیزی است ؛ بدین معنا که انسان، کسی یا چیزی از منشأ اثر و مبدأ تأثیر بداند و از او هراسان و متأثر گردد؛ ولی «خوف » ترتیب اثر عملی و پرهیز از گزند هر عامل مضرّ است، هرچند با تأثر و اعتقاد قلبی به مضرّ بودن آن همراه نباشد ؛ مانند هراس انسان از مار و عقرب و صیانت خود از آن ها.][۳۹۰]
فصل دوم: شأن نزول( زمان و مکان) و دلالت آیه اکمال
ابو سعید خدری در روایتی می گوید رسول خدا(ص) در روز غدیر خم مردم را به سوی علی(ع) فراخواند و در زیر درختی خاشاک دار بلند شد و در آن روز ـ که پنجشنبه بود ـ فرمان داد و علی(ع) را صدا کرد و با کف دست، دستان علی(ع) را بلند نمود به طوری که مردم سفیدی زیر بغل رسول گرامی را می دیدند و هنوز جمعیت مردم پراکنده نشده بود که آیه «الیوم …» نازل گردید.
آن گاه رسول خدا(ص) فرمودند : خداوند بزرگ تر از آن است که به وصف آید و بزرگ تر است بر به کمال رساندن دین و تمام کردن نعمت و خشنود به رسالتم و ولایت علی(ع) پس از من است.
سپس حضرت فرمودند : هر کس که من مولای اویم، پس علی مولای اوست خدایا دوست دار کسانی را که وی را دوست دارند و دشمن دار آنان را که با او دشمنی می ورزند و یاری رسان، کسی که او را یاری می کند و خوار گردان آنها را که وی را خوار می کنند آن گاه حسان بن ثابت از حضرت اجازه خواست تا درباره علی(ع) ابیاتی بسراید .[۳۹۱]
خطیب بغدادی در تاریخ خود از ابو هریره از پیامبر(ص) چنین نقل کرده که بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت علی(ع) و گفتار عمر بن خطاب «بخ بخ یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولاکل مسلم » آیه «الیوم اکملت لکم دینکم » نازل گردید.[۳۹۲]
دانشمند معروف سنی ابن جریر طبری در المسترشد فی امامت امیر المومنین (ع) از ابی سعید خدری نقل می کند که آیه اکمال در روز غدیر درباره علی(ع) نازل گردید.[۳۹۳]
در تفسیر علی بن ابراهیم قوله تعالی » الیوم یئس الذین کفروا من دینکم » می فرماید این آیه در روز ولایت امیرالمومنین نازل شده .[۳۹۴]
در تفسیرعلی بن ابراهیم آمده است : به من خبر داد پدرم از صفوان بن یحیی و او از العلا و او از محمد بن مسلم و او از ابی جعفر ع فرمود : آخرین فریضه که خداوند آنرا نازل کرد ولایت بود و بعد از آنهم فریضه ای نازل نکرد بعد آیه «الیوم اکملت لکم …. » در راع النعیم( نام صحرائی بین مکه و مدینه ) نازل شد و پیامبر(ص) هم این فریضه را انجام داد و دیگر فریضه ای بعد از ان نازل نشد.[۳۹۵]
از ابو هریره نقل شده است که گفت : کسی که روز هیجده ذیحجه را روزه بگیرد خدا ثواب شصت ماه روزه را برای او می نویسد این روز همان روز غدیر خم است که پیامبر خدا(ص) دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود آیا من به مومنان اولی از خودشان نیستم؟ گفتن : آری، یا رسول الله فرمود : هر کس که من مولا و سرپرست او هستم، پس از من مولا و سرپرست او علی است عمر گفت مبارک باشد بر تو ای پسر ابو طالب که مولای من و مولای هر مسلمانی گشتی . آن گاه خدای سبحان آیه «الیوم اکملت …. » را نازل کرد.[۳۹۶]
آنچه از مجموع این روایات برداشت می شود اینست که این آیه در روز ۱۸ ذی الحجه در حجه الوداع بر پیامبر ص نازل شد و اکمال در ایه اشاره به نصب امیر المؤمنین(ع) به جانشینی پیامبر(ص) است گرچه در این بین روایاتی از اهل سنت نقل شده که بر خلاف این واقعیت است، انشاء الله در بخش بعدی که مربوط به شبهات اهل تسنن است به آن می پردازیم.
فصل سوم : تفسیر آیه اکمال
یأس کافران از نفوذ در اسلام
کافران به انگیزه ی نابودی دین برای نفوذ در آن می کوشند. برخی شواهد قرآنی این جریان را در چند محور شرح می دهد :