- تعیین ارتباط بین عوامل تعارض بین فردی (رئیس، مرئوس، همردیفان) و عوامل هیجانی (شناخت و اظهار هیجانی در درون خود، هیجان معطوف به شناخت، درک و فهم هیجانات بیرونی، مدیریت هیجانی و کنترل هیجانی) در کارکنان بیمارستانهای شهرستان نیشابور.
- تعیین رتبه عوامل هوش هیجانی در کارکنان بیمارستانهای شهرستان نیشابور
- تعیین رتبه عوامل تعارض بین فردی در کارکنان بیمارستانهای شهرستان نیشابور
فرضیه های پژوهش:
فرضیه کلی: بین هوش هیجانی (EQ) و تعارضات بین فردی کارکنان بیمارستانهای شهرستان نیشابور ارتباط معناداری وجود دارد.
فرضیات اصلی:
جهت جلوگیری از گستردگی فرضیه های تحقیق محقق سعی نمود. از طریق تلفیق فرضیه های جزئی فرضیه های مشخص و اصلی ارائه گردد.
- بین عوامل تعارض بین فردی (رئیس، مرئوس، همردیفان) در کارکنان بیمارستان های نیشابور ارتباط معناداری وجود دارد.
- بین عوامل هوش هیجانی (شناخت و اظهار هیجانی در درون خود، هیجان معطوف به شناخت، درک و فهم هیجانات بیرونی، مدیریت هیجانی و کنترل هیجانی) در کارکنان ارتباط معناداری وجود دارد.
- بین عوامل تعارض بین فردی (رئیس، مرئوس، همردیفان)و عوامل هیجانی (شناخت و اظهار هیجانی در درون خود، هیجان معطوف به شناخت، درک و فهم هیجانات بیرونی، مدیریت هیجانی و کنترل هیجانی) در کارکنان ارتباط معناداری وجود دارد.
- بین رتبه بندی عوامل هوش هیجانی در کارکنان تفاوت معناداری وجود دارد.
- بین رتبه بندی عوامل تعارض بین فردی در کارکنان تفاوت معناداری وجود دارد.
تعریف واژهها و اصطلاحات مورد استفاده در پژوهش :
هوش هیجانی: [۱] توانایی ارزیابی، بیان و تنظیم هیجانات خود و دیگران و استفاده کارآمد از آن (مایر و سالووی، ۲۰۰۰).
درک و فهم هیجانی بیرونی:[۲] توانایی تشخیص و درک حالات روحی، احساسات و عواطف و انگیزههای دیگران (پالمر و استوف، ۲۰۰۱).
هیجان معطوف به شناخت: [۳]یکی شدن احساسات و دانش هیجانی در تصمیمگیری و حل مشکلات (پالمر و استوف، ۲۰۰۱).
شناخت و ابراز هیجانی در درون خود:[۴] توانایی شناخت احساسات و حالات هیجانی خود، و توانایی ابراز احساسات خود با دیگران (پالمر و استوف، ۲۰۰۱).
مدیریت هیجانات: [۵] توانایی مدیریت کردن هیجانات مثبت و منفی در درون خود و دیگران (پالمر و استوف، ۲۰۰۱).
کنترل هیجانات:[۶]توانایی کنترل موثر حالات هیجانی قوی مثل عصبانیت، استرس، اضطراب و ناامیدی (عباس زادگان، ۱۳۸۴).
هوش غیر شناختی: توانایی درک خود و دیگران، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش (بار – آن، ۱۹۹۷).
تعارض: «شرایطی که در آن، مسائل مورد توجه دو طرف، ناسازگار و ناهماهنگ به نظر برسد (عباس زادگان، ۱۳۸۴).
مدیریت تعارض: مدیریتی که بتواند در شرایطی که تعارض وجود دارد به بهترین شکل، سازمان را اداره کند و بین آنها تعادل ایجاد نماید (مشبکی، ۱۳۸۰).
تعارض سازمانی: «تعارض منافع، ارزشها و اهداف میان گروه ها درون هر سازمان است» (عباس زادگان، ۱۳۸۴).
تعارض نقش: وضعیتی که در آن از شخص انتظار میرود و یا چند نقش را ایفا کند که یا با هم تضاد دارند یا در رقابت هستند» (عباس زادگان، ۱۳۸۴).
فصل دوم:
مبانی نظری و پیشینه پژوهش
۲-۱- هوش:
هوش یکی از جذابترین و جالب توجهترین فرآیندهای روانی است که جلوههای آن در موجودات مختلف به میزان متفاوت مشاهده میشود. کلمه هوش تحت عنوان عقل و خرد[۷] از دیرباز در مباحث فلسفی و ادیان مختلف به کار رفته است اما مطالعه آن به شکل علمی از اوایل قرن بیستم آغاز شده است. وقتی روانشناسان شروع به نوشتن و تفکر در مورد هوش کردند ابتدا بیشتر روی جنبه های شناختی آن مانند حافظه و حل مسئله متمرکز شده بودند. (استرنبرگ[۸] و همکاران، ۲۰۰۲، ص ۳۱۱)
یکی از قدیمیترین تعاریف توسط بینه و سیمون [۹](۱۹۱۶) به صورت زیر مطرح شده است:
«قضاوت و به عبارت دیگر عقل سلیم،[۱۰] شعور عملی، ابتکار، استعداد انطباق خود با موقعیتهای مختلف، به خوبی درک کردن، به خوبی استدلال کردن. اینها فعالیتهای اساسی هوش به شمار میروند (نقل از مارنات، ترجمه پاشا شریفی و نیکخو، ۱۳۷۹). یکی دیگر از تعاریفی که بیشتر مورد استفاده قرار گرفته تعریف مطرح شده توسط وکسلر[۱۱](۱۹۵۸) میباشد. او هوش را یک مفهوم کلی تلقی میکرد که شامل توانائیهای فرد برای اقدام هدفمندانه، تفکر منطقی و برخورد مؤثر با محیط است. او تاکید داشت که هوش کلی را نمیتوان با توانایی هوشمندانه معادل دانست، بلکه باید آن را به عنوان جلوههای آشکار شخصیت تلقی نمود. لذا از نظر وکسلر هوش میتواند اجتماعی، عملی یا انتزاعی باشد اما نمیتوان آن را مستقل از جنبه های غیر ذهنی [۱۲] مانند ابتکار، سایق، علایق یا نیاز به پیشرفت اندازه گیری کرد. (مارنات، ۱۳۷۹).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۲- هیجان:
در فرهنگ لغت آکسفورد[۱۳] (۱۹۹۲) معنای لغوی هیجان این گونه آمده: هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده. در اینجا هیجان برای اشاره به یک احساس، فکر، حالت، روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنهای از تمایلات شخصی برای عمل کردن به کار میرود) پارسا، ۱۳۸۰ ضمیمه الف).
اکبر زاده (۱۳۸۳، ص ۶۴) هیجان را شامل ۴ جزء اصلی میداند:
- جزء بیانی یا حرکتی که عبارت از توانایی بیان هیجان از طریق حالتهای صورت، حرکات بدن و تن صدا و محتوای آن.
- تشخیص و بازشناسی آگاهانه ما از هیجانها، یا آنچه اغلب احساس میکنیم. حالتهای احساسی نتیجه آگاهی ما از علائمی است که از سیستم اعصاب مرکزی میآیاد (مثلاً ضربان قلب، تغییرات عصبی شیمیایی در بدن ما و …).
- جزء سوم هیجان عبارت است از تنظیم هیجانها- انجام بعضی از اعمال مخصوص نتیجه
- مستقیم تجربه هیجانهااست به طور مثال خشم معمولاً با اعمال تندی مانند ضربه زدن و برخورد داشتن همراه است که این اعمال با افزایش سن در رشد و پختگی عصبی – شناختی بیشتر قابل کنترل است که البته نقش تفاوتهای فردی را نباید نادیده گرفت.
- آخرین جزء هیجان عبارت است از توانایی تشخیص هیجانها در دیگران، از طریق پردازش حالتهای چهره و بدن و تن صدا که این توانایی در زمان نوزادی و کودکی رشد مییابد.
۲-۳- تاریخچه هوش هیجانی :
شاید دقیقتر بتوان گفت بحث مربوط به هوش هیجانی از ۲۰۰۰ سال قبل شروع شد. زمانی که افلاطون نوشت تمام یادگیریها یک مبنای هیجانی دارند (فریمن[۱۴]، ۲۰۰۳). از آن زمان دانشمندان و فیلسوفان روی این موضوع کار کردهاند تا اهمیت احساسات و هیجانات را اثبات یا رد کنند. گرچه در بخش عمدهای از این تاریخچه ۲۰۰۰ساله گاهی عقیده رایج این بود که احساسات، مزاحم تصمیمگیری و تمرکز ما میشوند، اما در سه دهه گذشته، تحقیقاتی نقطه مقابل این طرز فکر قرار گرفتهاند، از جمله ابراهام مزلو [۱۵] (۱۹۵۰) در مورد اینکه افراد چگونه قادر به تقویت نیروهای ذهنی و جسمی – روانی و هیجانی خود هستند مطالبی ارائه کرد. کار او جرقهای بود به جنبش نیروهای بالقوه انسانی[۱۶]، که از زمان رنسانس بزرگترین تجلیل از انسان گرایی محسوب میشود. در دهه هفتاد و هشتاد تحقیقات جدیدی انجام شد که به وسیله آنها هم هوش و هم هیجانات تعریف شدند (فرقدانی، ۱۳۸۳).
گرچه برخی به نادرست ادعا میکنند که اولین کسانی بودهاند که موضوع هوش هیجانی را مطرح کردهاند ولی لازم است به فعالیتهای علمی چارلز داروین توجه نمائیم زیرا وی موضوع هوش هیجانی را برای اولین بار در ۱۸۳۷ مطرح کرد و در سال ۱۸۷۲ اولین اثر خود را در این زمینه منتشر نمود. وی سالها قبل از ظهور روش شناسی آماری [۱۷] و بدون بهرهگیری از رایانههای سریع امروزی اثبات کرد که ابراز عواطف در رفتار سازگارانه افراد نقش اساسی ایفا میکند و این یافته به عنوان یک اصل مهم هوش هیجانی تا به امروز مورد قبول صاحب نظران بوده است (سیاروچی و همکاران. ترجمه نوری و نصیری، ۱۳۸۳، ص ۲۳).
ریشه های قدیمیتر اصطلاح هوشی هیجانی را میتوان در مفهوم هوش اجتماعی ثراندایک (۱۹۲۰) یافت که آن را به عنوان توانایی درک دیگران و رفتار عاقلانه در ارتباطات انسانی تعریف کرده است (به نقل از فت و هاو، ۲۰۰۳).ریشه های جدیدتر این سازه در کار گاردنر (۱۹۸۳) بخصوص در مفاهیم هوش میان فردی و بین فردی او قرار دارد (فت و هاو، ۲۰۰۳). وی در ابتدا هفت نوع هوش را مطرح نمود که عبارتند از هوش کلامی، موسیقی، منطقی، جنبشی، فضایی، بین فردی و میان فردی.
وی بعداً ابعاد وجودی و طبیعتگرا را نیز به این طبقهبندی افزود. (فارنهایم و پتریدز،[۱۸] ۲۰۰۱، ص ۳۱۲). تعریف وی از هوش میان فردی چنین است: توانای درک و فهم دیگران و اینکه چه چیز آنها را برمیانگیزد، چگونه فعالیت میکنند و چگونه در انجام امور با دیگران همکاری مینمایند. وی هوش درون فردی را طراحی نموده و ساخت مدلی دقیق و حقیقی از خود و توانایی استفاده از آن برای انجام فعالیتهای مؤثر در زندگی معرفی میکند (گرین اسپین ۱۹۸۹، [۱۹] لیون ،[۲۰] ۱۹۹۶، به نقل از فارنهایم و پترایدز، ۲۰۰۱، ص ۳۱۷).
بعد از آن جان مایر و پیتر سالوی در سال ۱۹۸۹ در پاسخ به این سوال که چه عواملی باعث کسب موفقیت افراد در زندگی میشود اصطلاح هوش هیجانی را مطرح و آن را به صورت زیر معرفی نمودند:«هوش هیجانی توانایی است که امکان درک احساسات و هیجانات خود و دیگران را به فرد میدهند تا با بهره گرفتن از این قابلیت بتواند تفکر و عمل خود را هدایت کنیم (گلمن، ۱۹۹۵، پارسا، ۱۳۸۰).
آنها در سال ۱۹۹۰ هوش هیجانی را به عنوان توانایی کنترل احساسات و هیجانات خود و دیگران، پردازش اطلاعات هیجانی برای تشخیص اهداف هیجانی و برقراری روابط، استدلال و حل مشکلات توصیف کردند و آن را زیر مجموعهای از هوش هیجانی میدانند که جدا از توانایی های ذهنی فرد میباشد.