الگوی داستان: واقعی.
عناصر محیطی: جنگ احزاب و میدان جنگ.
پیام داستان: شجاعت حضرت علی (ع) که در پیروزیهای لشکر اسلام مؤثّر بود.
پیرنگ: حضرت علی (ع) در شجاعت بینظیر بودند. در جنگ احزاب، هنگامی که با عمروبنعبدود که از شجاعان عرب بود، روبهرو شدند، حضرت بعد از دعوت او به اسلام، با شجاعت تمام جنگیدند و با ضربهای عمربنعبدود را هلاک کردند که این ضربه باعث شادی دل پیامبر (ص) گردید.
حوادث اصلی: کشته شدن عمربنعبدود به دست حضرت علی (ع).
حوادث فرعی: دعوت حضرت علی (ع) از عمربنعبدود به خداپرستی و اسلام، زخمی شدن سر مبارک حضرت علی (ع) در جنگ با عمرو، تکبیر گفتن حضرت علی (ع) بعد از کشتن عمرو و شادی پیامبر (ص).
زمان داستان: صدر اسلام و زمان پیامبر (ص).
گفتگوی داستان: بین حضرت علی (ع) و عمربنعبدود، بین پیامبر (ص) و حضرت علی (ع).
۵-۱-۱۷٫ ضیافت
مهماننوازی و مهماندوستی، جزئی از فرهنگ ایرانیان است و در آثار ادبی به فراوانی سفارش شده است. در بین شخصیّتهای تاریخی و دینی، حضرت ابراهیم (ع)، به مهماننوازی و مهماندوستی مشهور است. (رازانی، ۱۳۹۱: ۴۸۲)
در کتاب گزیدهی جوامعالحکایات، دوازده حکایت در این مورد آمده است که به بررسی ساختار و عناصر نمونهای از آنها میپردازیم.
۵-۱-۱۷-۱٫ حضرت ابراهیم (ع) و پیرِ بتپرست:
حضرت ابراهیم پیامبر (ع) در مهمانداری، نمونهای کامل بود و عادت ایشان بود که تا مهمان نمیآمد، غذا نمیخوردند. وقتی یک شبانهروز مهمان نیامد، به صحرا رفتند. پیری دیدند بتپرست، گفتند: افسوس اگر مسلمان بودی مهمان من میشدی. پیر رفت و جبرئیل آمد و به ابراهیم (ع) گفت: خدا سلام میرساند و میگوید که: این پیر هفتاد سال مشرک و بتپرست بود، ما از رزق و روزیاش کم نکردیم، یک روز که غذایش را به تو حواله کردیم، به بهانهی بیگانه بودن، غذا به او ندادی. حضرت ابراهیم (ع) به دنبال پیر رفت و او را برگرداند. پیر از ابراهیم (ع) پرسید: علّت اینکه در اوّل مرا به مهمانی نپذیرفتی و اکنون از من دعوت میکنی، چیست؟ ابراهیم (ع) سرزنش خدا را در این مورد به او گفت. پیر گفت: نافرمانی چنین خدایی دور از جوانمردی است. پس مسلمان گردید و از بزرگان دین شد.
نوع داستان: تاریخی و اخلاقی.
شخصیّتها:
ـ اصلی: حضرت ابراهیم (ع).
ـ فرعی: پیر بتپرست، جبرائیل.
الگوی داستان: واقعی.
عناصر محیطی: صحرا.
پیام داستان: مهمان حبیب خداست.
پیرنگ: حضرت ابراهیم (ع) در بیابان به دنبال مهمان میگشتند تا به پیر بتپرستی برخورد کردند، امّا چون مسلمان نبود، او را دعوت نکرد. پس جبرئیل پیام خدا را آورد که ما هفتاد سال او را روزی دادیم و تو یک روز به او غذا ندادی. ابراهیم (ع) به دنبال پیر رفت و او را به خانه برد. چون حکایت را برایش گفت، پیر ایمان آورد و مسلمان شد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
حوادث اصلی: مهمان نکردن پیر بتپرست توسّط ابراهیم (ع)، سرزنش خداوند به ابراهیم (ع)، بازگرداندن پیر بتپرست و مهمانی دادن او توسّط ابراهیم (ع).
حوادث فرعی: حضرت ابراهیم (ع) در صحرا دنبال مهمان میگشت.
زمان داستان: پیامبری حضرت ابراهیم (ع).
گفتگوی داستان: بین ابراهیم (ع) و پیر بتپرست، بین جبرائیل و حضرت ابراهیم (ع).
۵-۱-۱۸٫ رحم و شفقت
در کتاب گزیدهی جوامعالحکایات، دو حکایت به رحم و شفقت اختصاص یافته است، که به بررسی ساختاری یک نمونه از آنها اشاره میشود.
۵-۱-۱۸-۱٫ ترحّم بر حیوانات:
در دورهی غزنویان، ناصرالدّولهی سبکتگین در نیشابور بود و هر روز برای شکار به صحرا میرفت. روزی در صحرا آهوبچّهای دید. او را گرفت و دست و پایش را بست و در جلوی اسب گذاشت. وقتی مقداری راه رفت، مادر آن آهو را دید که به دنبال آنها میآید. پس با خود گفت: من باید از این آهوبچّه صرفنظر کنم. او را آزاد کرد تا با مادرش برود. وقتی به شهر رسید، آن شب خواب پیامبر (ص) را دید که به او گفت: ای سبکتگین! آن مهربانی و دلسوزی که تو در حقّ آن بیچاره کردی و در حقّ آن رحم نمودی، در پیشگاه خدا عزیز شدی و تو اولیالامر خواهی شد! باید در حقّ بندگان خدا نیز رحم و دلسوزی کنی تا پادشاهی تو دوام داشته باشد. امیر سبکتگین از آن به بعد نیکوکار شد و آن دلسوزی باعث آن همه دولت او شد.
نوع داستان: تاریخی.
شخصیّتها:
ـ اصلی: ناصرالدّولهی سبکتگین و پیامبر (ص).
ـ فرعی: بچّهآهو و مادرش.
الگوی داستان: واقعی.
عناصر محیطی: شکار در صحرا.
پیام داستان: رحم و دلسوزی در حقّ حیوانات، باعث خشنودی خداوند میشود و باید با حیوانات مهربان بود.
پیرنگ: روزی سبکتگین در شکار، بچّهآهویی را گرفت و با خود میبرد. آهوی مادر به دنبال آنها میدوید. سبکتگین بر او رحم کرد و بچّهاش را آزاد کرد. در همان شب، پیامبر (ص) را در خواب دید که به خاطر ترحّم بر حیوان، به او بشارت عزّت دادند، پس نیکوکار شد.
حوادث اصلی: ترحّم بر آهوی مادر و آزاد نمودن بچّهآهو، خواب دیدن پیامبر (ص) و مژدهی عزیز شدن نزد خدا.
حوادث فرعی: گرفتن بچّهآهویی توسّط سبکتگین، آمدن آهوی مادر به دنبال آنها، نیکوکار شدن سبکتگین بعد از آن خواب.
زمان داستان: دورهی غزنویان.
گفتگوی داستان: بین پیامبر (ص) و سبکنگین در عالم خواب، بین سبکتگین با خودش.
۵-۱-۱۹٫ مشورت کردن
در مورد مشورت کردن، خواجه نظام الملک به آیهی «و شاورهم فی الامر» که از جانب خداوند بر حضرت محمّد (ص) نازل شده است، اشاره میکند و میگوید: چون او بینیاز نبود از تدبیر و مشورت، بباید دانستن که هیچ آفریده، بینیاز نتواند بود. (نظامالملک) (طهماسبی - نصیری)
در کتاب گزیدهی جوامعالحکایات نیز، شش حکایت در این باب آورده شده که به بررسی ساختار و عناصر نمونهای از آن میپردازیم.
۵-۱-۱۹-۱٫ حضرت سلیمان و خارپشت:
نقل کردهاند که: زمانی جبرئیل به نزد سلیمان پیامبر (ع)، آب زندگانی آورد و گفت: خداوند مرا صاحباختیار کرد که اگر خواستی این جام آب را بخوری، تا قیامت زنده باشی. سلیمان (ع) این موضوع را با همهی جنّ و انس و حیوانات در میان گذاشت. همه گفتند: بخور تا زندگی جاودانه پیدا کنی. سلیمان فکر کرد که هیچ حیوانی مانده است که از او مشورت نگرفته باشد، پس یادش آمد با خارپشت مشورت نکرده است. اسبی را به دنبال خارپشت فرستاد، امّا او نیامد. سلیمان (ع)، سگ را به دنبال خارپشت فرستاد، او آمد. سلیمان (ع) علّت نیامدن او را در مرحلهی اوّل سؤال کرد. پاسخ داد: اسب اگرچه حیوان شریفی است، امّا وفا ندارد، ولی سگ، اگرچه خسیس است، امّا وفادار است و برای نانی که از کسی میگیرد، همهی عمر به او وفادار است. بنابراین، با گفتهی وفادار آمدم. سلیمان (ع) به او گفت: برای من جامی از آب حیات فرستادهاند و صاحباختیارم که بنوشم یا آن را پس بفرستم. همهی حیوانات میگویند بخورم، نظر تو چیست؟ خارپشت پرسید: این جام را به تنهایی خواهی خورد یا با فرزندان و دوستان؟ سلیمان (ع) فرمود: تنها. پس خارپشت گفت: بهتر که آن را نخوری، زیرا وقتی که تو زندگانیت طولانی باشد و همهی دوستان و زن و فرزندان تو بمیرند، غم و ماتم بسیاری به تو روی میآورد و جهان بدون آنها خوش نیست. سلیمان (ع) نظر او را پسندید و آن شربت را نخورد. نتیجه اینکه، مشورت در هر کاری از رسوم عاقلان و پیامبران الهی است و میتواند برای ما راهگشا باشد.
نوع داستان: واقعی.