مقصوداز(من وراء حجاب بودن وحی) این است که کلامی که از خداوند صادر می شود، از جایی ظهور کند، نه آنکه آن جایگاه مصدر کلام و منشأ صدور آن باشد. اگر موسی کلیم (ع) از حجاب شجره طور، گفتار (إِنَّنِی أَنَا اللَّـهُ)[۳۹۹] را شنید، گویندۀ این کلام درخت نبود بلکه خداوند بود که سخن می گفت ولی موسی (ع) آن را از درخت شنید و آن درخت ،مظهر و آینه ای بود که کلام خدا در آن ظهور می کرد. و آخر آن که فرشته امین واسطه وحی الهی است (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ - عَلَىٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ)[۴۰۰] . خدای سبحان گاهی با ارسال پیک ، با انسان کامل یعنی رسول خودسخن می گوید[۴۰۱].
اقسام سه گانۀ وحی نسبت به شخص واحد، «مانعه الجمع» نیستند و ممکن است انسان کاملی از هر سه طریق وحی الهی را دریافت کند؛ چنانکه وجود مبارک رسول اکرم (ص) هر سه قسم وحی را دریافت نموده است و خدای سبحان پس از بیان اقسام وحی می فرماید: (وَکَذَٰلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا)[۴۰۲] یعنی ای رسول گرامی، ما اینگونه که گفتیم با تو تکلّم نمودیم؛ یعنی گاه بلاواسطه، گاه به وساطت حجاب و گاه به وساطت ملکه و فرشته، آنچه را که جبرئیل امین می آورد از قسم (یُرْسِلَ رَسُولًا)[۴۰۳] بود و آن حقیقتی را که در مقام لدن دریافت کرد، وحی (بلاواسطه) بود که فرمود: (وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ)[۴۰۴].
بعضی از مراتب آنچه که حضرت رسول (ص) در (معراج) دریافت نمود، بی واسطه بود، آن مقامی که به اندازۀ (قاب قوسین) را نزدیکتر بود: (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ - فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ)[۴۰۵] و ذات اقدس اله در آن حال به او وحی نمود (فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ)[۴۰۶]. زراره از امام ششم (س) سؤال کرد که چرا در بعضی اوقات، حالت (غشیه) و مدهوشی به رسول خدا (ص) رو می آورد؟ آن حضرت در جواب زراره فرمودند: آن حالت در وقتی بود که ذات اقدس اله برای او تجلی می نمود و در آن حال، واسطه و حجابی بین او و خداوند نبود[۴۰۷].
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در پایان آیت الله جوادی آملی می فرماید: لازم است توجه شود، وقتی رسول اکرم کلام الهی را بدون واسطه تلقی می کند که به هیچ مقید و متعلق نباشد در این حالت توجه به اصل نبوت و مقام خلافت و مانند آن نیز حجاب خواهد بود، چون توحید ناب فقط در شهود متکلم است، حتی توجه به اصل خطاب و وحی نیز حجاب نوری دیگر است که باید با عدم التفات به آن منحرف گردد تا تنها شهود متکلم بماند[۴۰۸].
۳-۳-۱-۳-۲- ضرورت نبوّت:
استاد در کتاب وحی و نبوت در قرآن ابتدا بیان می دارندکه ضرورت نبوت از دو راه قابل اثبات می شود: دلیل عقلی و دلیل نقلی. و بعد نکاتی را بیان می دارند که:
عنصر محوری نبوت را دو چیز تشکیل می دهد: یکی قانون که همان وحی است، و دیگری آورندۀ آن که همان پیامبر است؛ انسان چون از ناحیۀ ماده و طبیعت موجودی سرکش و متجاوز و استخدام کننده معرفی شده و قرآن می فرماید: (قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَىٰ)[۴۰۹] او ضعیفان را زیر قدرت خود می برد، پس نیاز به قانون داردو با مطرح کردن اینکه انسان با اجتماع رشد می کند، خود به تنهایی قادر به تشخیص راه نیست، جامعۀ بشری بدون اسوه و الگو، هرگز به سعادت ویژۀ خویش نمی رسد. اینجاست که نیاز به پیامبر و قانونی به نام دین مطرح می شود (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا)[۴۱۰] و دیگر سخن اینکه خدای سبحان تدبیر و تربیت و آموزش و پرورش انسان را باید به گونه ای طراحی کند که با ساختار فکری او مناسب باشد و این کار بزرگ با دانش کم و کوچک بشر فراهم شدنی نیست، بلکه متصدی این کار باید از علم سرشار لدنی و الهی بهره مند باشد (وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ… ) این شخص همان پیامبر است.
۳-۳-۱-۳-۴- علت بشری بودن پیامبران و امامان:
یکی از سؤالاتی که در جامعه مطرح است این می باشد که چرا نبی و رسول و امامان از سنخ فرشتگان نیستند و چرا آن ها از میان مردان برانگیخته شدند؟ مفسر قرآن کریم آیت الله جوادی آملی با استناد به آیات قرآن جواب روشن و متقنی دادند که به شرح زیر است:
انبیاء فرشته نبودند بلکه از میان بشر ظهور کردند (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ ۚ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)[۴۱۱] عده ای می گفتند پیامبر باید فرشته باشد، ولی خدا می فرماید: (وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ)[۴۱۲] ؛ اگر فرشته ای را نیز به رسالت اعزام کنیم باید به صورت بشر در بیاید تا شما او را ببینید و سخنش را بشنوید، چون بین امّت و امام آنها باید تناسب و سنخیت باشد، فرشته رسول رسولان است، پیام خدا را بدون واسطه به انبیاء می رساند، نه به توده مردم. این انبیاء هستند که میتوانند فرشتگان را ببینند (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ - عَلَىٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ)[۴۱۳] دیگران نه آن قلب را دارند که مهبط وحی باشند و نه آن چشم و گوش را که جمال فرشته را ببینند. بنابراین رسول مردم باید از مردم باشد، از طرف دیگر توده مردم باید با پیامبر خود احتجاج کنند و احتیاج خود را با رهبری او برطرف کنند و رفتار و گفتار خود را بر سیره او منطبق سازند و همه این امور مستلزم ارتباط جامعۀ انسانی با پیامبر الهی است و این ارتباط در صورتی میسّر است که آن پیامبر انسان باشد، نه فرشته[۴۱۴].
در ادامه استادمی فرماید: پس امّت و امام هر دو باید فرشته باشند و یا هر دو از جنس بشر تا پیغمبر بتواند رسالت خود را ایفا کند وگرنه انسان ها نمی توانند پیامبر خود را ببینند و نیز نخواهند توانست رسالت او را تحمل کنند، از این رو خداوند می فرماید: هیچ پیامبری را اعزام نکردیم، مگر از جنس بشر و از صنف مرد (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً).
رسالت کار اجرایی است و پیامبر باید با توده مردم در تماس باشد، زن این خصیصه و قدرت بدنی کافی را ندارد تا بتواند با همۀ انسان ها تماس بگیرد. این مربوط به مقامات انسانی نیست، آنچه مربوط به مقام انسانی است ولایت الهی است که بین زن و مرد مشترک است و آنچه مربوط و مخصوص مرد است کار اجرایی است که مربوط به ویژگی های بدنی و روانی و شرایط اجتماعی اوست[۴۱۵].
۳-۳-۱-۳-۵- عصمت مخصوص پیامبران و امامان:
چرا عصمت فقط مخصوص پیامبران و امامان است و در انحصار آنان باید باشد؟ آیا انسان عادی نمی تواند عصمت داشته باشد؟ آیا افرادی مانند فاطمه الزهرا (س) را می توان معصوم دانست؟
مفسر بزرگ قرآن کریم آیت الله جوادی آملی می فرماید: آنچه در جهان امکان یافت می شود، موهبت الهی است (وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَهٍ فَمِنَ اللَّـهِ)[۴۱۶] ولی نعمت همۀ نعمت ها خداست، لیکن درجات مواهب خدا فرق می کند. انسان چیزی را با تفویض و اختیار مالک نمی شود که خدا در تحقق آن نقشی نداشته باشد. هر موجود ممکنی به استناد واجب یافت می شود، حتی علوم عادی هم معلمش خدای سبحان است؛ (عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ)[۴۱۷].
درس و بحث و معلم, علل اعدادی است و علت فاعلی حقیقی همۀ آن ها خداست و علت اعدادی سهمی اساسی ندارد. انسان می تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت برسد؛ عصمت منحصر به پیامبر و امامان نیست، البته هر پیغمبر یا امامی باید معصوم باشد، ولی هر معصومی پیغمبر یا امام نیست. کسی که از تعلیم و تربیت صحیح اولیای الهی بهره مند است، ممکن است به مقامی از عصمت نایل شود که در مسائل علمی اشتباه نکند (إِن تَتَّقُوا اللَّـهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا)[۴۱۸] فاروق محض نصیب او گردد، نه بد بفهمد و نه فهمیده ها را بد نگه دارد. گرچه ممکن است بعضی چیزها را نداند، چون عصمت نیز مانند سایر کمالات وجودی دارای درجات و شئون و شعب است نه اینکه در همۀ افراد یکسان باشد.
آنچه انحصاری و موهبتی است و کسی نمی تواند با تلاش آن را کسب کند نبوت رسالت و امامت است (اللَّـهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ)[۴۱۹]. امامان معصوم تنها دوازده نفرند ولی معصوم شدن ممکن است، همچنان که حضرت فاطمه الزهرا (س) دارای ملکه عصمت بودبدون آن که دارای سمت نبوت، رسالت و امامت باشد.
۳-۳-۱-۳-۶- علّت توسل به پیامبر (ص) و ائمه اطهار:
یکی از موضوعاتی که در مسائل عبادی به وجود آمده این است که عده ای گمان می کنند که توسل به ائمه اطهار و پیامبر اکرم (ص) و استعانت از صبر و نماز به گونه ای هست که هدایت توسط خداوند منتفی میشود و این به گونه ای کفر و شرک است که استاد حکیم با دلیل قرار دادن آیات قرآن اثبات کردند که این ها فقط ابزار هستند.
ایشان می فرماید: دستور اطاعت از رسولان الهی و اولوالامر با توحید عبادی و (معبود به الذات) بودن خدای سبحان منافاتی ندارد و فرمان توسل و استعانت از صبر و نماز با حصر یاری جستن از خدا (إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ)[۴۲۰] هماهنگ است. گاهی هدایت به خدای سبحان نسبت داده می شود (وَاللَّـهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ)[۴۲۱] و گاهی به غیر خدا، مانند اسناد آن به قرآن (إِنَّ هَـٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ)[۴۲۲] و اسناد آن به پیامبران و اولیای الهی (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا)[۴۲۳] و خصوص رسول اکرم (إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ)[۴۲۴] و عالمان و شایستگان بشری؛ (وَمِن قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)[۴۲۵].
آیت الله جوادی آملی در ادامه می فرماید: اسناد هدایت به خدا، اسناد آن به هادی اصیل و بالذات است، اما اسنادش به دیگران اسناد به شئون هدایتی آن هادی بالذات است، نه اسناد به هادی دیگری غیر از خدای سبحان. بنابراین هادی بالذات خداست. او که هادی بالذات است به وسیلۀ قرآن، پیامبر و اولیایش که نخست آنان را هدایت کرد جامعۀ انسانی را هدایت می کند؛ (قَدْ جَاءَکُم مِّنَ اللَّـهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ - یَهْدِی بِهِ اللَّـهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ)[۴۲۶] در این آیه نشان می دهد که هدایت قرآن در واقع هدایت خداست و قرآن تنها ابزار هدایت است؛ وقتی گفته می شود: (قلم می نویسد)، اسناد نوشتن در حقیقت به نویسنده است، وگرنه قلم ابزاری بیش نیست. اسناد هدایت به قرآن و مانند آن نیز، از نوع اسناد فعل به ابزار آن است[۴۲۷].
ایشان می فرماید: قرآن کریم نه تنها بر جواز توسل دلالت دارد، بلکه همگان را به رفتن به حضور پیامبر و طلب عفو از خدا و مشمول استغفار پیامبر قرار گرفتن ترغیب می کند: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا)[۴۲۸] و اگر آنان هنگامی که بر خود ستم کردند پیش تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر (ص) برای آنان آمرزش می خواست قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.
منکران توسل می گویند این آیه توسل را تجویز می کند ولی با قیود خاصی: اولاً توسل به شخص پیامبر نه دیگران. ثانیاً توسل در زمان حیات آن حضرت را؛ نه پس از رحلت وی را. ثالثاً توسل در حضور آن حضرت و از نزدیک را، نه از راه دور. رابعاً فقط توسل در طلب استغفار، نه امور دیگر را.
آیت الله جوادی آملی می فرماید: ولی هیچ یک از این استثناها صحیح نیست؛ زیرا با پذیرفتن جواز اصل توسل بنیان ادعای آنان که توسل را ذاتاً شرک و منافی توحیدی می دانند، فرو می ریزد [۴۲۹]؛ چون اگر توسل از جهت عقلی شرک باشد امر عقلی، تخصیص بردار نیست، نمی توان گفت توسل حقیقتاً شرک است ولی در مواردی جایز است.
اگر توسل به شخص پیامبر اکرم (ص) جایز است، چرا توسل به دیگر اولیای الهی جایز نباشد، در حالیکه ادلّۀ نقلی دیگر، مؤیّد عمومیّت جواز توسل است. و اگر در زمان حیات رسول خدا توسل به او جایز باشد پس از رحلت وی نیز جایز است؛ زیرا انبیاء و اولیاء، و در رأس آنان رسول خدا (ص) برای همیش زنده اند وقتی براساس نص قرآن کریم شهداء زنده باشند[۴۳۰].
حضرت ختمی مرتبت که شهید شهداست، به طور مسلم زنده است و به همین دلیل ناظر اعمال مردم است. افزون بر عرضۀ مستمر اعمال بر آن حضرت در دنیا، در آخرت نیز شاهد اعمال همگان خواهد بود، پس وی همواره زنده است، حضور فیزیکی او لازم نیست.
نظیر توسل به پیامبر اکرم (ص) ،دربارۀ اثر پیراهن حضرت یوسف (ع) نیز آمده که امکان و اثر توسل به ذوات و آثار مقدس را بیان می کند، حضرت یوسف (ع) گفت: (اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَـٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا)[۴۳۱]، این پیراهن مرا ببرید و بر روی پدرم افکنین تا بینا شود و چون مژده رسان آمد و آن را بر روی پدر افکند، وی بینا شد؛ (فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا)[۴۳۲].
۳-۳-۲- تفسیر موضوعی در مباحث اخلاقی
در مورد موضوع اخلاق و فلسفه اخلاق در طول تاریخ دیدگاه های متنوعی ازسوی دانشمندان شرق و غرب و فیلسوفان ارائه شده. اما باید گفت بنیان اخلاق در قرآن است، چرا که تعالیم اخلاقی قرآن از مشهورترین و مهم ترین مسائل قرآنی است، مخاطب قرآن، انسان است و اخلاق، پایه و اساس شخصیت انسان را شکل میدهد مبحث اخلاق در واقع بحث درباره ی ارزشهای انسانی است در مورد (چگونه زیستن) (چگونه رفتار کردن)[۴۳۳]
انسانها در پرتو اخلاق می توانند شا کله درون و اوصاف روحی خویش را تنظیم نموده، دارای رفتار و اخلاق اسلامی و انسانی شوند. به همین جهت استاد ضروری دانستند در فرصتهایی، مباحث اخلاقی را مطرح کنند و کیفیت شکل گیری فضایل و رذایل اخلاقی و آثار و کارکردها و نشانه های آن را با بهره گرفتن از آیات کریمه قرآن و روایات بیان کنند.
۳-۳-۲-۱- اهمیت اخلاق از نظر قرآن وعترت :
آیت الله جوادی آملی اهمیت اخلاق را از نظرقرآن و عترت بررسی کردند وبیان داشته اند: قرآن کریم به مسئله اخلاق، چنان بها می دهد که آن را جزء اهداف اصیل نبوت عام می شمارد و زندگی انسانها را در سایه اخلاق، زندگی سعادتمندی می شمرد و انسانی را که متخّلق به اخلاق الهی نیست، خاسر و سرمایه باخته می داند، خداوند درسوره (عصر ) قسم یاد می کند که نوع انسانها به استثنای گروه خاص در خسارتند. (وَالعَصر اِنَّ الاِنسانَ لَفِی خُسر) از این رو در قیامت سرمایه باختگان، از شدت افسوس، هر دو دست خود را به دندان می گزند!: (وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا)[۴۳۴]. در دنیا کسی که ضرر می کند و پشیمان می شود، از ناراحتی انگشت سبابه را می گزد، ولی در قیامت انسان خسارت دیده از شدت پشیمانی هردو دست خود را می گزد؛ زیرا در دنیا همه ی سرمایه ها را باخته ودر قیامت هم ،راهی برای تحصیل سرمایه و یا کسب وکار نیست.و در قیامت ورشکست می شود، چاره ای جز فقر و مذلت نیست و کسی هم نیست به نیاز این فقیر در آخرت پاسخ دهد (لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّهٌ وَلاَ شَفَاعَهٌ)[۴۳۵]. پس اهمیت و عظمت اخلاق و تهذیب روح، به آن جهت است که انسان متخلق و مهذب؛ سود همیشگی میبرد. عترت طاهرین نیز از هر چیز درباره اخلاق سخن گفته اند ومهمترین بحث اخلاقی را هم امیرالمومنین (ع) در خطبه تقوائیه ای که برای (همام ) ایراد کردند، فرمودند. اولین فضیلتی که حضرت برای مردان با تقوا یاد می کند این است که منطق و فکر کردن آنان صائب است. [۴۳۶] منطق تنها حرف زدن نیست، یعنی شیوه عملی، روش، گفتار و نوشتار آنان صواب و درست است؛ زیرا اندیشه آنان صائب است،یعنی تنها چیزی که در دیدگاه متقین، بزرگ جلوه می کند خداست وغیر خدا هرچه است کوچک است، زیرا مردان الهی به شعائر الهی با دید تکریم نگاه می کنند.[۴۳۷](وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ)[۴۳۸]
۳-۳-۲-۲- شناسنامه اخلاق
ایشان اخلاق را شناسنامه حقیقی ما دانسته اندو با استناد به آیه ی(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا)[۴۳۹]می فرمایدکه ما در دنیا در شرایط اقلیمی و اجتماعی خاص زندگی میکنیم و ناچاریم شناسنامه ای به همراه داشته باشیم که خداوند در سوره حجرات می فرماید: ما این شناسنامه طبیعی را همراه با آفرینش انسانها خلق کرده ایم تا یکدیگر را شناسایی کنند.
ایشان متذکر شدند که شناسنامه خواه آماری باشد یا طبیعی بیرون از قلمروجان ماست، اما اخلاق شناسنامه حقیقی ماست که هم در دنیا و هم در قبر همراهی می کند بعد با استناد به روایتی از امیرالمومنین (ع) که میفرماید: (اَکرَمَ الحَسب الحُسنُ الخُلق)[۴۴۰] یعنی حسب انسان را اخلاق او تعیین می کند و گرامترین نژاد، نسب، حسب و شناسنامه، حسن خلق انسان است. این شناسنامه همراه انسان است چنانکه امیرالمومنین (ع) می فرمایند: (وَلا قَرِینَ کَحُسنِ الخُلق)[۴۴۱]. هیچ قرین و همدمی به اندازه حسن خلق انسان را همراهی نمیکند.
چون حسن خلق در درون جان انسانهاست و هرگز او را تنها نمی گذارد.
۳-۳-۲-۳- فضائل اخلاقی
۱- اخلاص:
آیت الله جوادی آملی با توجه به آیاتی در قرآن کریم اخلاص را مانع ورود شیطان به دل می دانند و این کلام خود را با دلیل، از آیات قرآن برداشت کردند که به شرح ذیل است:
خداوند می فرماید: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ(۸۲)، إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ(۸۳)» [۴۴۲]
این آیه اشاره دارد که اگر کسی جزء بندگان مخلص شود، شیطان به حرم امن او راه ندارد، بعد اذعان میدارند که استثنای مخلصین از این جهت نیست که شیطان نسبت به آنها مهربان است؛ بلکه از آن روست که در ساحت آن مقام منیع تسلیم است و توان رخنه ندارد. همان طور که شیطان به آسمانهای بلند راه ندارد و هرگاه شیطان بخواهد به مهبط وحی راه یابد، شهاب (رصد) به حیات او خاتمه میدهد (فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا)[۴۴۳] بعد با مباحث عقلی و دلایل عقلی اشاره دارند که در فن مغالطه علمی و شهوت و غضب عملی، هیچ شیطنتی به مقام عقل نظر و عقل عمل محض که تجرد تام است، راه ندارد و هرگاه وهم و خیال بخواهد به منطقه عقل راه یابد با تیر عقل طرد و رجم خواهد شد.[۴۴۴]
۲- مراقبت از نفس خود
گفتنی است، راهی که قرآن به سلوک و پیمودن آن دعوت فرموده است همانا نفس مومن است.(عَلَیکُم اَنفُسَکُم)[۴۴۵] زیرا وقتی گفته می شود: زنهار! راه گم نکن، بدان معناست که راه را نگهداری کن و از آن جدا مشو پس معلوم می شود نفس ها، همان راه راست است، نه راهروان؛ آن سان که نظیر آن را در همین آیه می فرماید (وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ…)[۴۴۶]
پس از این روش پیروی کنید که آن کج راه های پراکنده، شما را از راه خدا متفرق نکند.
درمقابل اگر نفس خود را فراموش کنیم، خدا را فراموش کرده ایم؛ یعنی اگر راه را فراموش کردیم به (منتهی الیه) راه نمی رسیم (وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)[۴۴۷] مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا به کیفر فراموشی آن ها نفسشان را از یادشان برد. آیه به روشنی بیان میداردکه مراقب نفس باشید و کشیک آن را بکشید تا کاری انجام دهد که سرمایه و توشه فردا باشد؛ زیرا از برای امروز، فردایی است. پیامبر اکرم (ص) درحدیثی که از شیعه و سنی آن را نقل کرده اند، می فرماید، (مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه)[۴۴۸] هر که خود را شناخت خدا را شناخت، اگر نفس را به کردار نیکو گماشتیم یا به گمراهی انداختیم سود و زیان به خود نفس بر می گردد. (إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها)[۴۴۹]. نفس انسان مراتب حیات را پشت سر می گذارد و وارد دوزخ و بعد قیامت می شود و هر لحظه به جانب خداوند رهسپار است. (وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى)[۴۵۰].
بر این پایه، یگانه تربیت کننده نفس انسان، آگاهی علمی و کردار عملی اوست؛ زیرا علم و عمل، نفس انسان را موافق و همسوی خود می کند و بار میآورد.
نفس در حد خود ذاتاً نیکو آفریده شده است، حق تعالی برای آفرینش نفس، بالاترین درجه کمال و شعور و ادراک سعادت بخش را در نظر گرفته است. (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها)[۴۵۱]، حاصل این آیات چگونگی و کیفیت آفرینش نفس را تبیین کرده است و آن را موجودی موزون و پذیرای پارسایی یا آلودگی دانسته است که با بخور، آلوده می شود و با تقوی تزکیه و پالایش می یابد. این معنا با مقتضای تکوین انسان مطابق است. و او می تواند هر یک را برگزیند و این واقعیتی است که هرگز از وی جدا نمی شود (أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا)[۴۵۲]
بنابراین، بر تک تک افراد و نیز بر جامعه انسانی است که به هدایت الهی و معارف ربّانی و سنّت و قوانین پسندیده و بر کردار شایسته و شعائر اسلامی گردن نهند، باشد که سعادتمند شوند.[۴۵۳]
۳- ذکر و یاد خدا:
یکی دیگر از فضایل اخلاقی ذکر و یاد خداست، برای آنکه در حرم دل جائی برای اهرمن نباشد و هیچ گوشه ی تاریکی نماند تا وسوسه ی شیطان از همان ضلع تاریک صورت پذیرد. خداوند می فرماید: (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَهً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ)[۴۵۴]
یاد خدا را در جان احیا کن، بگذار یاد حق در جانت ظهور کند، با فراقت و ناله، با هراس و خوف در دل، ذاکر خداوند باش که مبادا غفلت تو را فرا گیرد.
این ذکر صبح و شام ظاهراً کنایه از دوام و استمرار ذکر در تمام شبانه روز است، استاد فرزانه می فرماید: این آیه علاوه بر اینکه می فرماید: یاد خدا را دردل و جان داشته باشید، دعا و نیایش را نیز در صبح و شام تأکید می کند.[۴۵۵]
۴- تقوای الهی:
حضور تقوای الهی در انسان طبق فرموده استاد جوادی آملی راه نفوذ شیطان را سد می کند، بعد بااستناد به آیه ی می فرماید: ( إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ)[۴۵۶]. اگر انسان تقوا داشته باشد، راه حق و باطل و راه الهی و شیطانی برای او آشکار می شود که فرمود(إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً)[۴۵۷]. می فرماید: اگر کسی تقوا داشته باشد، به آنچه علم دارد عمل کند، علاوه بر آنکه هدف و مسیرش روشن می شود، هدف را می شناسد و از او دوری می کند هیچگاه به سوی رذایل اخلاقی نمی رود و این صراط مستقیمی را که از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر است، به آسانی طی می کند و در تنگناها امداد الهی به کمک او می آیند.( وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً)[۴۵۸].