سپس نبرد آغاز می شود و فرجام تاریخ فرا میرسد:
« از دشتهای وسیع زمین بالا می روند و پایگاه قدیسیان و شهر محبوب را از هر طرف محاصره می کنند، اما آتشی از آسمان بر آنها فرو می ریزد و آنها را در کام خود می کشد. سپس شیطان که آنها را گمراه می ساخت به دریاچهی آتش و گوگرد انداخته می شود، جایی که وحوش و پیامبر دروغین قرار دارد، در آنجا شبانه روز و تا ابد شکنجه و عذاب داده خواهند شد». (سفر رویا: ۲۰: ۹-۱۰)
چهرهی مسیح موعود در سفر یوحنا بیشتر به مسیح یهودی یا مسیح فرمانده جنگ نزدیک است تا یسوع مسیح که از ملک بشری روی بر میگرداند و میگوید که مملکت او در آسمان است. یهودیان اعتقاد دارند، مسیح قبلاً نیامده است و در نماز خود میخوانند: « من ایمان کامل دارم، مسیح خواهد آمد. حتی اگر آمدنش به تأخیر افتاده باشد، باز آغاز هر یک از روزهای زندگیم به انتظار او خواهم ماند».
هنگامی که یسوع ظهور کرد- به گفتهی خودش نه برای آن که شریعت را نجات دهد، بلکه تا آن را کامل کند- یهودیان به او ایمان نیاوردند. اما مسیحیان اعتقاد دارند، یسوع ناصری، همان مسیح است که پیشگوییهای عهد قدیم ( یهود) مژدهی او را دادهاند. او مسیح موعود است که منتظر دومین ظهور او هستند(هال سل،۱۳۸۲: ۱۳۵) .
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲ـ۲ـ۶ـ هزارهگرایی و موعودگرایی:
هزارهگرایی اعتقاد به سلطنت هزار سالهی مسیح است. این اصطلاح مأخوذ از انجیل (مکاشفۀ یوحنای رسول، باب بیستم ) است. اندیشهی روز رستاخیز که به صورت یک ادراک فرهنگی در شبکه وسیع نهضتهای نومسیحی آمریکا وجود دارد که حاصل اعتقاد دینی آنها است. آنها آیینهای جدید خود را منادی هزارهای که در پیش است میدانند. این موضوع سبب می شود تا بتوانند نسبت به گروه های دیگر رفتاری تند و پرخاشگرانه پیشه کنند. بنیادگرایان مسیحی میگویند که نظارت و مراقبتهای شدید آنان به واسطه اخطارهای تهدید کننده ای است که حکایت از نزدیک بودن پایان هزاره و آغاز رستاخیز دارد. البته این اندیشهی نزدیک بودن بلا و مصیبت تنها به فرهنگ مسیحی محدود نیست(هوربری[۱۹۱]،۱۹۹۸؛۱۳).
علت و ریشه پایبندی بنیادگرایان به هزارهگرایی دینی و تبلیغ مداومش آن است که اگر چنین نگرشی را عموم مردم فهم و با تسامح با آن برخورد میکردند، آن گاه دلهره ها، وحشتها، ناامنیها و آشفتگیها از بین میرفت. تا آن جا ممکن است باید شرایط اضطرابآور به طور کلی مورد توجه قرار گیرد و اگر هم چنین چیزی ممکن نیست، حداقل باید مردم را به طور منظم در جریان این شرایط اضطرابآور قرار داد. به این ترتیب، کلیساهای بنیادگرای جدید توانستند زمین حاصلخیزی بیابند تا بذر اعتقادشان را در آن بکارند و آن را با احساس اضطرابآمیزی که اکنون آیینهای جدیدی را در خود گرفته است پرورش دهند.(کپل،۱۳۷۵: ۱۴۱)
بنیادگرایان هزارهگرا به دو جناح تقسیم میشوند: جریان ماقبل هزاره و جریان مابعد هزاره.
بنیادگرایانی که به جریان ماقبل هزاره منتسب اند، اعتقاد دارند مسیح قبل از هزارهی خوشبختی ظهور خواهد کرد. آنها تاریخ را به هفت دوره یا هفت تدبیر تقسیم می کنند:
۱ـ دوره اعمال: از آفرینش حضرت آدم تا سقوط او.
۲ـ دوره وجدان: از سقوط حضرت آدم تا طوفان حضرت نوح.
۳ـ دوره دولتها و حکومتها: از طوفان حضرت نوح تا کوه سینا.
۴ـ دوره آیین و شریعت: از سینا تا روز پنجاهم.
۵ـ دوره نعمت و آسایش: از روز پنجاهم تا دومین روز ظهور مسیح.
۶ـ دوره مملکت: هزار سال(چون تمام دوره های قبل با شکست مواجه شدند).
۷ـ دوره ابدیت: پس از آن هزار سال. (لنوهارد،۲۰۱۰: ۷۳-۶۹).
اما بنیادگرایان مابعد هزاره اعتقاد دارند هزار سالی وجود دارد که در آن، آرامش روحی و معنوی حاکم است و میزان شر و بدی کاهش مییابد و مسیح بر قلبهای اکثریت افراد بشر، از جمله یهودیان، حاکم می شود (مملکت روحی). در پایان هزاره، شیطان می آید و حوادث بد و ناگوار و کفر و الحاد و سختیهای بسیاری حاصل می شود. سپس مسیح در مجد ظهور و تمام مردگان را زنده می کند تا داوری در روز رستاخیز و شهر ابدی انجام شود.
بنیادگرایان مابعد هزاره به بنیادگرایان احیایی معروف هستند، کسانی که اعتقاد دارند دومین ظهور مسیح محقق نمی شود مگر هزار سال پس از حکومت دولتی (پادشاهی) مسیحی. بر این اساس، مسیحیان میباید شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی را به گونه ای مهیا و فراهم کنند که بازگشت مسیح را ممکن نمایند.
این دو جریان بر سر این نکته اختلاف نظر دارند. ماقبل هزارهایها اعتقاد دارند انسان عاملی منفی در برنامهی خداوند جهت پایان و فرجام جهان است، در حالی که مابعد هزارهها به نقش مثبت انسان در آماده ساختن زمینه دومین ظهور مسیح یا فراهم نمودن زمینه پایهگذاری مملکت مسیح بر روی کرهی زمین، که قوانین خداوند بر آن حاکم است، اعتقاد دارند. در هر دو حالت، بازگشت قوم یهود به اورشلیم برنامهی ماقبل دومین ظهور مسیح به شمار می آید. (تمام موارد فوقالذکر ارتباط احیای بنیادگرایی در آمریکا در پایان قرن نوزدهم را با ظهور مسیحیت صهیونیست آمریکایی نشان می دهد.)( هلال،۱۳۸۳: ۳۱۸)
جری فالول به ماقبل هزاره معتقد بود و میگفتد که ما در آخر تاریخ به سر میبریم. پیروان او معتقد اند نبرد آرمگدون[۱۹۲] میان خداوند و شیطان نزدیک است و این نبرد فرجام تاریخ است که پس از آن، مسیح به همراه مسیحیان دوباره زاده می شود و با هم هزار سال بر جهان حکومت خواهند کرد. پت رابرتسون نیز همین اعتقاد را دارد، اما با یک اختلاف و آن این که مسیحیان نباید منتظر فرجام تاریخ شوند تا قدرت و حکومت را به دست گیرند، بلکه باید هم اکنون حاکمیت سیاسی خود را آغاز کنند. او بدین وسیله به اعتقادات مابعد هزارهای نزدیک می شود که احیاگران بنیادگرا به آن اعتقاد دارند. از دید این بنیادگرایان باید نظام اجتماعی و سیاسی کنونی را برانداخت تا نظام الهی جایگزین آن شود، نظامی که بر اساس اصول و قوانین کتاب مقدس و فرض مجازاتهای اعدام و سنگسار و تازیانه به کیفر اشتباهات استوار باشد(اسنوبال،۱۹۹۱: ۱۱۴).
رابرتسون در کتاب خویش تحت عنوان « نظام نوین جهانی: آیا مقدمهی نظام الهی جهانی است؟» عنوان کرد، اعلام نظام نوین جهانی پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و جنگ خلیج چیزی نیست جز آغاز فرجام تاریخ. او معتقد است عصر نظام نوین جهانی عصر ضدیت با خانواده و جامعه و میهن و عصر حوادث ناگوار است. نظام جهانی الاهی بیش از آن چه ما اعتقاد داریم نزدیک است و خداوند بر حسب جدولی که برای فرجام زمان وضع کرده است عمل می کند. رابرتسون خواستار بازگشت به خدای یعقوب است، همچنین خواستار بازگشت به رهبری بزرگ از خانوادهی یعقوب است که همان حضرت موسی است (رابرتسون،۱۹۹۱: ۱۸۰).
رابرتسون اشاره می کند، نظام نوین الاهی هنگامی که خداوند پایه های نظام نوین جهانی را براندازد برپا داشته می شود و در آن زمان رهبر نظام نوین الاهی، یعنی مسیح، ظهور می کند تا فرزندان خداوند را نجات دهد و زمین را برای هزار سال در اختیار گیرد و بر آن حکومت کند. ( مسأله پت رابرتسون باعث ایجاد اختلاف میان مسیحیت بنیادگرا آمریکا از یک سو و یهود و اسرائیل از سوی دیگر شد. جرقهی این اختلاف نظر در سال ۱۹۹۵ زده شد، هنگامی که از یهودیان خواست قبل از ظهور مسیح به مسیحیت در آیند تا نجات و رهایی شامل حال ایشان شود، اما چون در معرض حملات تند لابی یهود و اتّهام دشمنی با سامیان قرار گرفت، از دعوت خویش صرفنظر کرد. این اختلاف نظر را مناحیم بگین با معاهدهای که با جنبش مسیحیت اصولگرا منعقد نمود از بین برد. او طی این معاهده مسأله به مسیحیت در آمدن یهود را تا زمان ساخت هیکل و ظهور مسیح به تعویق انداخت و بر حمایت از اسرائیل و اینکه اورشلیم پایتخت ابدی و یکپارچه آن باشد، تمرکز کرد.) (قنبری آلانق،۱۳۸۸: ۶۳)
رابرتسون پیشگویی می کند که نبردهای نظام نوین جهانی یکبار دیگر بابل را متحد و یکپارچه خواهد کرد، بهسان نیروهای اکدی و بابل قدیم و بنی عمیر و کالح که با هم متحد شده و شروع به ساخت شهرها نمودند و گفتند: « بیایید برای خود شهری بسازیم و برجی که سر به آسمان بزند، تا نام خود را جاودان سازیم و مبادا در سراسر کرهی زمین پراکنده شویم»(رابرتسون،۱۹۹۱: ۱۸۰).
به همین دلیل، خداوند زبان ایشان را قفل کرد و آنها در سراسر زمین پراکنده ساخت: « به این ترتیب، خداوند از آنجا آنها را در سراسر زمین پراکنده کرد، به همین دلیل از ساخت شهر دست برداشتند».(سفر تکوین:۱۱:۸) و این سرکوب اولین سرکشی و طغیان جهانی علیه خداوند بود. او پیشگویی خود را با توجه به رؤیای یوحنا کامل می کند؛ این که نیروهای شرور و بد نظام نوین جهانی در چهار گوشه جهان در کنار رود فرات گرد خواهند آمد تا خود را برای کشتن یک سوم مردم آماده کنند: « این چهار فرشته برای این ساعت و روز و ماه و سال آماده شده بودند، بنابراین کار خود را آغاز کردند تا یک سوم بشریت را به قتل برسانند.» (سفر رویا:۹:۱۵)
برای آماده شدن در این جنگ، مسیحیان و دیگر انسانهای خداجو در سراسر جهان باید خود را از قید انسانگرایی این جهان باور، همجنسگرایی و فحشا نجات دهند و خود را وقف کیش سبز فایل کنند. با آغاز این نبرد (آرماگدون) مسیحیان دیگر لازم نیست زمان زیادی منتظر شروع هزاره باشند، بزودی هزارهی حکومت مسیح آغاز می شود. فالول و رابرتسون شدیداً به تقویت موقعیت اسرائیل معتقد بودند؛ چون وجود این کشور را برای جلو افتادن نبرد نهایی لازم میدانند(هال سل،۱۳۸۲: ۱۳۲).
جری فالول، موضوع آرمگدون را تقریباً به هر موضوع دیگر ترجیح میدهد. او در موعظهی دوم دسامبر ۱۹۸۴ خود، وعظ خود را با قرائت آیهی شانزدهم باب شانزدهم مکاشفات آغاز کرد ـ که نخستین و تنها مورد ذکر آرمگدون را در کتاب مقدس به دست میدهد ـ پس از ذکر آیه اعلام کرد: «این سخن در قلب مردم ترس میپراکند. آخرین بار نبردی پیش می آید، سپس خداوند همه کیهان را در اختیار خود میگیرد. کتاب مقدس در بابهای ۲۱ و ۲۲ مکاشفات، به ما میگوید، خداوند این زمین را ـ یعنی آسمانها و زمین را ـ ویران خواهد کرد. و پطرس قدیس در نوشته های خود میگوید که آن ویرانی، یا حرارتی بسیار سوزان، یا انفجاری بس نیرومند خواهد بود»(فالول،۱۹۸۱ b:107(.
فالول در قسمت همهسوزی در آرمگدون ادامه میدهد که دجال وارد خاورمیانه می شود، تندیس خود را در معبد یهودی، یعنی مقدسترین معبدهای مقدس، نصب می کند و تقاضا می کند که همه جهان آن را به جای خداوند بپرستند. میلیونها یهودی دیندار در این مرحله کشته خواهند شد( آیۀ هشتم از باب سیزدهم کتاب زکریای نبی)، اما باقیماندگان نجات خواهند یافت (آیه نهم) و خداوند به گونه خارق العادهای آنان را در طی مدت سه سال و نیم آخر دوران آزمایش سخت، از خود پنهان خواهد ساخت. برخی خود را در شهر پترا[۱۹۳] ( در کشور اردن) که دارای سنگهای سرخ است تصور خواهند کرد. من نمیدانم چگونه، اما خداوند آنان را حفظ خواهد کرد؛ زیرا که یهودیان امت برگزیدهی خداوند اند».
فالول با نقل آیهی یازدهم باب دوازدهم کتاب زکریای نبی و آیۀ شانزدهم باب شانزدهم کتاب مکاشفهی یوحنای نبی و همچنین آیه های سی و پنجم و سی و ششم باب سی و چهارم و آیۀ نخست همین باب سی و ششم از صحیفهی اشعیای نبی میگوید: « میدان نبرد آرماگدون، از مجدو در شمال تا ادوم[۱۹۴] در جنوب، فاصلهای در حدود ۲۰۰ مایل کشیده شده است. این میدان از دریای مدیترانه در غرب تا تپه های موآب در شرق، خواهد بود؛ یعنی فاصلهای حدود ۱۰۰ مایل و شامل وادی یهوشافط[۱۹۵] هم می شود. آیهی دوم و همچنین دوازدهم باب سوم صحیفهی یونیل[۱۹۶] نبی نشان میدهد که همه این ناحیه شهر اورشلیم و وادی جزرال خواهد بود.
«در همین اواخر، پیشامدهایی در روسیه اتفاق افتاده است که توسط حزقیال[۱۹۷] نبی، پیشگویی شده بود و بر ظهور مجدد نزدیک خداوندگار دلالت می کند. این کمونیستها بی خدا هستند، آنها مسیح را انکار می کنند و هدف نهاییشان، تسخیر جهان است. حدود ۲۶ قرن پیش، حزقیال، نبی یهودی پیشگویی کرده است که چنین امتی، درست پیش از دومین ظهور مجدد مسیح، از شمال فلسطین قیام خواهد کرد. در بابهای ۳۸ و ۳۹ کتاب حزقیال نبی، ما میخوانیم که نام این سرزمین «روش[۱۹۸]» خواهد بود. و در ادامه پیشگوییهای خود نام دو تا از شهرهای روش را میبرد. این دو ماوشَک[۱۹۹] و تونبال[۲۰۰] هستند. همه اینها در آیهی دوم آمده است. این دو نام به نحو عجیبی شبیه مسکو و توبولوسک[۲۰۱] یعنی دو پایتخت حکومتی روسیهی امروزی هستند» (همان،۱۱۸-۱۱۰( .
فالول معتقد است: روسیه به علت نیازش به نفت ـ چون نفتش در حال تمام شدن است ـ به خاورمیانه، و به ویژه ( به علت نفرتش از یهودیان) به اسرائیل می آید و درست در همان وقت است که درهای جهنم باز می شود. آن وقت به اعتقاد من چند همهسوزی هستهای در کرهی زمین روی خواهد داد. زیرا کتاب مقدس میگوید که در جادههای درهی اسدالون، تا ۲۰۰ مایل، خون تا دهنهی اسبان راه خواهد افتاد. نیز از حوادث وحشتناکی صحبت می کند که یک انسان، بنا به شرح رساله دوم پطرس رسول در باب سوم ( یعنی گداخته شدن عناصر از گرما) را تنها می تواند به یک جنگ هستهایی نسبت دهد. اما من فکر میکنم در پایان عصر کلیسا، یعنی وقتی کلیسا از خود بیگانه یا فاسد شود، آن وقت جنگ و ستیزهای افسار گسیختهای در روی زمین روی خواهد داد و روسیه سرانجام به کلی نابود خواهد شد». کتاب مقدس به عنوان سرانجام نبرد، به ما میگوید که پنج ششم (۸۳ درصد) سپاهیان روسی، هلاک خواهند شد (حزقیال، آیۀ ۲ از باب ۳۹) و نخستین میهمانی مهیب خداوند آغاز می شود (حزقیال، آیه های ۴ و ۱۷ تا ۲۰ باب ۳۹). به نظر میرسد که میهمانی مشابهی، پس از آن، یعنی پس از نبرد آرمگدون پیش بیاید ( مکاشفهی یوحنا، آیههای ۱۷ و ۱۸ از باب نوزدهم و آیۀ ۲۸ باب ۲۴ انجیل متی) . تهدید کمونیستی برای همیشه پایان خواهد گرفت. هفت ماه طول میکشد تا کشتگان را دفن کنند (حزقیال نبی، آیه های ۱۱ تا ۱۵ از باب سی و نهم).(فالول،a1981: 173-151) (لنوهارد،۲۰۱۰: ۱۰۸)
« نهایتاً مسیح به جهان باز میگردد؛ نخست او می آید و کلیسا را به دست خود میگیرد. هفت سال بعد از آرمگدون، او درست به همین زمان ما باز میگردد. در نتیجه، زمین نابود نخواهد شد. کلیسا هم با او می آید، تا در طی هزاران سال، در زمین با مسیح حکومت و سلطنت نماید. سپس آسمانهای نوین و زمین نوین و ابدیت فرا میرسد.» (فالول،۱۹۸۱ b:119(.
طی مبارزات انتخابات ریاست جمهوری، سازمان اکثریت اخلاقی فعالیتهای بسیاری به نفع ریگان انجام داد. این سازمان، که قلب تپندۀ جناح راست مسیحی به شمار میآمد، توانست آراء ۳ میلیون نفر رای دهنده را در انتخابات ریاست جمهوری و کنگره جذب کند و با پیروزی و به قدرت رسیدن ریگان، جناح راست مسیحی تبدیل به قدرتی تاثیرگذار در عرصۀ سیاست آمریکا شد. سازمان اکثریت اخلاقی، یاران و پیروان خویش را برای « حملهای صلیبی علیه توقف فعالیتهای هستهای» بسیج نمود و رییس سازمان اعلامیههایی تحت عنوان جنگ هستهای و بازگشت مسیح در میان شرکت کنندگان در تظاهرات پخش کرد که جنگ هستهای با اتحاد جماهیر شوروی را با دومین ظهور مسیح مرتبط میدانست. آرمگدون هستهای به خاطر اسرائیل طناب مقدسی بود که جناح راست مسیحی صهیونیستی را با ریگان مرتبط میساخت.(هال سل،۱۳۸۲: ۱۴۶)
در حین گفتگوها؛ گفت منتظر پیشگویی جنگ یاجوج و ماجوج است، یعنی جنگ روسیه علیه اسرائیل که در آینده نزدیک به وقوع میپیوندد. در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال۱۹۸۰ ریگان در گفتگویی تلوزیونی که با جیم بیکر[۲۰۲] واعظ تلویزیونی انجام داد، یادآوری کرد، ما همان نسلی هستیم که آرمگدون را میبیند. در همان سال ویلیلم سافایر[۲۰۳] خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز گزارش داد که ریگان مقابل کنگره یهود گفته است: «اسرائیل همان دمکراسی ثابت و استوار و بیهمتایی است که میتوان به عنوان مکان وقوع آرمگدون به آن تکیه کرد.» (کپل،۱۳۷۵: ۴۷) نیز پس از دیداری که ریگان در سال ۱۹۸۱ با جری فالول انجام داد، فالول عنوان کرد که ریگان به او گفته است نابودی جهان به زودی به وقوع میپیوندد (فالول،۱۹۸۱ a:119(.
حضور سیاسی اکثریت اخلاقی و تلاش برای غلبه بر فرهنگ غالب این جهان باور در بیرون باعث شد که این گروه دست از نگاه پیشاهزارهگرایانهی خود بردارد و با رویکردی خوشبینانهتر به دنبال پیاده کردن تمدن مسیحی باشند و به همین دلیل نگاه آنها از پیشاهزارهای به پساهزاره ای تغییر پیدا کرد، چون این دیدگاه کاملاً حضور و نفوذ آنها را در عرصه سیاسی توجیه میکرد. ( تلاش برای هر چه نزدیک کردن ظهور مسیح) (اسنوبال، ۱۹۹۱: ۸۹).
۲ـ۲ـ۷ـ برگزینندگی یا خود حق پنداری
چند ویژگی مشترک بین بنیادگرایان مسیحی در آمریکای شمالی وجود دارد که اکثریت اخلاقی نیز از آن مستثنی نیست: اولی تبلیغ مسیحیت[۲۰۴] است. وقتی که بنیادگرایان میخواهند خود را معرفی کنند و نشان دهند که تا چه اندازه متفاوت اند خود را در برابر دیگران نجاتیافته نشان می دهند. آنها از طریق ماهواره، تلویزیون، رادیو یا تکثیر میلیونها صفحه و کاست تلاش می کنند افراد بیاعتقاد را متقاعد کنند که داشتن زندگی ابدی در بهشت بهتر از ابدیت در جهنم است. در برداشت اکثریت اخلاقی مصائب اجتماعی از طریق عریان کردن گناه و بازخرید آن از سوی مسیح مشخص و مداوا میشوند. آنان میکوشند تا علت درد را در دوری از خداوند بیابند. اگر این دوری برداشته شود ، درد معالجه می شود و همه چیز نظم خود را باز می یابد. مقر گناه فرد است و رستگاری اوست که رستگاری گروه را موجب می شود. این رفتار ذهنی اجازه می دهد تا بسیاری از شیوه های عملی را که این تفکر دینی مرجح می شمارد درک کرد: ضرورت دوبارهی گرویدن فردی به دین مسیحیت یا غسل تعمید افراد بالغ ( که به مسیحیان دوباره متولد شده معروف هستند). همچنین اهمیتی که برای تظاهرات روح القدس ـ که بخصوص از طریق صحبت کردن به زبان های مختلف ظهور پیدا می کند ـ و همچنین اهمیتی که برای شفای معجزه آسا قائل اند. کشیشان و واعظان از مردم میخواهند که زندگی پر از ناامیدی خود را به مسیح واگذار کنند و بیشتر وقت خود را به دعا و نیایش بگذرانند. تبلیغ مسیحیت و رستگاری روح افراد هستهی اصلی ادعای بنیادگرایان در امریکای قرن بیستم است. آنگونه که در شبکه تلویزیونی CBN مشاهده می شود، خداوند در جامعه رستگارشدگان به طور روزمره قوانین و فرآیندهای طبیعی را معلّق و نقض می کند. بر این اساس، معجزه نه نمودی از قدرت تبیینناپذیر قادر مطلق، که تأییدی آیینی بر نظامی اعتقادی است که فرمولها و قواعد علم پزشکی این جهان باور را به چالش میکشد (کلمبو،۱۳۷۱: ۱۹۱) (بروس،۲۰۰۰: ۷۴-۷۳).
اکثریت اخلاقی هزارهگرا اعتقاد دارد که امور دنیوی ناگزیر روز به روز بدتر خواهد شد تا این که مسیح برگزیدگان را انتخاب کند و آنان را از این دنیای دون بیرون ببرد. سپس با آنان، برای بنای قلمرو آسمانها در این جهان بازگردد. نتیجه این اعتقاد یک بدبینی فرهنگی و سیاسی رادیکال است که می کوشد تا تنها به افراد نجات یافته کمال مسیحی را عرضه دارد، به این منظور که در روز موعود از آنان برگزیدگانی بسازد.
این تصور خودحق پندارانه را زمانی که فالول در مورد آرماگدون سخنرانی میکرد و تصویر وحشتناکی از پایان جهان تصویر ارائه مینمود میتوان مشاهده کرد. به نظر میرسد که او از این اتفاق هیچ غم و اندوه و حتی نگرانی، ندارد. « چه عظمتی دارد مسیحی بودن! ما آیندهای بس عالی در پیش رو داریم. چنان که میبینید، آرمگدون واقعیت است، واقعیتی وحشتناک. اما شکر خدا، این پایان روزگار امتهای جز یهودی و جز مسیحی است. زیرا که پس از آن، صحنه برای سلطنت پادشاه ما، خداوندگار عیسی مسیح، در نهایت قدرت و افتخار آماده می شود. تقریباً همه تعلیمدهندگان کتاب مقدس که من میشناسم بازگشت بسیار نزدیک مسیح را پیش بینی می کنند و من مشخصاً ایمان دارم که ما بخشی از آن نسل آخرین هستیم. آن واپسین نسلی که تا سلطان ما مسیح نیاید، نخواهد مرد»(فالول،۱۹۸۱ b:123(.
۲ـ۲ـ۸ـ مرزهای بسیار روشن :
به نظر میرسد که دو ویژگی اعتقاد به بیخطایی متن مقدس و پیشاهزارهگرایی نمیتواند اکثریت اخلاقی را از دیگر ارتدوکسهای محافظه کار مسیحی متمایز کند، چون ویژگیهای فوق نیز در میان غیربنیادگرایان مسیحی یافت می شود. اما ویژگیای که می تواند اکثریت اخلاقی را نسبت به آنها خاص کند تفکیکگرایی و جداییانگاری در میان آنها است. اکثریت اخلاقی به یکدستی و یگانگی در اعتقادات معتقد اند که آنها را از افراد معتقدی که با تشکیک اعتقادی زندگی می کنند متمایز و برتر مینماید.
طرفداران اکثریت اخلاقی افرادی اند که خود را متعلق به یک کلیسا با قوانین سفت و سخت میدانند و فقط با افراد بیرون از کلیسا به وقت نیاز همکاری می کنند. مانند این که خود را کلیسایی کاملاً مجزا و مستقل میدانند. آنها دنیای بیرون از خود را پر از کفر و تباهی میبینند و فقط در شرایطی با افراد بیاعتقاد و شکاک مواجه میشوند که امیدوار باشند آنها را به راه راست بازگردانند. مثلاً پلمب کردن سینماهایی که فیلم آخرین وسوسه مسیح در آن نمایش داده میشد به این دلیل بود. اما اگر بفهمند که مخاطبانشان کاملاً در گناه فرو رفته اند ترجیح می دهند از آنها دوری کنند، حتی اگر شاهد این باشند که دوستانشان بعد از کار برای رفع خستگی مشروب میخورند ترجیح می دهند که از آنها دوری کنند، چون روح انسان از دوستانش مهمتر است (آمرمن،۱۹۹۱: ۵۵) (هولند،۱۹۹۹: ۱۴۶).
طبق دیدگاه اکثریت اخلاقی، انسانمداری غیردینی چهرهی دوگانه و متناقضی فراهم می کند: در زمینه اجتماعی، جلوی آزادی عمل فرد را میگیرد و او را در شبکه قیود حقوقی و دیوانسالاری که غایتی جز تقویت قدرت دولت ندارد، به اختناق میکشد. در زمینه اخلاقی، در جهت معکوس خود را مدافع آزادی کاملی قلمداد می کند که بلافاصله به صورت بیبند و باری و مغایرت با اخلاق تغییر شکل میدهد. به عقیدۀ جری فالول، مبارزه علیه این هر دو وجه باید به طور همزمان صورت گیرد (اسنوبال،۱۹۹۱: ۷۸).
اکثریت اخلاقی با لیبرالیسم شدیداً مخالف است. آنها لیبرالیسم را تشویق نوعی آزادی عمل در عرصه تجارت و اخلاق میدانند. آنها معتقدند که این آزادی عمل در عرصه اخلاق جز به سقط جنین، همجنسگرایی یا ارائه تصاویر و موضوعات خلاف عفت عمومی ـ که به عنوان شیوه ممتاز نابودی خانوادگی تلقی می شود ـ نمیانجامد. اگر خانواده نابود شود، افراد بدون دفاع در حیطهی قدرتِ بیخدا قرار خواهند گرفت و این دولت آنها را خرد خواهد کرد. در نتیجه، از دیدگاه اکثریت اخلاقی، مهم آن است که ساختارهای واسط میان فرد و دولت، یعنی خانواده در وهلهی اول تقویت و دوبارهسازی شود و نیز البته ساختار جامعه دینی، که در مواضع محدودیّت قدرت خانواده به کمک خانواده می آید، جایگزین آن شود. این مورد در وضعیتهای مختلف و دشوار اجتماعی و نیز در دوره نوجوانی، زمانی که فرد چارچوب خانوادگی را ترک می کند و قدم به اجتماع می گذارد، صدق میکندـ دورهای که برای تداوم برداشت بنیادگرایانه از جهان، مهم است و فرد در معرض وسوسهها و گناهان قرار دارد.
به همین دلیل، فالول کانونی برای زنان باردار برپا می کند که تنها هستند یا نمیخواهند فرزندشان را نگه دارند: تمام هزینه های این زمان در طول دوره بارداری را متقبل می شود، به شرط این که آنان سقط جنین انجام ندهند. در عوض، از هرگونه تسهیلی برای قبول فرزندی کودکشان توسط دیگران برخوردار خواهند شد. از سوی دیگر دانشگاه لیبرتی وظیفه دارد جوانانی را که از خانوادههای انجیلگرا برمیخیزند، پیش از آن که در جامعه رها شوند، در بطن دنیایی بسته و با ایدئولوژی همگون مأنوس سازد. هدف نه تنها تعلیم دادن به آنها، بلکه تقویت روحی آنها پیش از قرار گرفتن تحت فشار جاذبههای دنیوی است. همچنین در این دانشگاه، نامزدی میان دانشجویان دختر و پسر به منظور تولید مجدد خانوادههای انجیلگرا تسهیل می شود(لیبمن، ۱۹۸۳: ۴۲-۳۹) (وبر،۱۹۸۱: ۱۵۴).
هر چند اکثریت اخلاقی همه کسانی را که جزو خودشان نیستند در تحلیل نهایی دشمن به حساب میآورند، اما قطعاً بروز آن شامل مراحلی است. آنها دشمن خود در جنگ آرماگدون را دولتهای عربی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سابق میدانستند، اما با شکست و فروپاشی شوروی و در پی آشکارشدن نبود پیوندهای قوی میان اعراب در پی آخرین توافق سازمان آزادی بخش فلسطین و اسرائیل، ایران را رهبر جبههی مخالفان و دشمنان خود خواندند (هَولند[۲۰۵]، ۱۹۹۹: ۲۰۱).
به نظر میرسد که بنیادگرایان مسیحی و در رأس آنها اکثریت اخلاقی سه برنامه کلی را اکنون در رأس اقدمات خود قرار دادهاند که عبارت اند از: ایجاد جنگ میان اسلام و غرب به منظور کمک به اسرائیل با گسترش جبهه متقابل جهان اسلام، جابه جایی قدرت در جهان اسلام و ایجاد جنگ در جهان اسلام به منظور تضعیف داخلی جهان اسلام (اسنوبال،۱۹۹۱: ۱۳۸). همچنین اثرگذاری این جنبش را در حمایتهای بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل در عرصه سیاستهای خارجی آمریکا و همچنین مخالفتی که نومحافظهکاران آمریکا در سیاستهای داخلی خود با همجنسگرایی و سقط جنین در آمریکا داشتند، میتوان ملاحظه کرد.
۲ـ۲ـ۹ـ سازمان مقتدر
کاستلز اطلاعات جالبی درباره ویژگیهای جمعیتشناختی اعضای اکثریت اخلاقی، در مقایسه با کل جمعیت، فراهم آورده است. به نظر میرسد آنها کمسوادتر، فقیرتر، صاحب نفوذ بر زنان خانهدار، ساکن مناطق جنوبی و به طور بارزی متدینتر هستند. همچنین، صددرصد آنها انجیل را لغزشناپذیر میدانند. گسترش اخیر بنیادگرایی مسیحی در مناطق حومه نشین جنوب غربی آمریکا و کالیفرنیای جنوبی، بین اقشار پایینی طبقهی متوسط و کارکنان خدماتی که به تازگی به حومههای مناطق مادر شهری در حال رشد مهاجرت کرده اند، بیشتر است. این اطلاعات این فرضیه را تقویت می کند که گروه های فوق الذکر اولین نسل مدرنیزه شده مهاجران سنتی اخیر اند که ارزشهای روستایی را در جامعه شهری غیر دینی حفظ کرده اند. با این حال، همچنان به نظر میرسد که ارزشها، عقاید و مواضع سیاسی در تحرک اعضای اکثریت اخلاقی مهمتر از ویژگیهای جمعیتی، شغلی یا سکونتی باشد(کاستلز، ۱۳۸۵: ۴۶).
سازمان اکثریت اخلاقی در سطح کشور دارای ستاد فرماندهی بوده است. خود فالول این مسئولیت را به عهده داشت و فرماندهی ملی اکثریت اخلاقی نامیده میشد. شعبههای این سازمان در سراسر ایالات متحده پراکنده است. اکثریت اخلاقی از سیستم سازمانی و ارتباطی پیشرفتهای بهره میبرد، تعداد اعضای آن به ۶۵ میلیون نفر میرسد و ارتباطات پستی عادی و الکترونیکی آن حدود ۲۵ میلیون آمریکایی را در برمیگیرد، علاوه بر آن با کاخ سفید و کنگره نیز ارتباط دارد. سازمان راه ها و شیوه های لابیها را در پیش گرفته و تأمین حمایتهای مالی از نامزدها مورد تایید سازمان جهت احراز مناصب سیاسی از جمله فعالیتهای آن است. «اکثریت اخلاقی» از طریق شبکه رادیویی و تلوزیونی دینی فالول توانسته است آمریکاییها را مورد خطاب قرار دهد و آنها را نسبت به مسائل آگاه و بیدار و نظر میلیونها نفر از مردم را که به فعالیتهای سیاسی بیتوجه هستند جلب نماید و آنها را به فعالیتهای سیاسی و انتخاباتی بکشاند. علاوه بر این که از شیوه های فشار سنگین برکنگره جهت تصویب طرحهای قانونی یا انتخاب نامزد مورد نظر یا رسوا کردن و شکست دادن مخالفان استفاده می کند.(هلال،۱۳۸۵: ۱۵۸)
یکی دیگر از ویژگیهای بارز سازمانی اکثریت اخلاقی استفاده از مبانی مشترک ایدئولوژیک برای اتحاد با گروه های غیردینی یا حتی مخالف جهت ائتلاف برای رسیدن به هدف مشترک است. نمونه آن را در اتحاد با گروه های مخالف و اینجهان باور برای مبارزه با سقط جنین بود. درواقع، سقط جنین نه تنها کمپ بنیادگرایان را به بخشهای مختلف تقسیم نمیکند، بلکه عامل اتحاد میان گروه های بنیادگرا است. حتی باعث می شود گروه های بنیادگرایی که به لحاظ اعتقادی متفاوت اند یا مخالف یکدیگر اند به خاطر سقطجنین با یکدیگر متحد شوند؛ مثل کاتولیکها که از نظر بنیادگرایان پروتستان ضدمسیح شناخته میشوند، اما به خاطر سقط جنین با یکدیگر متحد شدند یا فمنیستها که برای مقابله با هرزهنگاری در مقاطعی با بنیادگرایان همکاری کردند. اینگونه ائتلافها از طرف فالول به عنوان پایبندی اکثریت اخلاقی به تکثرگرایی[۲۰۶] مطرح میشد. اکثریت اخلاقی تلاش می کند که یک مبنای اخلاقی عام را که محافظهکاران با آن موافق اند را پایهگذاری کند (گوث[۲۰۷]،۱۹۸۳: ۳۹-۳۵) (ینگر[۲۰۸]،۱۹۸۲: ۳۹۶).
اکثریت اخلاقی تلاش می کند مبنای عامی پیدا کند که یک نوع ابداع سازمانی و ایدئولوژیک است تا از این طریق بتواند قدرت خود را افزایش دهد. این به معنی شرکت در یک بازی عرفی با قواعد عرفی است. همین مسأله باعث شد که فالول و سازمان وابسته به او به سرعت از سوی افرادی مانند باب جونز[۲۰۹] تکفیر شوند. جونز او را به خاطر ائتلاف با گروه های بیاعتقاد برای رسیدن به اهدافش خطرناکترین مرد آمریکا معرفی کرد. علت این مخالفت آن است که برای نسلهای قبل، بنیادگرایان هویت خود را با جدایی و انزوا تعریف میکردند، موسسههای جدا داشتند یا تلاش میکردند که جدا زندگی کنند، از خوردن الکل و رقصیدن و قمار پرهیز میکردند، با وقار لباس می پوشیدند و .. به همین دلیل آنها نمی توانند انتظار داشته باشند که با کاتولیکها و مورمونها متحد شوند. از نظر مسیحیان سنتی، افرادی که درگیر سیاست میشوند لعنت شدگانی هستند که جهان را به تباهی میکشانند. بنابراین، همکاری با آنها توجیهپذیر نیست (اسنوبال،۱۹۹۱: ۱۰۵-۱۰۴).
۲ـ۲ـ۱۰ـ الزامهای رفتاری:
شاید بارزترین دخالت اکثریت اخلاقی بر نوع رفتار اعضایش در دانشگاه لیبرتی نمود داشته باشد. در این دانشگاه خوابگاهها مختلط نیستند و مراقبتی دقیق، آمیختهای از اجبار و نظم شخصی در آنها به کار میرود: بوسه بر روی لبها در اینجا قدغن است و هرگونه تماس جنسی میان دانشجویان مجرد ( زن و شوهرها در شهر زندگی می کنند) با اخراج مجازات می شود. ولی بوسه بر روی گونه مجاز است، و پسران و دختران آزادانه میتوانند دست یکدیگر را بگیرند ـ بدون اینکه در عین حال مجاز باشند که دست را به دور کمر دوست پسر یا دوست دختر خود ببرند. دانشجویان به راحتی این مقررات جنسی را زمانی که بیگانهای در این خصوص از آنها سئوال می کند، توجیه می کنند. آنها میگویند سرکوب چشم بسته و مطلق به گونه ای اجتنابناپذیر به عملکردهای انحرافی، به ویژه همجنسگرایی منتهی خواهد شد و دانشگاه لیبرتی با تعیین این حد از ارتباط میان دختر و پسر هم مانع از شهوترانی و هم مانع از همجنسگرایی می شود (اسنوبال،۱۹۹۱: ۱۶۰) .