۲-۴۷- اندازهگیری هوش معنوی
زوهر و مارشال (۲۰۰۰) درباره خطر کمیسازی هوش معنوی هشدار دادهاند. ایمونز (۲۰۰۰) نیز از تلاش برای اندازهگیری کمی هوش معنوی اجتناب میکند. در حقیقت، در ادبیات هوش معنوی هیچ معیار رسمی یا تایید شدهای برای سنجش آن وجود ندارد. شاید به این علت که برخلاف هوش عمومی که از طریق سرعت و صحت پاسخدهی سنجیده میشود، در حل مسائل معنوی هیچ پاسخی کاملا درست یا نادرست نیست. به همین دلیل نمیتوان گفت که آیا هوش معنوی میزان بهینهای دارد یا نه، و آیا میتوان کسی را از نظر معنوی کمهوش نامید. به همین دلیل، تعیین الگوهایی منحصر به فرد برای بروز هوش معنوی ممکن است مفیدتر از تلاش برای ارزیابی کمی میزان هوش معنوی یک نفر باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شاید هوش معنوی را باید در هر فرهنگ جداگانه سنجید. بااینحال به عقیده نویسنده این مقاله هوش معنوی همان معنویت نیست که در هر زمینه فرهنگی متفاوت باشد و بنابراین احتمالا باید امکان ساخت یک مقیاس جهانشمول وجود داشته باشد. چنین امری نیازمند تعامل، همکاری و همفکری دانشمندان و محققان مختلف از فرهنگهای مختلف و معتقد به آیین های معنوی و مذهبی مختلفی میباشد. برای مثال یوسی آمرام (۲۰۰۷) از طریق یک تحقیق کیفی تلاش کرد تا ابعاد جهانشمول هوش معنوی را بدست آورد. همچنین دیوید کینگ (۲۰۰۷) که هماکنون در حال ساخت یک مقیاس جهانشمول برای سنجش هوش معنوی است، عقیده دارد مجموعهای از قابلیتهای جهانشمول وجود دارد که به معنویت با هر دیدگاهی مرتبط است و بر همین اساس مشغول ساخت این مقیاس است. از نظر او تا زمانی که بر روی چنین مقیاسی توافق جمعی صورت نگیرد، مفهوم هوش معنوی جدی گرفته نخواهد شد.
۲-۴۸- هوش معنوی و آگاهی متعالی
هوش معنوی بیانگر فرایندی است که دربرگیرنده جهت گیری آگاهی و تجربه فرد به سمت حوزه تعالی و جنبه معنوی از خویشتن است (واگن، ۲۰۰۲). در این حالت، کوولسکی [۸](۲۰۰۰) به توانایی عمومی انسان برای تعالی اشاره می کند. تعالی شامل جدایی گذرا از ویژگی های جسمانی و احساس یا تجربه اتخاذ شدن با بشریت، جهان و یا یک نیروی برتر می باشد (مایر، ۲۰۰۰). این تعریف از تعالی، بسیار نزدیک به مفهوم وحدت وجود می باشد که یکی از چالش برانگیزترین مباحث مطرح شده در حوزه فلسفه و عرفان بوده است. وحدت به معنی یکتایی و یگانگی است و وجود نیز به معنی هستی (مقابل عدم و نیستی) است. بنابراین، به زبان ساده، مقصود از وحدت وجود، یکی بودن و یگانگی عالم هستی است. یعنی این که هر که در جهان است وحدت محض است و هیچ دوئی و دوگانگی بین موجودات عالم نیست (امین، ۱۳۷۶). این جنبه از هوش معنوی فراتر از مفاهیم مرسوم رشد روان شناختی گسترش می یابد وعقاید سنتی مربوط به آنچه که کنش روان شناختی سالم یا بهنجار را تشکیل می دهد را به چالش می کشد (امونز، ۲۰۰۰).
مفهوم تعالی معنوی، یا نگاه به زندگی از یک دید بزرگتر و عینی تر، به عنوان یک عامل پذیرفتنی مجزای شخصیتی مورد بررسی قرار گرفته است. در معنایی گسترده، تعالی معنوی بیانگر جهت گیری فردی به سمت واقعیت های غیرمحسوس و وصف ناپذیر می باشد. در نهایت، تعالی معنوی به جستجوی شخصی برای معنی و منبعی از انگیزش درونی برای رفتار فردی مرتبط می باشد. مثل هوش معنوی، تعالی معنوی نیز در برگیرنده حسی از اتحاد در بین موجوددات زنده و شکیبایی در برابر دیگران می باشد، افرادی که حس قوی از تعالی را دارند احتمالاً غرق در فعالیت های معنوی می شوند (پیدمانت، ۱۹۹۹).
توانایی ها و روش های گوناگونی در ارتباط با جنبه متعالی هوش معنوی شناسایی شده است (واگن، ۲۰۰۲). برای مثال گاردنر[۹] (۱۹۹۹) مراقبه، ورود به حالت های خلسه و برقراری پیوندهایی با الگوهای متعالی، روانی و معنوی را به رسمیت شناخته است. همچنین امونز (۲۰۰۰) پنج توانایی اصلی را شناسایی کرده کرده است: ظرفیت فراتر رفتن از محدودیت های واقعیت فیزیکی و مادی؛ توانایی ورود به حالتهای اوج یافته از هوشیاری؛ توانایی تشخیص تقدس در تجربه های روزانه؛ توانایی در هم آمیختن منابع معنوی در حل مسئله با ظرفیت ابراز رفتار با فضیلت مثل بخشش، سپاسگذاری، فروتنی و شفقت، دو توانایی اول می توانند به خدا یا یک نیروی برتریا بدست آوردن یک آگاهی برتر از خویشتن ارتباط داده شوند. همچنین آنها با مبانی عرفان مثل تجربه حس اتحاد با هرچیز در جهان در ارتباط می باشند. توانایی سوم بیانگر تجربه تقدس می باشد، مثل در نظر گرفتن ازدواج به عنوان یک همراهی مقدس یا فرزندپروری به عنوان یک مسئولین مقدس، توانایی چهارم شامل کنار آمدن معنوی می باشد که دربرگیرنده کاربرد مهارتهای حل مسئله می باشد.
کنار آمدن معنوی می تواند شکل های مختلفی را که اثربخشی متفاوتی دارند را به خود بگیرد. برای مثال، ارتباط با خدایی که مهربان و بخشنده می باشد می تواند انطباقی تر باشد نسبت به ارتباط با خدایی که تنبیه کننده و جزادهنده یا بی تفاوت می باشد معلوم شده است که سبک تسلیمی کنار آمدن یا قرار دادن مرکز کنترل فرد به خدا و تسلیم اراده فردی به خدایی نیکخواه، کاملاً در ارتباط با بهزیستی معنوی می باشند (وُنگ-مک دونالد و گورسش، ۲۰۰۰، به نقل از ناسل، ۲۰۰۴).
در پرتو ارتباط هوش معنوی با تعالی، هوش معنوی می تواند به عنوان یک ویژگی ازهوشیاری که واقعیت چندبعدی ای را که در آن ویژگی های جسمانی در برگرفته شده اند و اهمیت شخصی و اجتماعی گسترش همدلی، خودآگاهی و سلامت روانی را تشخیص می دهد، درک شود (نوبل، ۲۰۰۰).
۲-۴۹- نقش آگاهی فردی در ابراز هوش معنوی
یکی از ویژگیهای اساس هوش معنوی، خودآگاهی عمیق است که شامل آگاهی تدریجی از لایه ها و ابعاد مختلف خویشتن است. روشن کردن نظام ارزش ها و باورهای فرد به این فرایند کمک می کند (سیسک، ۲۰۰۰). همچنین هوش معنوی می تواند به شکلی مستقیمتر به پیگری هوشیارانه و ارادی رشد روان شناختی خود فرد کمک کند.
این موضوع مستلزم پذیرش مسئولیت خویشتن، درس گرفتن از اشتباهات فردی، توانایی برای بخشیدن و بخشیده شدن، تعهد به تصمیماتی که بهزیستی همه افراد دخیل را در نظر می گیرد، می باشد (واگن، ۲۰۰۲).
به عقیده ولمن (۲۰۰۱)، هوش معنوی با حالتی از بودن (و نه فقط انجام دادن) که بر تجربه ذهنی متمرکز است، مربوط می شود. بنابراین، شاید این گونه به نظر برسد که هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و پیوندش با بودن در جهان ارتباط دارد (واگن، ۲۰۰۲). در راستای این حالت، آنهایی که هویت شان را در پیروی از یک راه یا سفر معنوی تشخیص می دهند، به جای اینکه هویت شان را در جستجوی قدرت یا تسلطی که اغلب مشتق شده از ایگو می باشد تعیین کنند، وجود روحی را که در جستجوی معناست تشخیص می دهند (واگن، ۲۰۰۰،سیسک، ۲۰۰۲). هوش معنوی این اجازه را به فرد می دهد که به فراسوی من (یا شخصیت و میل ارضاء خویشتن، دست پیدا کند تا اینکه ابعاد عمیق تر و استعدادهای نهفته درون خودش را بشناسد. همچنین هوش معنوی موجب جابجایی در کانون ادراک و مرجع از کانون بیرونی ارزشیابی به سمت کانون درونی ارزشیابی می شود (سیسک، ۲۰۰۰) شناخت فزاینده فرد به استعدادهای نهفته شخصی وکنترل بر تصمیم ها و عوامل، مستلزم برگشت به درون فرد است که تمایل به حرکت به سمت یکپارچگی، تعادل و تمامیت دارد. بر طبق نظریه یونگ، خویشتن بایستی به عنوان مرکز روان که اجرا کننده کنش های یکپارچگی و دگرگونی می باشد، محسوب شود. با تسهیل این فرایندهای دگرگونی پذیر، هوش معنوی به افراد این امکان را می دهد که با معنا و عمق بیشتری به زندگی خود ادامه دهند (زوهر و مارشال، ۲۰۰۰).
بر طبق گفته سیسک (۲۰۰۰) خودشناسی و خودآگاهی شخصی می توانند از طریق اندیشه در خود، وارسی کردن اهداف و آرزوهای فرد، توجه به پیام ها در رؤیاها و نشانه های شهودی و پیدا کردن معنا در تجربه های بیرونی عمیق شوند. در همین ارتباط، بویژه، یادگیری گوش دادن و اعتماد کردن به ندای درونی فرد، امری اساسی است.
این اعمال منجربه درجه بالاتری از خویشتن پذیری، درک پیوندهای بین مردم و حوادث مختلف و اطمینان به فرایند زندگی و نظم در جهان هستی می شود (نوبل، ۲۰۰۰).
در نگاه امام علی (ع) نیز موضوع شناخت خود از اهمیت ویژه ای برخوردار است به طوریکه از نظر ایشان دانشمند کسی است که خودش را شناخته باشد و هر کس خودش را بشناسد، به بالاترین رتبه هر معرفت و دانش رسیده است.(سهرابی وناصری،۱۳۹۱،ص۹۹-۹۳)
در آیین اسلام و عرفان نیز تأکید بسیاری به موضوع شناخت خود شده است.
دین اسلام به این موضوع توجه ویژه ای دارد که انسان «خود» را بشناسد و موقفعیت خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد. این همه تأکید در قرآن در مورد انسان برای این است که انسان خویشتن را آنچنان که هست بشناسد و مقام و موقعیت خود را در عالم وجود درک کند و هدف از این شناختن و درک کردن این است که خود را به مقام والایی که شایسته آن است برساند (مطهری، ۱۳۸۶).
۲-۵۰- آگاهی از وجود الهی و رابطه آن با هوش معنوی
بین صاحبنظران در مورد اینکه اعتقاد به خداوند یا یک نوع قدرت برتر از ویژگی های هوش معنوی است یا نه، توافق وجود ندارد. هنگامی که نوبل (۲۰۰۰و ۲۰۰۱) بر اهمیت قادر بودن دیدن همه حوادث و تجربه ها در پرتو یک بافت تمام شمول و بزرگتر تأکید کرده است، شاید این تصویر بزرگتر دربرگیرنده یک روح کیهانی یا یک وجود الهی باشد و شاید هم اینگونه نباشد، با این حال، برخی از نظام های اعتقادی مذهبی یا معنوی، بر یک باور بنیادین به یک قدرت یا الله برتر تأکید دارند و بنابراین، شاید از یک نوع هوش معنوی که بر پایه آگاهی از یک وجود الهی در زندگی فرد است حمایت می کنند. مثلاً ادیان الهی، و بعضی از اشکال معنویت که براساس فردکهن یا معنویت و عرفان شرقی استوار است، وجود یک خالق یا یک نیروی کیهانی که همه زندگی و تجربه های آن را فراگرفته است، تصدیق می کنند (سیسک و تورنس، ۲۰۰۱).
در دین اسلام، اعتقاد به وجود خدایی یگانه که همه جا حضور دارد و بر همه افکار و اعمال انسان ها بینا و شنوا می باشد، اولین اصل از اصول اساسی این دین می باشد، در قرآن، به یاد داشتن حضور فراگیر خداوند بسیار مورد تأکید واقع شده به طوریکه در این کتاب مقدس، زندگی سخت (سوره طه، آیه ۱۲۴) و فراموشی خویشتن (سوره حشر، آیه ۵۹) از نتایج فراموشی یاد خداوند در این دنیا ذکر شده است. از نظر پیامبر اسلام،حضرت محمد (ص) بهترین اقسام ایمان آن است که بدانی هرجا هستی خدا با توست.
توجه به مقدسات ممکن است به واسطه درک و شناخت از داستان ها و سنت های مذهبی و اسطوه شناسی معنوی، هدایت و حمایت شود (مایر، ۲۰۰۰). به سبب رشد یک احساس قدسی، که می تواند با یک وجود الهی در ارتباط باشد، گفته می شود که هوش معنوی، تجربه ژرفا و معنای بیشتر را در فعالیت های روزمره، تجربه های زندگی و رابط صمیمی تسهیل می کند. (ولمن، ۲۰۰۱).
همچنین، هوش معنوی تسهیل کننده رابطه فرد با موضوعات وجودی نیز می باشد، بدون در نظرگرفتن اینکه آیا آنها دربرگیرنده توجه به موجودیت یک قدرت برتر باشند یا خیر.
هوش معنوی و رابطه آن با مسائل وجودی
به عقیده گاردنر (۱۹۹۹) تنها جنبه ای ازمعنویت که به نظر می رسد با هوش در ارتباط باشد آن بخشی است که بیانگر علاقه شناختی به ماهیت جهان و موقعیت فرد در آن است. یعنی، تعمق درباره موضوعات وجودی و سؤالاتی مرتبط با امور غایی (مانند مرگ و زندگی پس از آن) و جستجوی معنا و منشأ زندگی، همه به نظر او به عنوان تظاهرات موجهی از هوش هستند.
از نظر ولمن (۲۰۰۱) هوش معنوی بیانگر ظرفیت انسان برای پرسیدن سؤالات بنیادین و اساس درباره معنا زندگی و به طور همزمان تجربه پیوند بهم پیوسته بین هر کدام از ما و جهانی که در آن زندگی می کنیم می باشد.
در نتیجه او بر جنبه تجربی آن نیز تأکید دارد. زوهرو مارشال (۲۰۰۰).
هوش معنوی را مربوط به طرح پرسش های چرا می دانند این نوع سؤال کردن تا حدی به جستجو و تعمق درباره معنای زیرین تجربه ها و مشکلات زندگی اشاره دارند، یعنی همان گونه که آنها خودشان را نشان می دهند، به جای اینکه اشاره ساده ای به ویژگی های آشکار شرایط و موقعیت ها داشته باشد.
این امکان وجود دارد که هوش معنوی افراد را از مسائل وجودی و معانی زیرین و پنهان آگاه کند و آنها را قادر کند که با آنها به توافق برسند (ولمن، ۲۰۰۱).
اگر چه به یاد داشتن این نکته هم اهمیت دارد که برخی از آیین های مذهبی، مثل مسیحیت و بودا، پرسش گری فعال و مؤثر را ترغیب نکرده اند، اما به نظر می رسد که افراد بسیار معنوی را پرورش داده اند (جی کورت، ۲۰۰۳، به نقل از ناسل، ۲۰۰۴).
در نتیجه ممکن است آن جنبه از هوش معنوی که در برگیرنده پرسش گری وجودی است، عمدتاًٌ مورد قبول و استفاده افرادی که خالصانه به چنین مذاهبی عمل می کنند، نباشد در دین اسلام و قرآن، تفکر و اندیشیدن جایگاه بسیار ویژه ای دارد، در قرآن، در بیش از سی آیه، بطور مستقیم انسان ها به تفکر و تعقلدر خویشتن و جهان آفرینش دعوت شده اند.
در نگاه پیامبر اسلام (ص)، هیچ عبادتی چون تفکر نیست و ساعتی اندیشیدن بهتر از شصت سال عبادت کردن است. موضوع تفکر در معنای هستی و طرح سؤالات وجودی و بنیادین در بین اندیشمندان مسلمانی مثل شمس تبریزی و مولانا نیز بسیرا حائز اهمیت است.
۲-۵۱- هوش معنوی و تصویر بزرگتر
ممکن است تصور شود که هوش معنوی تا حدی یک ظرفیت ذاتی مغز و روان برای یافتن معنا در تجربه ها و مشکلات است (زوهر و مارشال، ۲۰۰۰). و مهمتر اینکه به فرد یک حس شهودی از معنا می دهد (امونز، ۲۰۰۰، سیسک، ۲۰۰۲؛ زوهر و مارشال، ۲۰۰۰).
روشی که به واسطه آن این کار انجام می شود این است که به فرد اجازه می دهد که زندگی و فعالیت های روزمره خود را داخل یک بافت بزرگتر ببیند (مک گیچی[۱۰]، ۲۰۰۰).
اگر بخواهیم به شکلی ویژه تر بگوییم، هوش معنوی هوشی است که با آن می توانیم کارها و زندگی هایمان را در یک بافت وسیع تر، غنی تر و معنابخش قرار دهیم و بنابراین، هوشی است که با آن می توانیم ارزیابی کنیم که یک روش و یا یک مسیر زندگی نسبت به دیگرنمونه ها، معنادارتر است (زوهر و مارشال، ۲۰۰۰، ص۴). در نتیجه ممکن است به فرد کمک کند از تفاوت ها فراتر برود و از دیدگاهی کل نگرانه همه چیز را ببیند و آنها را ارزیابی کند (مک هاوک، ۲۰۰۲).
هوش معنوی همچنین دربرگیرنده توانایی شکل دهی و زمینه سازی موجود تجربه ها که منجربه درک دگرگون از معنای آنها می شود، می باشد (واگن، ۲۰۰۲). برای مثال، استفاده از مطالب و تفاسیر مقدس برای موانع و چالش ها می تواند به افراد کمک کند تا درک خودشان را از موقعیت های سخت و شرایط دشوار دوباره بسازند تا آنها با اطمینان خاطر بشتری رفتار کنند (مایر، ۲۰۰۰). این ظرفیت برای مواجهه با مسائل از چند دیدگاه گسترش آگاهی و درک روشی که در آن ادراک، باورها و رفتار به هم مرتبط می شوند، از ابعاد مهم هوش معنوی هستند (واگن، ۲۰۰۲). (سهرابی و ناصری، ص۱۰۶-۱۰۱).
۲-۵۲- ایمان، امید و عشق سه ویژگی اصلی انسان های معنوی:
ایمان به حضور خدایی که قادر متعال است و از رگ گردن به ما نزدیک تر است، رکن اصلی معنویت به شمار می رود. افراد معنوی ایمان دارند که خداوند در تمام سختی ها و مشکلات در کنار آنان است و دشواری ها به آنان کمک می کند. ایمان، در هنگام سختی یاور مؤمنان است، ایمان بدین معناست که باور داشته باشسیم که خداوند هرگز در سختی ها و شداید- ما را وقتیکه به او نیاز داریم- تنها نخواهد گذاشت.
امید و اعتماد به خدا: معنویت در امید و اعتماد به “رحمت، لطف، عدالت، مؤدت ، حکمت"، جلو گر می شود. امیدواری و اعتماد این افراد به خدا به آنان کمک می کند که اجازه دهند از خوشی های گذرای زندگی عبور کنند و زندگی روند عادی خود را طی کند و آنها مشیت و خواست خداوندی را پذیرا باشند.در انی انسان ها توکل به معنای واقعی خود را نشان می دهند. امید و اعتمادشان به خدا به آنان کمک می کند که مسئولیت خارج از توان خود را به خداوند واگذارند و احساس گناه نکنند و بدانند که وظیفه آنان در حد توانمندی خود می باشد و امور خارج از توانمندی آنها بر عهده خداست که عهده دار واقعی امور است. این یک نگرش مثبت به زندگی ایجاب می کند که انسان در اداره امورش به جان کندن نمی افتد و احساس گناه از مافات نمی کند. فقط در حد توان می کوشد و باقی را به خدا وا می گذارد.
عشق و علاقه و نوع دوستی: عشق و علاقه و نوع دوستی یکی از ویژگی های اصلی افراد معنوی است. افرادی که به دیگران علاقه، محبت مهربانی، خوش رویی و جوانمردی نشان می دهند. افرادی نوع دوست اند.فراتر از نوع دوستی، افراد معنوی به کل هستی از جمله حیوانات و گیاهان و طبیعت علاقه وعش نشان می دهند. این ها دنیا را زیبا می بینند و زیبایی را گسترش می دهند و برای بهبود زندگی افراد می کوشند. این علاقه هم در هدف و هم در روش برخورد افراد معنوی با مردم، خود را به روشنی نشان می دهد. (غباری بناب، نوری زاده، امامی نائینی، ۱۳۸۵ به نقل از بوژمهرانی ۱۳۸۷).
هوش معنوی بیانگر یک هوش ویژه است که بازتاب مجموعه بی همتایی از تجربه ها و ظرفیت های انسانی است که همه افراد به درجات مختلفی از آن برخوردارند (توبل،۲۰۰۰، ولمن، ۲۰۰۱، زوهر و مارشال، ۲۰۰۰[۱۱]) همچنین هوش معنوی سازه ای است که با روان شناسی، زیست شناسی، مذهب، معنویت و عرفان همپوش دارد (سیسک و تورنس، [۱۲]۲۰۰۱)
با این حال به دلیل فقدان توافق در مورد معنی معنویت، عاقلانه به نظر می رسد که در حال حاضر تعاریف هوش معنوی، آزمایشی، کلی و باز بماند (واگن، ۲۰۰۲).
مفهوم سازی هوش معنوی متضمن اتخاد رویکردی عمل گرایانه به معنویت است (امونز، ۲۰۰۰). معنویت ماهیت ذهنی و فردی دارد. در فرهنگ غرب هوش مفهومی تحلیلی به شمار می آید که در جهت حل مسئله در دنیای بیرونی عمل می کند سازه هوش معنوی، مسائل ذهنی معنویت مربوط به تجربیات مقدس و مسائل وجودی را با تکالیف بیرونی جهان واقعی ای که هوش به طور معمول به آنها می پردازد، در هم ادغام می کند (ولمن، ۲۰۰۱). برای روشنتر شدن این موضوع باید گفت انجام فعالیت های منظم و تکراری روزانه همراه با آگاهی هشیار، احساس حضور کامل و شناخت چیزهای ساده ای در زندگی می توانند دیدگاه وجودی یک فرد را تحت تأثیر قرار دهند و موجب ایجاد حسی از تقدس شوند و حتی برخوردهای متعالی را تسهیل کنند.
تلفیق فعال معنویت در زندگی روزانه و استفاده انطباقی از توانایی ها، ارزش ها و منابع مربوط به آن بیانگر ابزار هوش معنوی می باشد (واگن، ۲۰۰۰). برای مثال هوش معنوی می تواند در جهت شناسایی و تلاش برای فهم الگوهای فکری، اهداف و عقاید که شالوده رفتارهای ما و دیگران را تشکیل می دهند بکار رود (مایس، ۲۰۰۱). در نتیجه شاید هوش معنوی به عنوان یک فرایند پیوسته، هوشیار و گاهی اوقات چالش برانگز، که مستلزم گسترش روان شناختی است معرفی و درک شود (نوبل، ۲۰۰۱). این بعد هنگامی آشکار می شود که هوش معنوی برای فهمی فراتر از موقعیت های جاری مورد استفاده قرار گیرد تا برمسائلی که فعلاً در سطح، در حال رخ دادن هستند، فائق بیاید و بافتی بزرگتر از زندگی فرد را ببیند.
تجربه های قدسی
مسائل وجودی
تکالیف بیرونی و عملی
شکل (۲-۸) :
هر راستای این مطالب، همچنین هوش معنوی متضمن اندیشیدن به معنای نمادین حوادث و رویدادهای زندگی فردی است تا اینکه در همه تجربه های زندگی، هدف و معنا را پیدا کند. بنابراین، به تعبیری، هوش معنوی یک عدسی است که فرد ازطریق آن حوادث و تجربه ها را درک می کند ویا اینکه این روشی برای دیدن چیزها از یک چشم اندازی بالاتر است (مایس،۲۰۰۱).
۲-۵۳- مقایسه رفتار افراد دارای هوش معنوی قوی و افراد دارای هوش معنوی ضعیف: