بدیهی است که لفظ مقصر را باید با مفاد ماده ۴۱ ق.م.ج.ن.م و همچنین موارد قانون بکارگیری سلاح توسط ماموران نیروهای مسلح در موارد ضروری و آیین نامه های مربوط مورد تفسیر قرار دهیم و تخطی از مقررات قانون مزبور موجب مقصر شناختن فرد می گردد و نمی توان افعال و اقدامات و تکالیف شخصی را در امری غیر از حادثه تیراندازی به این موضوع مرتبط کرد و فرد را مقصر دانست.
باتوجه به موارد بیان شده می توان حالت های زیر را در نظر گرفت :
الف ) امر آمر غیرقانونی است (۱) در این صورت چنانچه مامور علم به غیرقانونی بودن دستور داشته باشد هر چند از مقررات قانون بکارگیری سلاح تخلف نکرده باشد مسئولیت تام کیفری دارد.
(۲) در صورتی که مامور به تصور اینکه امر قانونی است و به علت اشتباه قابل قبول امر را قانونی بداند در صورتی که در حقیقت آن امر غیر قانونی بوده در این صورت چنانچه تخلف از مقررات قانون بکارگیری سلاح ننموده باشد این اشتباه قابل قبول موجب کاهش مسئولیت وی می شود اما چنانچه تخلف از مقررات قانون بکارگیری سلاح نماید مسئولیت تام دارد زیرا مطابق بند چهار ماده ۲ قانون بکارگیری سلاح مامورین مسلح باید آشنایی کامل به قانون و مقررات مربوط به بکارگیری سلاح را داشته باشند
ب) امر آمر قانونی است:
۱- چنانچه مامور مطابق با مقررات قانون بکارگیری سلاح اقدام به تیراندازی نماید مبری از مسئولیت می باشد و اگر مقتول مقصر نباشد دیه و ضمان مالی بعهده سازمان مربوطه خواهد بود و اگر فرد مقصر باشد خونش هدر است.
چنانچه مامور در امر تیراندازی تخلف از مقررات قانون بکارگیری سلاح بنماید در این صورت چنانچه مقتول مقصر نباشد مامور به طور کلی و تام مسئولیت دارد. و چنانچه هر دو مقصر باشند در این زمینه قانون حکم مشخصی ندارد اما مطابق نظریه مشورتی ۳۳۶/۶/۴۹/۲۸۶/۷ مورخ ۳/۲/۸۶ کمیسیون قضایی و حقوقی سازمان قضایی نیروهای مسلح ((چنانچه براساس تحقیقات به عمل آمده بنا به نظر کارشناسی، شخص مقتول نیز به علت تخطی از ضوابط قانونی در وقوع حادثه تیراندازی مقصر باشد سهم مامور در پرداخت دیه برابر قواعد و مقررات مربوط به موجبات ضمان به تناسب درصد تقصیر خواهد بود.)) [۲۲۰]
اما باید گفت قانون بکارگیری سلاح موارد خاص و مشخصی را جهت تیراندازی ماموران به طور استثنائی احصاء نموده است و در ماده ۱۲ همین قانون و ماده ۴۱ ق.م.ج.ن.م صرف نظر از اینکه مقتول یا مصدوم مقصر باشد یا نباشد به صراحت مقرر شده : چنانچه ماموران با رعایت مقررات قانون بکارگیری سلاح تیراندازی نماید از مسئولیت جزایی و مدنی مبرا خواهد بود به عبارت دیگر خواه مقتول یا مصدوم مقصر باشد یا نباشد اگر ماموران مسلح برخلاف مقررات قانون بکارگیری سلاح اقدام به تیراندازی نماید مسئول بوده و مسئولیت کیفری و مدنی آنها زایل نخواهد شد و قانونگدار شرط دیگری را برای مسئولیت کیفری و مدنی در نظر نگرفته است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بخش دوم :
مسئولیت کیفری کاهش یافته
در اوضاع و احوال مرتبط با مقتول
مبحث نخست:قتل حین کفر مقتول
در بخش نخست مسئولیت کیفری کاهش یافته در قتل عمد دراوضاع و احوال مرتبط با قاتل بررسی شدو بیان شد که برمبنای این اوضاع واحوال علارقم اینکه قتل عمدی است و فاعل تمام شرایط اعمال تام مسئولیت کیفری را دارا می باشد اما بنا به نظر قانون ،مسئولیت قاتل کاهش یافته و علا رقم عمدی بودن قتل، قاتل قصاص نمی شود.
در این بخش به بررسی مصادیق مسئولیت کاهش یافته در قتل عمد در اوضاع و احوال مرتبط با قاتل پرداخته می شود اسبابی که با وجود تمام شرایط اعمال مجازات، وجود سوءنیت کیفری و حالت خطرناک در قاتل موجب کاهش مسئولیت قاتل می شوند این عوامل عبارت اند از کفر و جنون مقتول.ابتدا به بررسی کفر و مفهوم آن ،انواع کافر ،ادله کاهش مسئولیت مسلمان در قتل کافر پرداخته می شود .
گفتار اول:مفهوم و اقسام کفر
شرایط آزاد بودن ، عاقل بودن ومسلمان بـودن مقتول درقصـاص با عنـوان تکـافو و برابری قـاتل ومقـتول بـررسی می شود و علت عدم قصاص آزاد درمقابل بنده ، عدم قصاص مسلمان درمقابل قتل کافر و عدم قصاص فرد عاقل در قتل مجنون را عدم تکافو و برابری قاتل ومقتول ذکر کرده اند. مورد اول یعنی برده نبودن در حقوق کنونی لغو شده است و لذا به آن پرداخته نمی شود . به دو موضوع دیگر یعنی عاقل بودن مقتول و مسلمان بودن تحت عنوان مسئولیت کیفری کاهش یافته در قتل عمد، در اوضاع واحوال مترتبط با مقتول بررسی می شود .
فقها به اجماع معتقدند که مسلمان در مقابل قتل کافر قصاص نمی شود . علت این موضوع به ایدئولوژی اسلام باز می گردد . علی رغم اینکه در اسلام همه انسانها با یکدیگر برابر هستندو تفاوتی میان فقیر وغنی ، بزرگ و کوچک – سیاه وسفید وسرخ و زرد ، عرب و غیر عرب و … وجود ندارد و هرفردی که به اسلام معتقد باشد جزئی از جامعه اسلامی محسوب شده و نژاد وزبان و اقامتگاه وسابقه تاریخی وی و خاندانش به هیچ وجه در این زمینه موثر نمی باشد ، اما درعین حال این برابری مختص به مسلمانان می باشد .
اسلام به سیادت مسلمین و سربلندی جامعه اسلامی اهمیت زیادی قائل شده و برای دستیابی و صیانت آن دستوری اکید صادر نموده است و هرنوع سیادت بیگانه را تقبیح نموده است .
این اصل کلی که فقها تحت عنوان « الاسلام یعلو و لا یعلی علیه ۱» به صورت یک قاعده حقوقی در فروع و موارد مختلف حقوق اسلامی مورد بهره برداری قرار داده اند ونیز عبارت مزبور عیناً به صورت حدیث در کتب حدیث نقل شده است . مفهوم این قاعده حقوقی وحدیث را که عبارت از ضرورت تحقق بخشیدن به سیادت و سربلندی اسلام و ابطال هر نوع سیادت علیه اسلام می باشد از قرآن بدست آورده اند.
خداوند در سوره منافقون آیه ۸ می فرماید « ولله العزه ولرسوله و للمومنین ولکن المنافقین لا یعلمون» عزت از آن خداست و رسول خدا و مردان با ایمان شایستگی عزت و سیادت را دارند لکن منافقان از این حقیقت بی خبرند . به دلیل بی خبری آنان است که عزت و سیادت را دربیگانگان جستجو می کنند . به همین اساس در بسیاری از احکام از جمله احکام قصاص میان مسلمان وکافر تفاوت های وجود دارد و در صورتی که مسلمانی اقدام به قتل کافر نماید ، مسلمان را در مقابل کافر قصاص نمی کنند . اما چنانچه کافری اقدام به قتل مسلمان بنماید قابل قصاص است.
بند اول:مفهوم کفر و مفاهیم مشابه
گفته شد که کفر مقتول عاملی برای کاهش مسئولیت قاتل در صورتی که قاتل مسلمان باشد است از ظاهر معنی کفر این نتیجه به نظر می رسد که کفردر مفهوم مخالف اسلام است و کافر به شخصی گفته می شود که دینی غیر از اسلام دارد از سوی دیگر در اسلام در مورد افرادی که در ابتداو ظاهرمسلمان می باشند اما مرتکب برخی از جرایم می شوند ،احکامی وجود دارد که که مرتکبین آنها را در ردیف کفار قرار می دهداز جمله این افراد باغی و مرتد هستند لذا برای شناخت کفرو مفاهیم مشابه کفر باید ابتدا مفهوم کفر شناخته شود و پس از آن به مفاهیم مشابه کفر و اقصام و احکام آن پرداخته شود .
الف : مفهوم کفر
کفر در لغت به معنی جحد و انکار یک چیز و از ریشه « کفر» به معنی پوشش گذاشتن بر چیزی آمده است . در مفردات در مورد کفر آمده است : کفر در لغت به معنی پوشاندن شی ء است . شب را کافر می گوییم که اشخاص را می پوشاند و زارع را کافر می گویند که تخم را در زمین می پوشاند . کفر نعمت پوشاندن آن است . بزرگترین کفر، انکار وحدانیت خدا ،دین یا نبوت است۲ .
کفران بیشتر در انکار نعمت و کفر در انکار دین به کار می رود و کفور در هر دو معنی بکار می رود . در مجمع البحرین در رابطه با کفر آمده است : کفر در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده است از قبیل وحدانیت و عدل خدا و معرفت پیغمبرش و آنچه پیغمبر آورده از ارکان دین ، هرکه یکی از اینها را انکار کند کافر است [۲۲۱].
راغب می گوید : کافر در عرف دین به کسی گفته می شود که وحدانیت یا نبوت یا شریعت یا هرسه را انکارکند. [۲۲۲]
با بررسی این اقوال چنین بدست می آید که کسی که به خدا و پیامبران ایمان نمی آورد به هردو معنی کافر نامیده می شود چون آنان روی حقایق سرپوش می نهند و آن را انکار می کنند.
در اصطلاح فقه کافر به کسی گفته می شود که دین اسلام یا یکی از ضروریات آن را نپذیرد . چه آنکه محقق حلی در کتاب شرایع می گوید : کافر به کسی گفته می شود که از دایره دین اسلام خارج شده یا اینکه داخل در اسلام باشد اما یکی از ضروریات دین را انکار نماید[۲۲۳] . به عنوان مثال سید یزدی درکتاب عروه الوثقی می گوید کافر کسی است که وجود خداوند و یا یگانگی او یا رسالت پیامبر را انکار می کند یا یکی از ضروریات دین را با توجه به ضروری بودن آن انکار می نماید به گونه ای که موجب انکار رسالت شود[۲۲۴] .
امام در تعریف کافر می نویسد « کافر کسی است که آیینی غیر از اسلام را بپذیرد و یا اینکه آیین اسلام را بپذیرد اما یکی از ضروریات آن را انکار نماید . به گونه ای که انکار وی انکار اهل رسالت یا انکار پیامبر (ص) یا کاستن از شریعت پاک او بینجامد[۲۲۵] .در نتیجه با بررسی این ارائه شده این نتیجه بدست می آید اگرچه از معنی ظاهری کفر دین افراد غیر مسلمان به نظر میرسداما در شریعت اسلام کافر می توان د در بدو امر مسلمان باشد این موضوع همان است که می توان به آن عنوان مفاهیم مشابه کفر داد
ب) کفر ومفاهیم ارتداد و بغی
۱) ارتداد : چنانکه بیان شده کفر عبارت است از پوشش گذاشتن و انکار وحدانیت خدا و نبوت حضرت محمد(ص) و یا انکار معاد. واژه ارتداد نیز در مفهوم کفر به کار رفته و جزئی از معنی کفر است . ارتداد به معنی کافر شدن و بازگشت از اسلام پس از مسلمانی است .
به مسلمانی که از آیین اسلام خارج شده و کفر را برگزیده است « مرتد» گفته می شود واژه ارتداد ریشه قرآنی دارد ارتداد با انکار خداوند ، توحید ،رسالت پیامبر (ص) یا تکذیب آن محقق می شود انکار ضروریات دین ( مانند اینکه خوردن شراب را حلال دانستن ، زنا را حلال دانستن و…» عناد یا استهزاء وهمچنین کارهایی که بر استهزاء و اهانت به دین و رویگردانی از آن دلالت کند مانند پاره کردن و انداختن قرآن در جای آلوده وکثیف .اهانت به کعبه و کرنش در برابر بت محقق می شود .۱
برای ضروری دین به وجوب نماز ، روزه ، حج و مانند آن مثال زده شده است . لیکن برخی قلمرو آن را گسترش داده و گفته اند مراد از ضروری دین ، چیزی است که انکار کننده ، به ثبوت آن در دین یقین داشته باشد ، هرچند نزد همه به ثبوت نرسیده باشد . صاحب جواهر در مورد ضروری دین معتقد است که اگر انکار حکمی اجماعی باشد ، لیکن به حد ضروری دین نرسیده باشد ،موجب ارتداد نمی شود ۲٫ بنا به قول مشهور انکار ضروری مذهب مانند امام (ع) یا یکی از آنان ، موجب ارتداد نمی شود البته برخی تصریح کرده اند اگر یک فرد شیعه منکر ضروری مذهب خویش شود مرتد است۳ .
هریک از انکار خداوند ، توحید ، رسالت و انکار یا تکذیب رسول خدا (ص) سببی مستقل برای ارتداد می باشند . در اینکه انکار ضروری دین ، سببی مستقل برای ارتداد می باشد یا اینکه در صورتیکه به انکار خداوند ، رسالت و یا رسول خدا بازگردد ، موجب ارتداد می شود ، میان فقها اختلاف است . ظاهر کلام فقها این است که انکار ضروری دین سببی مستقل برای ارتداد محسوب می شود . بنا به قول دیگری اگر فرد معتقد به توحید و رسالت پیامبر (ص) ضروری دین را انکار کند در صورتی که با بازگشت انکار یاد شده به انکار توحید یا رسالت غفلت داشته باشد انکار او موجب ارتداد نیست .
اگر نسبت به منکر ضروری ، شبهه عدم آگاهی وی به ضروری بودن حکمی وجود داشته باشد مانند آنکه محل زندگی اش دور از بلاد اسلامی باشد به گونه ای احتمال پنهان بودن ضرورت حکم ضروری برای او معقول و منطقی باشد به صرف انکار حکم به کفر وی نمی شود۴٫
شرایط عمومی تکلیف یعنی عقل ، بلوغ ، قصدو اختیار در تحقق ارتداد نیز معتبر است . بنابراین بر ارتداد نابالغ نائم،مکره ، بیهوش مانند گفتن کلمات کفر آمیز از روی تقیه ، اثری مترتب نیست [۲۲۶].
چنانچه بیان شده ارتداد عبارت است از بازگشت مسلمان از دین ورجوع به کفر، بنابراین مرتد کافر بوده و احکام کافر به او جاری می شود . از جمله اینکه مرتد محکوم به نجاست است ونیز مرتد فطری همسرش از او جدا شده و اموالش بین ورثه اش تقسیم می شود و به واسطه ارتداد مهدورالدم می شود .
فقها از دیگر آثار ارتداد را عدم ارث بری مرتد از مسلمان می دانند و معتقداند که اگر مرتد بمیرد و وارث مسلمان یا کسی که درحکم مسلمان است مانند کودک نداشته باشد امام وارث اوست [۲۲۷].
چنانچه در مفهوم کفر بیان شد ارتداد نیز جزئی از کفر است . به این معنی که درجایی فرد از ابتدا دین اسـلام را نمی پذیرد چه معتقد به یکی ازادیان آسمانی غیر از اسلام باشد یا اینکه معتقد به هیچ یک از ادیان الهی نباشد مانند ستاره پرست ، بت پرست و در قسم دیگر کفر این است که فرد مسلمان از اسلام رجوع نماید به چنین فردی مرتد گفته می شود که قسم دیگری از کفر است .
در بخش نخست راجع به ارتداد و انواع آن واحکام آن به تفصیل پرداخته شد و در این قسمت به همین میزان بسنده می شود .
۲) بغی
در کتاب های فقهی در باب جهاد به بررسی اصطلاح بغی پرداخته شده است . درکتب لغت بغی به معنی ستم کردن، سرکشی کردن ، نافرمانی کردن آمده است . هرچند معنی اصلی واژه بغی ، به گونه ای طلب است . اما در فرهنگ لغت معانی گوناگونی چون : تعدی ، تجاوز از حد ، ظلم ، سرکشی و ظلم برای آن ذکر شده است .
در قاموس الفقهی الغه واژه بغی به صورت دو ریشه از ثلاثی مزید ومجرد بکار رفته است . واژه ثلاثی مزید آن «ابتغی» به معنی خواستن وطلب کردن آمده است و واژه ثلاثی مجرد آن « البغی« به معنی تجاوز از حد آمده است[۲۲۸].
واژه بغی در قرآن در سوره شوری آیه ۲۷ به معنی تسلط و ظلم آمده است : « و لو بسط الله و الرزق لعباده لبغوا فی الارض و لکن ینزل بقدر ما یشاء انه بعاده خیر» ترجمه آن چنین است : و اگر خدا روزی بندگان را وسیع و فراوان کند در روی زمین ظلم وطغیان کنند لیکن روزی خلق را به اندازه ای که بخواهد نازل می گرداند که خدا به احوال بندگان بصیر و آگاه است .
همچنین بغی در قرآن در سوره حجرات آیه ۹ در معنی تجاوز و تعدی آمده است : « و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی الی امرالله فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا ان الله یحب المقسطین :
و اگر دوطایفه از اهل ایمان با هم به مقاتله برخیزند البته شما مومنان بین آنها صلح برقرار کنید . و اگر یک قوم بردیگری ظلم کرد با آن طایفه ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا باز آید، پس هرگاه به حکم حق برگشت با حفظ عدالت میان آنها را صلح دهید و همیشه عدالت کنید که خدا بسیار اهل عدل و داد را دوست می دارد .
واژه بغی و مشتقات آن در برخی از احادیث، بویژه در سخنان حضرت امیرالمومنین علی (ع) بیشتر به مضمون سیاسی گراییده و از آن ، معنی سرکشی در برابر امام و حاکم اسلامی فهمیده شده است و لذا در زمان ایشان واژه بغی به معنی سیاسی به کار رفته است .
زمینه های سیاسی اجتماعی از زمان خلیفه سوم رخ داد . اما اصطلاح بغی در معنی سیاسی آن عملا پس از جنگ های حضرت علی (ع) با مخالفانش رواج یافت . شاید دلیل اصلی آن را بتوان در درگیری های متعدد و سیاسی آن دوره ، و نیز رواج احادیثی از پیامبر (ص) یافت که در آن بر کشته شدن عمار بدست « فئه باغیه » گروه اهل بغی تاکید شده است . به هرحال این واژه از آن زمان تا کنون در معنی سیاسی خود کاملا شناخته شده و همواره در فقه و کلام اسلامی با معنی شورش برضد حاکم اسلامی مطرح بوده است .از آن پس بغی معنی و مفهوم جرم سیاسی یافت چنانچه در روایات وارده در کتب روایی شیعه و اهل سنت نیز کلمه بغی در معنی جرم سیاسی بکار رفته است.
عبدالقادر عوده در تقسیم جرایم می نویسد « در تقسیم جرایم برحسب طبیعت خاصه ، به جرایم عادی و جرایم سیاسی مانند بغی»۱ و سپس می گوید اسلام از بدو پیدایش ، بین جرایم عادی و جرایم بغی یعنی جرایم سیاسی تفاوت قائل شده است و این تفاوت از این جهت می باشد که عنایت به مصلحت جامعه و امنیت و حفظ نظام و کیان آن داشته است . بنابراین نمی توان جرمی را که به منظور سیاسی انجام می پذیرد، جرم عادی دانست بلکه بعضی از جرایم عادی که در شرایط خاصی انجام می گیرد جرم سیاسی محسوب می شوندپس جرم سیاسی با جرم عادی ازنظر طبیعت متفاوت است و تفاوت آن در این است که انگیزه در جرایم سیاسی با انگیزه درجرایم عادی فرق می کند . زیرا در جرایم سیاسی انگیزه سیاسی مطرح است .
اما در جرایم عادی انگیزه سیاسی مطرح نیست و در نهایت می نویسد جرم سیاسی در اصطلاح فقها بغی و مجرمین سیاسی را بغات یا فئه باغیه می گویند ۱٫
فقهای امامیه باغی را به شخصی می گویند که از اطاعت امام معصوم خارج شده باشد .صاحب جواهر درتعریف باغی می گوید : « باغی برکسی اطلاق می شود که بیعت خویش را با پیشوای معصوم (ع) شکسته و از اطاعت وی بیرون رفته باشد» ۲٫
«صاحب کشف الغطاء این حکم را به خروج از نائب عام امام نیز گسترش داده و می فرماید امر او را اطاعت نکند و نهی او را ترک ننماید و با او از راه ترک زکات و یا خمس مخالفت ورزد و یا حقوق شرعی او را ندهد باید با او جنگید از کلام این فقیه عالی قدر استفاده می شود که جرم سیاسی با جرم عادی از نظر طبیعت وماهیت ممکن است متفاوت باشد زیرا ایشان ندادن خمس و زکات و حقوق شرعی را بغی دانسته اند با اینکه عدم پرداخت آنها همیشه جرم سیاسی نیست ، بلکه آنگاه جرم سیاسی تلقی می شود که غرض از ندادن آنها خروج از فرمان امام عادل باشد و بدون شک اسلام نمی تواند درمقابل این جرم و مجرمین بی تفاوت باشد ۳»