همانا حسین موضعی مشابه موضعگیری جدّش نسبت به وصیّ خود دارد و همچنین مشابه موضع پدرش نسبت به خود او و برادرش؛ صلوات الله علیهم اجمعین این موضع همانا مفروض دانستن موت لاحق قبل از سابق است در فاجعه کربلا زین العابدین از خیمه خارج شد در حالی که مریض بود و توانایی حمل شمشیرش را نداشت، ام کلثوم از پشت سرش فریاد میزد: ای فرزندم بازگرد. او گفت: ای عمه جانم بگذار بروم پیشاپیش فرزند رسول خدا پیکار نمایم، حسین رضی الله عنه گفت: ای ام کلثوم، او را نگهدار تا مبادا زمین از نسل خاندان رسول خدا (*) خالی گردد.[۹۷]
در واقع این شبهه ترکیب دو قیاس استثنایی است. اول اینکه اگر خداوند امام منصوب را از همه بلاها حفظ نکند، نقض غرض الهی صورت میگیرد لکن نقض غرض الهی محال است؛ لذا خداوند امام منصوب را از همه بلاها حفظ میکند. سپس نتیجه این قیاس در مقدّمه قیاس بعدی به کار رفته است.
اگر امام منصوب باشد خداوند او را از همه بلاها محفوظ میدارد. لکن امام حسن وامام حسین وامام سجاد(+) محفوظ از بلاها نبودند؛ لذا این امامان(+)، منصوب نبوده اند.
نمونههایی که خوف ائمه را بیان کرد برای اثبات همین استثناء اخیر در قیاس دوم بود به این معنا که این همه خوف و ترس ائمه از کشته شدن فرزندانشان نشان از آن دارد که آنها محفوظ به حفظ الهی نبوده اند و الّا اگر حفظ الهی در کار بود دیگر چه جای خوف است!؟
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پاسخ شبهه دوم
اما در پاسخ ابتدا به بیان پاسخ نقضی پرداخته سپس به حل آن میرسیم.
پاسخ نقضی:
پیامبر اکرم (*) در شب لیلۀ المبیت علی ابن ابیطالب(×)را در جای خود خوابانید. علی رغم آنکه میدانست رسول الهی و منصوب خداوند است و خصوصاً آنکه همان شب وعدهی الهی مبنی بر بطلان مکر مشرکان هم به او رسید و پیک الهی خبر آورد که «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»[۹۸] و آنگاه که کافران حیله کردند که تو را… بکشند… تو را یاری کردیم و آنها مکر میکنند و خداوند مکر میکند و خداوند بهترین مکر کنندگان است
پس چرا پیامبر (*) پس از این وعدهی حتمی الهی بر نجات اوباز هم مخفیانه از میان محاصره مشرکان گریخت و چرا به همراه ابوبکر در غار مدّتی مخفی شد و چرا به سمت مدینه فرار نمود؟ باز هم سؤال پیش میآید که چرا پیامبر اکرم(*) در جنگها زره میپوشید مگر محفوظ و معصوم نبود ؟و نیز چرا آنگاه که جراحتی بر میداشت سراغ طبیب و پرستار میفرستاد؟
آیا وقتی که پیامبر میداند معصوم و منصوب و محفوظ است باز هم بایستی درتوطئهها و جنگها و بیماریها فکر جان خود باشد یا اینکه جناب فیصل نور پیامبر اکرم (*) را منصوب نمیداند؟
امّا پاسخ مسأله این است که این گونه مراقبتها هیچ گونه منافاتی با منصوب بودن پیامبران و امامان ندارد توضیح این مطلب در پاسخ حلی آمده است.
پاسخ حلّی:
آنچه که جناب فیصل نور را- سهوی یا عمدی - به وادی این شبهه افکنده است مغالطه ایست که در ناحیه قضیه شرطیه قیاس اول صورت گرفته است و آن، قضیه «اگر خداوند امام منصوب را از همه بلاها حفظ نکند نقض غرض الهی صورت گرفته است» میباشد.
در این استدلال به خوبی رسوبات جبری گری مشاهده می شودبه اینکه انسان هیچ گونه نقشی در سرنوشت خود ندارد.
خداوند متعال خودش خواسته است که موجوداتِ دارای اختیار مثل انسانها بسیاری از امور خود را با اراده و اختیار خود انجام بدهند و اگر قرار بر این باشد که تمامی امور انسانها همانند نباتات و جمادات بدون دخالت اراده آنها صورت گیرد انسانها هم موجوداتی خواهند شد مجبور همانند نباتات و جمادات و ثواب و عقاب او در آخرت بی معنا خواهد شد.
در مدرسه مترقی اهل بیت آموختهایم که خداوند متعال این چنین خواسته است که امورات عالم همگی بر طبق اسباب خود به جریان در آیند[۹۹]، و یکی از این امورات حفظ جان انسانهاست.از یک طرف خداوند خواسته است و این همان توحید و نفی تفویض است و از طرف دیگر چنین خواسته که انسانها خود باید در جریان حفظ جان و مال و زندگی و سلامت و… خود تفکر و برنامه ریزی کنند و همت و تلاش خود را به کار بندند و این همان نفی جبر مطلق است و این همان کلام معصوم است که: لا جبر و لا تفویض بل امرٌ بین الامرین[۱۰۰].
و امّا پیامبران و امامان هم از این قاعده خلقت مستثنا نیستند.آنها هم انسانهایی هستند که مثل سایر مردم هستند[۱۰۱]، غذا میخورند و در بازارها راه میروند[۱۰۲] و مریض میشوند[۱۰۳] و برای مداوای خود به طبیب مراجعه میکنند؛ و آنها هم باید برای حفظ جان خود فرزندان و عزیزان خود ا از راه اسباب آن عمل کنند. آنها هم در جنگها آسیب میبینند و مجروح میشوند و شهید میگردند؛ و وظیفه آنها این است که خود را در برابر آسیبهای جانی و مالی حفظ نمایند تا رسالت خویش را به انجام برسانند پس همانگونه که امیرالمؤمنین وظیفه دارد جان سایر مسلمانان را حفظ کند موظف است جان خود و فرزندان خود را نیز حفظ نماید و تا جائی که وظیفه ای برتر از حفظ جان امام معصوم پا به میدان نگذاشته است جان مقدم است، اما اگر وظیفه ای بالاتر از حفظ جان خود به میان آمد مانند حفظ اصل اسلام آن وقت جان خود را سپر اسلام میگرداند آن گونه که حسین بن علی بن ابیطالب در روز عاشورا عمل کرد، و آنگونه که همه معصومان در طول زندگانی خود عمل نمودند.
نتیجه آنکه احتیاط معصومان در خطرات و مراقبت از جان خود، نه تنها منافاتی با منصوب بودن ایشان ندارد، بلکه فرمانی است الهی که همچون سایر فرامین الهی اجازه تخلف از آن را ندارند.
شبهه سوم : عالمتر و زاهد تر از حسنین (علیهما السلام)هم بوده است!
شبهه فوق را ابن تیمیه در کتاب معروف خود منهاج السّنه مطرح نموده است. وی میگوید: «اینکه [علامه حلی گفته است] آن دو زاهدترین مردم و داناترین آنها در زمان خود بودهاند، این سخنی است بی دلیل»[۱۰۴]
ابن تیمیه مدّعی است که علیرغم معلومات وسیع و مطالعات فراوان در کتب حدیث و تاریخ دلیلی بر این سخن نیافته است و این بدان معناست که دیگرانی در زمان امام حسن وامام حسین(علیهما السلام) بودهاند که از آنها عالمتر و عابدتر بودهاند و آنگاه این شبهه القاء میشود که حسنین (علیهما السلام) شایستگی امامت را نداشتهاند.
پاسخ شبهه سوم
اینکه دلیل امامت و عصمت امام مجتبی (×) و امام حسین(×)چیست مطلبی است که در فصل دوم به آن رسیدگی گردید و ادلّه عقلی و نقلی بر آن اقامه شد امّا برای آنکه کفه دلائل سنگینتر شود به ذکر شواهدی بر فضیلت و افضلیت امام مجتبی (×) از منابع اهل سنت میپردازیم که در جای خود شنیدنی است.
ابن شاذان در کتاب صد منقبت خود از قول عامه نقل می کند: سعید بن جبیر روایت کرده از
ابن عباس که پیامبر اکرم (*) فرمود همانا علی بن ابی طالب افضل خلق خداست بعد از من و حسن وحسین دو آقای اهل بهشتند وپدر آنها از آن دو بهتر است.[۱۰۵]
گفتار دوم: شبهات مختص
شبهه اول: صلح امام حسن (×) نشانه عدم لزوم نصّ برای امامت!
خلاصه شبهه: صلح امام مجتبی (×) با معاویه جزء مسلمات تاریخ است. وی با این کار شیوه پدر و برادر خود را نقض نموده و از معاویه به عنوان امام تبعیت نموده است؛ و این عمل امام حسن (×) که کار صحیح هم همین بوده است نشانه عدم لزوم نص برای امامت میباشد.
بدین ترتیب اصلیترین قسمت شبهه همان عدم لزوم نص برای امامت است اما خود به خود زوائد دیگری هم در لابلای شبهه پدیدار میگردد که لازم است به همگی پاسخ در خور داده شود، و آن زوائد و شبهات فرعی عبارت است از:
الف) عمل امیرالمؤمنین (×) و امام حسین در انتخاب گزینه جنگ خطا بوده است.
ب )پذیرش صلح با رضایت قلبی امام حسن (×) و اعتقاد به صلاحیت معاویه بوده است.
ج )احادیثی که تبعیت از امام غیرمنصوص از جانب خدا را مذمّت و نهی میکند جعلی و کذب است.
در ابتدا مستندات این شبهه از دو کتاب منهاج السنه و الامامۀ و النّص ذکر میگردد و سپس این مستندات مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
تفصیل مستندات و استدلالات شبهه اول:
فیصل نور برای اثبات رضایتمندی و اعتقاد امام مجتبی (×) به صلاحیت معاویه به عملکرد و حتی به سخنان خود امام مجتبی (×) استناد می کند. اما میدانیم امیرالمؤمنین (×) برخلاف امام حسن (×) به جنگ با معاویه پرداخت؛ لذا برای اینکه خدشهای بر شخصیت معاویه وارد نگردد، ابن تیمیه و فیصل نور به تخطئه امیرالمؤمنین (×) نیزمیپردازند.
فیصل نور برای اثبات رغبت امام به صلح و اعتقاد او به صلاحیت معاویه برای امارت چنین میگوید:
حداقل امام حسن (×) معاویه را به مبارزه میطلبید تا هر کس آن دیگری را میکشت امارت از آن او باشد همانگونه که پدرش [امیرالمؤمنین] رضیالله عنه در روز صفین با وی [معاویه] چنین کرد، و حسن ترس نداشت بلکه اشجع الناس بود چه رسد به اینکه شیعه معتقد است که او میدانست محفوظ و معصوم است پس از چه میترسید!؟[۱۰۶]
بدین ترتیب فیصل نور میگوید که اگر واقعا حسن بن علی (×) معاویه را فردی فاقد صلاحیت امامت و شایستهی قتل میدانست او را به جنگ دعوت میکرد تا وی را به قتل برساند، ولو اینکه سپاه او توانایی مقابله با سپاه معاویه را نداشته باشد.
سپس فیصل نور از قول امام (×) دو حدیث نقل می کند مبنی بر اینکه امام (×) معاویه را فردی صالح برای امارت میدانسته است، وی چنین مینویسد: «حسن رضی الله عنه با وجود تمام مخالفتها [ی یارانش نسبت به صلح او با معاویه] میگوید: قسم به خدا معاویه از اینها برای من بهتر است».[۱۰۷]
و حدیث دوم را چنین نقل میکند:
… به اصحابش میگوید: همانا این امر خلافت که با معاویه در مورد آن اختلاف دارم یا حق هر شخصی است که او از من شایستهتر است و یا حق من بوده است که من از حق خود گذشتم».[۱۰۸]
اما همانگونه که در ابتدای فصل ذکر گردید امیرالمؤمنین به جنگ با معاویه پرداخت و این عمل وی خلاف روش حسن بن علی (×) بود، ابن تیمیه برای آنکه شخصیت معاویه مخدوش نگردد صدها سال قبل از فیصل نور به تخطئه علی (×) پرداخته است. ابن تیمیه در جایجای کتاب معروف خود «منهاج السنه» تأکید میکند که امام حسن (×) مخالف جنگ و اهل صلح بوده است و بدین وسیله روش حسن بن علی(×)را با پدر به مقایسه میگذارد. بعضی عبارات او چنین است:
«حسن و اکثر سابقین صحابه جنگ را مصلحت نمیدیدند».[۱۰۹]
«رای حسن ترک جنگ بود[۱۱۰]»،
«حسن میدان را خالی کرد و رهبری مسلمانان را به معاویه تسلیم نمود و هرگز جنگ را اختیار نکرد و این خبر متواتر است».[۱۱۱]
سپس ابن تیمیه امام حسن (×) را مخالف آشکار پدر و برادر خود معرفی میکند و میگوید «حسن پیوسته پدر و برادرش را به ترک جنگ وادار میکرد».[۱۱۲]
در اینجا ابن تیمیه به نوعی در کار پدر و برادر، یعنی امیرالمؤمنین (×) و امام حسین (×) خدشه می کند، البته در جای دیگر اتّهام را عمیقتر می کند و بیپرده عمل آنها را اشتباه و بلکه دارای مفسده میداند، ببینید:«علی هیچگونه حجت و دلیلی برای جنگ نداشت![۱۱۳].،