ولایت «بیهق» در خراسان که بزرگترین شهر آن سبزوار بود نیز دارای جمعیتی شیعی بود. نویسنده کتابی ادعا کرده است که مذهب غالب مردمان این شهر تشیع افراطی بوده است و حتی برخی از دانشمندان اهل سنت در این شهر نیز به شیعهگری متهم شده بودند.در واقع تشیع سبزوار تحتتاثیر نیشابور و همچنین مهاجرت علویان از طبرستان بود. (جعفریان، رسول،۱۳۸۵ش:۲۶۱).
مقدسی همچنین از شهری به نام «رقه» در خراسان نام برده که اهالی آن شیعه بودند. (المقدسی، محمدبن احمد،۱۳۶۱ش:۳۲۳ ). در طی دوران غیبت وکیلان متعددی از ناحیه امام (ع) در خراسان تعیین شدند که این امر گویای آن است که جمعیتشیعیان در خراسان تا چه حد توسعه داشته است. (ابن بابویه،محمدبنعلی،۱۳۷۴ش: ۵۰۴) ؛ (الطوسی، محمدبن حسن، ۱۴۲۲ق : ۵۴۲); (مامقانی،عبدالله،۱۳۴۹ش،:۶۴۷ ).در سایر شهرهای خراسان نیز شیعیان بهطور پراکنده وجود داشتند. در کتب رجالی از عدهای از علمای شیعه که از این شهرها برآمدند نام برده شده است.
در ماوراءالنهر در حوالی «سمرقند» و «کش» تشیع امامیاز اواخر قرن سوم; یعنی آغاز غیبت صغری رواج یافت. عامل اساسی در این امر وجود برخی عالمان بزرگ شیعه در این ناحیه بود. «محمدبن مسعود سمرقندی عیاشی» مؤلف تفسیر عیاشی از برجستهترین عالمان شیعه بود که در سمرقند مجلس درس داشت و خانه او مرکزی علمیو آموزشی بود. وی شاگردان بسیاری داشت که مکتب تشیع در این ناحیه را پدید آوردند.(النجاشی،احمدبن علی، ۱۴۰۸ق،:۳۷۲ ). از وکیلان امام (ع) در ماوراءالنهر نامیبرده نشده است، شاید امور شیعیان این نواحی نیز توسط وگیلان خراسان رسیدگی میشد. بهنظر میرسد که در عصر غیبت تشیع در ماوراءالنهر رشد و توسعه بیشتری داشته بهطوری که شیخ صدوق که در چند دهه بعد به این نواحی سفر میکند از دیدار خود با شیعیان آنجا سخن میگوید. دیداری که نهایت آن منجر به تالیف کتاب معروف وی من لایحضره الفقیه گردید( ابنبابویه، محمدبن علی، من لایحضره الفقیه، مقدمه مؤلف).
منطقه «سیستان» گرچه پناهگاه و ماوای خوارج بود، ولیکن از وجود شیعیان در این منطقه اخباری بهدست رسیده است. در میان اصحاب ائمه (ع) مردمانی از سیستان بودند. شیخ طوسی نیز از عالم بزرگ شیعی در سیستان به نام «محمدبن بحر رهنی» یاد میکند که بیش از ۵۰۰ کتاب داشت. (الطوسی،محمدبن حسن،۱۴۲۲ق :۱۳۲). همچنین در عصر غیبت وکیلانی از جانب امام برای رسیدگی به امور شیعیان در این ناحیه تعیین شده بودند. (جعفریان،رسول،۱۳۸۵ش :۱۸۶).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در «گرگان» و «طبرستان» نیز شیعیان بسیاری زندگی میکردند. مقدسی تاکید میکند که: «شیعیان در گرگان و طبرستان دارای عظمت و شکوهی هستند.» (المقدسی،محمدبن احمد،۱۳۶۱ ش:۳۶۵ ). بیتردید این امر بهواسطه امارت یافتن علویان در طبرستان بوده است که از سال ۲۵۰ هجری بر نواحی طبرستان استیلا داشتند. گزارشهای دیگری حاکی از وجود شیعیان دوازده امامیدر گرگان پیش از این زمان است.
«جعفربن شریف جرجانی» میگوید: «اموالی را از طرف شیعیان گرگان به سامراء بردم، امام عسگری (ع) فرمود آنها را به مبارک بدهم. پس از آن خدمت ایشان عرض کردم: شیعیان شما در گرگان به خدمتشما سلام رسانیدند.»( جعفریان، رسول،۱۳۸۵:۲۹۴).همچنین از عدهای از راویان اخبار و مؤلفان برجسته گرگانی در این عصر در کتب رجالی نام برده شده است، از جمله «ابویحیی احمد بن داوود جرجانی» که دارای تالیفاتی بود. (الطوسی،محمدبن حسن،۱۴۲۲ق:۳۳ و ۱۹۳);( النجاشی، ابوالعباس احمدبن علی،۱۴۰۸ق : ۳۸۱و ۴۵۴).
در «اهواز» شیعیان نیمیاز ساکنان این شهر را تشکیل میدادند که بهنام «مروشیین» معروف بودند در مقابل سنیها که به نام «فضلی» شناخته میشدند. چهرههای شاخصی از شیعیان و اصحاب ائمه (ع) در اهواز میزیستند از جمله «علیبن مهزیار اهوازی» که از اصحاب امام جواد و امام هادی (ع) بود و بیش از سیکتاب داشت.(المقدسی،محمدبن احمد۱۳۶۱ش:۴۱۵ و ۴۱۷). همچنین نام عدهای از وکیلان امام مهدی (ع) در اهواز ذکر شده است: از جمله «محمدبن ابراهیم بن مهزیار»، این امر حاکی از کثرت جمعیتشیعی در اهواز و اهمیت آن شهر است. (الطوسی، محمدبن حسن،۱۳۸ش۰: ۲۱۱).
در ایالت فارس شیعیان بیشتر در نواحی ساحلی سکونت داشتند، بنا به گزارش مقدسی آنها عادت داشتند که وقتی نماز عصر را میگزاردند علما در مجلس نشسته و برای مردم صحبت میکردند تا موقع غروب و همینطور پس از نماز صبح تا به هنگام ظهر، و در روزهایی که مراسم اجتماعی داشتند در نواحی مختلف گرد میآمدند. (المقدسی،محمدبن احمد،۱۳۶۱ش: ۴۳۹ ).
شهر «ری» دارای گرایشهای شیعی قوی بود که از آغاز قرن سوم هجری در این شهر نمودار شد و با به امارت رسیدن شخصی به نام «مادرائی» در دهههای میانی این قرن در این شهر، بروز و ظهور آشکاری یافت. وجود راویان و محدثان و عالمان برجستهای که در عصر غیبت در این شهر ظهور کردند حاکی از جو شیعی این شهر است که نمونه بارز آن را میتوان در محمد بن یعقوب کلینی نویسنده کتاب الکافی یافت. وجود وکلای امام(ع) در این شهر نیز ارتباط نزدیک شیعیان این شهر با امام (ع) را نشان میدهد.
یکی از این وکیلان محمد بن جعفر اسدی (م. ۳۱۲ ق). است که به عدالت و وثوق شناخته شده بود و امام (ع) مردم را بهوی ارجاع میدادند.(الطوسی، محمدبن حسن،۱۳۸۰ق : ۴۱۶ و۴۱۵ ). رویکرد علویان به این شهر نیز خود دلیلی بر غلبه جو شیعی بر این شهر است. نمونه مشخص آن «عبدالعظیم حسنی» است که در این شهر سکونت گزید و همانجا درگذشت. درباره شهرهای «کاشان» و «آبه» نیز گفته شده استشیعیان بسیاری داشتهاند.(جعفریان، رسول، ۱۳۷۱ش:۹۸ ).
مقدسی گزارشهایی از وجود شیعیان در نیمه قرن چهارم در نواحی مختلف بهدست میدهد. بنا به گزارش او در شمال عراق شهر «جبله» شیعهنشین بوده. (المقدسی، محمدبن احمد،۱۳۶۱ق: ۱۴۲ ).
و در شام مردمان «طبریه» و «نابلس» و «قدس» و اکثر مردم «امان» بر مذهب تشیع بودند. (همان:۱۷۹ ). شهر «حمص» نیز با تشکیل دولتحمدانیان در شام به تشیع روی آورد. (جعفریان، رسول، ۱۳۷۱ش:۲۷ ) در «مصر» گویا شیعیان در شهر «صندفا» و «اسکندریه» بودند. از وجود شیعیان در سایر شهرهای مصر خبری به دست نرسیده است. با این حال درباره وکلای امام (ع) در مصر گزارشهایی در دست است. مقدسی همچنین مردم «هجر»، «صعده» و «عمان» را که تحت نفوذ «قرامطه» بودند شیعه میداند( همان: ۹۶ ). حضور غالب شیعیان در این دوران در ایران در شهر قم به طور چشمگیری نقطه نظر محققان را به خود جلب کرده است.
در ایران قم نخستین شهری بود که مذهب تشیع را با میل ورغبت پذیرا گردید،به طوریکه نام قم همواره با نام فرهنگ و مذهب تشیع همراه است. این شهر در در دامان خود عالمان ومحدثان و اسلام شناسان بنامیرا پرورش داده است و همواره مرکز علوم اسلامیوشیه بوده و هست.
با مهاجرت چندتن از خاندان اشعرى کوفه به قم و توطن آنها در این شهر مذهب تشیع نیز در این شهر ریشه دوانید. اهمیت شهر قم و مرکزیت یافتن آن موجب شد تا عدهاى از راویان و عالمان شیعه بار سفر بسته و بهاین شهر بیایند. نخستین این کسان ابراهیمبن هاشم کوفى بود. گفته شده است او، که زمان امام رضا (ع) را درک کرده بود، اولین کسى بود که احادیث کوفیان را در قم نشر داد.
شهر قم بهواسطه وجود محدثان بسیار و موثق، مرکز نقل و حفظ احادیث اهل بیت(ع) بود و از این حیث جایگاه والایى داشت بهطورى که حتى سایر مراکز تشیع به محدثان قمّى اعتبارى خاص مىبخشیدند. حضور خاندانها وخانواده های شیعی علی الخصوص اگر در میان آنها عالمان ویا دانشمندانی به چشم میخورد در این راستا بسیار پر اهمیت بود. جو علمیقم کاملا تحت تأثیر مکتب حدیثی و متأثر از محدثان وعالمان بزرگ شیعه بود، که تعداد کثیری از آن ها در این شهر به سر میبردند.در این عصر خاندان های علمیقدیمیو علمای برجسته در قم میزیستند.مهم ترین این خاندان هاخاندان برقی از وابستگان و موالیان اشعریان بودند که محدثان و علمای برجسته ای از میان آن ها ظهور نمودند.این خاندان نیز در اصل کوفی بودند که به قم مهاجرت کردند و در قریه ی برق رود سکنی گزیدند و از این رو به نام برقی شهرت یافتند.از شخصیت های برجسته ی این خاندان، احمدبن محمد بن خالد (م۲۸۰ق)و محمد بن عبیدالله برقی، ملقب به ماجیلویه هستند.از دیگر خاندان های علمیقم، خاندان بابویه بودند که از آن میان علی بن حسین بن موسی بن بابویه(م۳۲۹ق)، پدر شیخ صدوق در این عصر میزیست.از سایر علما و محدثان قم باید به محمد بن حسن صفار(م۲۹۰ق)، احمد بن حسن بن الولید(م۳۴۳ق)، عبدالله جعفر حمیری(م۲۹۸ق)و ابن قولویه(م۳۶۲ق)اشاره کرد.درحقیقت حضور خاندان بابویه در شهر قم را میتوان تا ثیری دو سویه در اهمیت شهر قم از نظر جو عالم پرور بودن ،وهمچنین تاثیر جایگاه علمی این خاندان درجایگاه علمیشهر قم دانست.
۱-۹ مکتب قم و مکتب بغداد
درباره تشیع، یک نکته دانستنی در این دههها آن است که اساسا” دو مکتب مهم برای تشیع از نظر منطقهای وجود داشت.مکتب قم که خلاصه در شیخ صدوق (م ۳۸۱) شد و پس از آن رو به افول رفت.دوم مکتب بغداد که تا زمان حضور امامان علیهم السلام از رهبری آنان بهرهمند شدند.پس از آن تحت سرپرستی نایبان چهارگانه امام زمان (ع) قرار گرفتند.این افراد عبارت بودند از: عثمان بن سعید سمان، محمد بن عثمان بن سعید، ابو القاسم حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری.دوران ریاست این چهار نفر را غیبت صغرا مینامند که تا سال ۳۲۹ به درازا کشید.پس از آن رهبری جامعه شیعه به دست عالمان و فقیهان و چهرههای برجسته شیعهدر بغداد افتاد.یکی از مهمترین خاندانهای شیعه این شهر، خاندان نوبختی بود که در علم و سیاست، زبدگی و شهرت داشتند.
ویژگی عمده مکتب قم، اخبار گرایی بود که در عین حال، از فرقهگرایی و افراطی گری ـ غلو ـ به مقدار زیادی دور بود.عمده تألیفات علمای قم، به صورت کتاب حدیث بود و در عین حال که بر اساس احادیث اهل بیت از تشبیه و عقاید نادرست نسبت به خداوند دور بودند، اما با استدلال عقلی نیز میانهای نداشتند.در حقیقت آنها اعتقادات عقلی خود را از متن روایات امامان علیهم السلام بر میگرفتند.
در برابر، شیعیان مکتب بغداد، از زمان هشام بن حکم ـ معاصر امام صادق و کاظم (ع) ـ و بعد از آن، به گرایش عقلی علاقه بیشتری نشان دادند.البته غلو گرایی، فرقهگرایی و انحراف فکری در شیعیان بغداد وجود داشت. نتایج مکتب حدیثی قم، توسط شیخ کلینی (م ۳۲۹) به بغداد برده شد.البته در بغداد نیز مکتب حدیثی وجود داشت و میراثی از کتابهایی که اصحاب امامان علیهم السلام تألیف کرده بودند، در اختیار شیعیان بود.محصول مکتب بغداد، در شیخ مفید (م ۴۱۳) تبلور یافت.وی عالمیاهل بحث و مناظره و تا حدود زیادی عقلگرا و در عین حال ضد معتزلی بود.او آثار زیادی در علم کلام شیعی و نیز فقه شیعه تألیف کرد.او همچنین آثاری در تاریخ اسلام و زندگی امامان دارد که بسیار با ارزش است.
بهترین شاگرد شیخ مفید، سید مرتضی معروف به علم الهدی (م ۴۳۶) است که از متکلمان و عالمان برجسته دنیای اسلام به شمار میآید.وی در بیشتر علوم اسلامیصاحب نظر بود و در هر زمینه کتابهای مهمیتألیف کرد که در همه اعصار مورد توجه عالمان شیعه و غیر شیعه قرار داشت.کتاب الشافی فی الامامه او در چهار جلد، از بهترین کتابهایی است که درباره امامت از نظرگاه شیعه نوشته شده است.
مهمترین شاگرد سید مرتضی، شیخ طوسی (م ۴۶۰) است که دانش او جمع کامل میان مکتب حدیثی قم و مکتب عقلی بغداد است.وی از یک سو محدث و از سوی دیگر فقیه، متکلم و مفسر بود.کتاب مهم تفسیری او التبیان فی تفسیر القرآن و کتاب فقهیش المبسوط و النهایه است.او رسالههای بیشماری در علوم مختلف اسلامینوشته است.
از قرن سوم تا پنجم، هزاران عنوان کتاب از سوی مؤلفان شیعه نوشته شد که یکی از شاگردان شیخ طوسی با نام نجاشی، فهرست آن کتابها و مؤلفان آنها را در کتاب رجال خود آورد.نام بسیاری از این کتابها را ابن ندیم نیز در کتاب الفهرست خود آورده است.
۱-۱۰ دولت فاطمیدر مغرب و مصر
در اینجا به مناسبت، لازم است تا گزارش کوتاهی از پیدایش دولت فاطمیدر شمال افریقا داشته باشیم، چرا که دولت مزبور، تأثیر مهمیدر تحولات دنیای اسلام در قرن چهارم تا ششم داشته و به علاوه با فرستادن داعیان فراوانی به ایران، در این کشور نیز تأثیر زیادی داشته است.از آن جمله، فرستادن حسن صباح و تشکیل دولت نزاری الموت است. امامان اسماعیلی، در فاصله میان امام صادق علیه السلام تا آخرین امام مستور و پنهان اسماعیلیه که محمد بن احمد است، تاریخ روشنی ندارند، اما به نظر میرسد که آنها فعالیت پنهانی خود را در نیمه دوم قرن دوم و نیمه نخست قرن سوم داشتهاند.
امام محمد بن احمد، در نیمه دوم قرن سوم هجری، یکی از داعیان مهم خود را با نام ابوالقاسم بن حوشب به یمن فرستاد تا دعوت اسماعیلی را در آنجا نشر دهد.وی توفیق فراوانی در آن دیار حاصل کرد، جز آن که بعدها، زیدیه در آنجا غلبه یافتند، گر چه تا به امروز کسانی از پیروان مذهب اسماعیلی در یمن زندگی میکنند. به دنبال آن، داعی دیگری با نام حسین بن احمد معروف به ابو عبد الله شیعی به یمن رفت تا نزد ابن حوشب تربیت شود و پس از آن برای تبلیغ به نقطهای دیگر برود.وی بعد از آن با حاجیان شهر کتامه، از شهرهای مغرب برخورد کرد و به آنجا رفت.شمار فراوانی از علویان نیز که از عباسیان گریزان بودند، به شمال افریقا رفتند.
ابو عبد الله شیعی در آنجا به نشر دعوت اسماعیلی پرداخت و خبر از ظهور قریب الوقوع مهدی داد.وی توانست یاران زیادی را فراهم آورد.امام اسماعیلی که در شهر سلمیه شام بود، به سوی مصر حرکت کرده از آنجا به مغرب رفت.وی وارد شهر سجلماسه شد که در آنجا به زندان افتاد.اسماعیلیان او را از زندان رهانیدند.وی در ۲۱ ربیع الثانی سال ۲۹۷ وارد شهر رقاده شده همان زمان با لقب المهدی لدین الله تشکیل دولت فاطمیرا اعلام کرد و خود را امیر المؤمنین نامید.بیست سال پس از آن در سال ۳۱۷، دولت امویان در اندلس نیز رسما اعلام کرد که خلیفه آنها نیز عنوان امیر المؤمنین دارد.بنابراین در قرن چهارم و پس از آن، سه خلافت در جهان اسلام وجود داشت.دو خلافت سنی از عباسیان و امویان اندلس و یک خلافت شیعی از فاطمیان.فاطمیان دشواریهای فراوانی در شمال افریقا داشتند.در آنجا مردم بر مذهب مالکی بودند و سخت بر ضد شیعه فعالیت میکردند، امام مهدی اسماعیلی، نخست شهر بزرگی با نام مهدیه در سمت ساحل شرقی مغرب ساخت و پس از استقرار در آن شهر که امنیت کاملی برای آن تدارک دیده بود، فعالیت خود را در بسط سلطه دولت خود آغاز کرد.
خلفای فاطمی/سالهای خلافت
ابو عبد الله شیعی (داعی و مؤسس/۲۸۸ ـ ۲۹۸
عبید الله المهدی/۲۹۷ ـ ۳۲۲
ابو القاسم محمد القائم/۳۲۲ ـ ۳۳۴
ابو طاهر اسماعیل المنصور/۳۳۴ ـ ۳۴۱
ابو تمیم معد معز/۳۴۱ ـ ۳۶۵
در سال ۳۵۸ مصر فتح شد و معز در سال ۳۶۲ وارد قاهره شد
ابو منصور نزار العزیز/۳۶۵ ـ ۳۸۶
ابو علی منصور الحاکم/۳۸۶ ـ ۴۱۱
ابو الحسن علی الظاهر/۴۱۱ ـ ۴۲۷
ابو تمیم معد المستنصر/۴۲۷ ـ ۴۸۷
ابو القاسم احمد المستعلی/۴۸۷ ـ ۴۹۵
ابو علی المنصور الآمر/۴۹۵ ـ ۵۲۴
ابو المیمون عبد المجید الحافظ/۵۲۵ ـ ۵۴۴
ابو المنصور اسماعیل الظافر/۵۴۴ ـ ۵۴۹
ابو القاسم عیسی الفائز/۵۴۹ ـ ۵۵۵
هدف مهم آنها تصرف مصر بود.خود مهدی در این باره فعالیت کرد، اما به جایی نرسید.فرزند او القائم در سال ۳۲۳ در این باره کوشید، اما توفیقی به دست نیاورد.با این حال، داعیان آنها در مصر سخت مشغول فعالیت بودند.همین زمان، آنان ایدههای بزرگتری داشتند.برای آنها شرق اسلامی، به ویژه خراسان اهمیت زیادی داشت.به همین دلیل داعیان فراوانی را به سوی ایران گسیل کردند.همین فعالیتهاست که در نهایت به تشکیل دولت فاطمیدر الموت رودبار و قهستان در جنوب خراسان منجر شد.
در میانه قرن چهارم، دولت اخشیدی مصر رو به ضعف میرفت.این زمان مغربیهای طرفدار فاطمیان به شدت مشغول فعالیت بودند.با آشفتگی اوضاع مصر در حوالی سالهای ۳۵۷ و پس از مرگ کافور اخشیدی، بسیاری از مصریها، از معز فاطمیدرخواست کردند تا به سوی مصر حرکت کند.در محرم سال ۳۵۸ سپاه یک صد هزار نفری معز فاطمیکه بسیاری از آنان بربرهای مغربی بودند به سوی مصر حرکت کرد.سپاه جوهر، فرمانده فاطمیان، تقریبا بدون مشکل در شعبان همان سال مصر را تصرف کرد.این نخستین بار بود که مصر تحت سلطه دولتی در میآمد که خلافت عباسی را قبول نداشت.
فاطمیان، درست همانند کاری که در مغرب کردند، به تأسیس شهر جدیدی دست زدند تا به خوبی بر آن مسلط باشند.این شهر، همان شهر بزرگ قاهره است که تا امروز مرکزیت خود را برای این کشور بزرگ حفظ کرده است.جوهر در طی چهار سال امارت بر مصر از طرف معز، این کشور را از هر جهت برای تثبیت دولت فاطمیآماده کرد.رنگ سیاه عباسی از میان رفت و سکههای جدید با نام معز فاطمیو شعارهای شیعه بر روی آن، به جریان افتاد.در ادامه، جمله حی علی خیر العمل در اذان افزوده شد.بعد از گذشت چهار سال معز فاطمیوارد قاهره شد. شگفت آن بود که سپاه فاطمیدر سال ۳۵۹ دمشق را نیز گشود و در انطاکیه با رومیان هم مرز شد.در این سال که حمدانیان نیز در حلب و شمال عراق به نام فاطمیان خطبه میخواندند، حی علی خیر العمل در تمامیمأذنههای شمال افریقا و شام شنیده میشد.
با این حال، از تاریخ مصر به خوبی میتوان دریافت که فاطمیان با تسامح مذهبی فراوانی با مصریان برخورد کرده و کسی را وادار به ترک مذهب نکردند. دولت فاطمیبا شدت و ضعف بر بخشی از شامات و حتی گاه بر مکه و مدینه، حکومت میکرد و همان گونه که گذشت، در پی تسلط بر تمامیجهان اسلام بود.شگفت آن که در سال ۴۵۰ در بغداد خطبه به نام فاطمیان خوانده شد و خلیفه عباسی نیز یقین کرد که بساط دولت عباسی برچیده شده است.تنها با آمدن سلجوقیان به بغداد خلافت عباسی برای دو قرن دیگر پایدار ماند.
مصر تا سال ۵۶۷ که صلاح الدین ایوبی خلافت فاطمیان را از میان برد، در اختیار فاطمیان باقی بود.در تمام این سالها، فاطمیان، جنگهای زیادی با رومیان کرده و مانع از نفوذ بیشتر آنها به جهان اسلام شدند.یکی از ارجمندترین کارهای آنان، افزون بر تأسیس شهر قاهره، تأسیس دانشگاه الازهر بود که پیش از نظامیههای خواجه نظام الملک بود.به عقیده بسیاری از محققان، نظام الملک تنها برای مقابله با فارغ التحصیلان آن دانشگاه، نظامیهها را برای تقویت مذهب اهل سنت در شرق ایجاد کرد.
۱-۱۱ فعالیتهای دیگر فرق مذهبی در قرن چهارم
۱-۱۱-۱حنابله
پیش از آمدن آل بویه، از زمان ظهور احمد بن حنبل، یک گرایش مذهبی افراطی در بغداد به وجود آمده بود.گروهی را که به این گرایش وابسته بودند حنابله مینامیدند. نام اصلی آنها اهل حدیث بود که به تدریج خود را اهل سنت نامیدند.اینها با سایر فرقههای مذهبی موجود بغداد و نیز معتزله و شیعه سخت درگیر بودند.زمانی که طبری، مورخ برجسته ایرانی مقیم بغداد، به سال ۳۱۰ درگذشت، حنابله مانع از تشییع جنازه وی شدند، درست همان طور که در زمان حیات وی، مانع از تدریس او شدند.دلیل این اقدام آنها این بود که وی برخی از عقاید جزیی آنها را نمیپذیرفت.
در اصل، حنابله خود را سنی واقعی معرفی کرده و سایر فرقههای اهل سنت و همچنین شیعه و معتزله را اهل بدعت میدانستند.زمانی که هنوز مذهب اشعری ـ که تازه در نیمه نخست قرن چهارم در عراق پدید آمده بود ـ رواجی نداشت، بیشتر سنیان شرق اسلامی، به ویژه در شهرهایی مانند اصفهان، همدان و برخی شهرهای دیگر اهل حدیث بودند.در آن هنگام حنفیان و شافعیان در مقابل اهل حدیث شناخته میشدند.فقه اهل حدیث بیشتر شافعی و حنبلی بود که به مرور از میان رفت.با پدید آمدن مذهب اشعری، بیشتر شافعیان به مذهب اشعری پیوستند و آنان که تأکید بیشتری بر پیروی از احمد بن حنبل داشتند، در زمره اهل حدیث باقی مانده با اشعریان نیز دشمنی کردند.