با این همـه چـون وچند بـی چودن بودن
۱) ترجمه ابیات: پاک و منزه است خداوندی که توانای بیمثل و مانند است از آن که برای او شریک و یا چیزی همتای او قرار میدهند، و با هر کم و زیاد عقل ناقص بشر به ضم او اوصاف ذات حق کم و زیاد می شود، وخداوند توانا با یک جمله از تمام هست و نیست بیرون است و با این همه چون و چند و چراها نیاز به دلیل و برّهان ندارد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲) نکات بلاغی: بودن با بودن: ردیف است، چون با افزون، بیرون با چون: کلمه قافیه است، کم با افزون: تضاد است سبحان الله: شبه جمله است، واج آرایی (ب، الف، و، ن)، تلمیح به سوره های مومنون آیه (۹۱): (سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ)، القصص آیه(۶۸): (سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ)، الطور آیه(۴۳): (أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ)، و الحشر آیه(۲۳): (سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ)، بودن با بودن: ردیف، بیرون با چون: کلمه قافیه، چون: تکرار برای تاکید، همه با یکی: تضاد است، تلمیح به سوره اخلاص: (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ، قُلّ هُوَاللهُ اَحَدٌ، اَللهُ الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْوَلَمْ یُولَدْ، وَلَمْ یَکُنّ لَهُ کفُواً اَحَدٌ) و «لاتَفَکرُّوافی ذاتِ اللهِ» و به آیه (۱۱) سوره شورا اشاره دارد: (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ) وبه سوره الحدید آیه(۴): (وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
گـر تــو او را مــی نبینــی در نظــر
فهـــم کـــن آن را بــــه اظهـــارات
(مثنوی۴/۱۵۴)
مثنـوی مـادکـان وحــدت است
غیـرواحــدهـرچـه بینـی آن بـت است
(مثنوی۶/ ۱۵۳۴)
۳) شرح مفاهیم عرفانی: ابیات فوق به فارسی نوشته شده اند به نظر میرسد سروده ملاپریشان نباشد؛ زیرا ملا به فارسی شعر نگفته در صورتی که با توجه به اطلاعات گسترده علمی و دینی وی حاکی از این است، که بر زبان فارسی تسلط داشته است. ولیکن ایشان برای عامه مردم که از نظر سواد در سطح پایینی بودهاند شعر سروده تا معانی آنها را درک کرده و به کار گیرند، و مردم لرستان مکان ثابتی نداشته اند همیشه در حال قشلاق و ییلاق بوده اند. وجود واحد حق در ممکنات ظاهر وآشکار است وجود حق تعالی است که از اعیان ومظاهر جدا است فقط در نسب واعتبارشان همانند تعّین و تعدد مغایرتی ندارد، این جهان اوصافی که به واسطه تعلق داشتن به مظاهر به حقیقت وجود ملحق میشود، پس موجود فقط اوست و غیر وی را وجودی و حقیقتی نیست. خلق موجودات جز حقیقت خود حق چیزی نیست؛ زیرا خارج از حق هیچ چیزی وجود ندارد و تنها او است و بس، از اینجاست که شیخ در فتوحات مکیّه درتقریر این قول
میگوید: « سُبحانَ مَنْ اَظهَرَالاَشیاء وَهُوَعَیْنُها» چشم و همه اوست من جز بر وجه وی ننگریسته وگوش من چیزی را که خلاف کلام وی باشد نشیده است. (ر، ک. زرین کوب،۱۳۹۰: ۷۳۹-۷۴۰)
آقای همایی میگوید: وحدت وجود که گروه کثیری از عرفا و صوفیه و فلاسفه الهی و اشراقی گفته و بدان معتقد شده اند، به این معنی است (وجود) که آن را به فارسی (هستی) میگویند. یک حقیقت است نه حقایقی که از هم جدا میشوند طوری که فلاسفه مشائی گفتهاند. وحدت وجود وحدت حقه حقیقته الهی است، یعنی وجود عین وحدتی است که نیازی به واسطهای برای اثبات نیست. بلکه نوعی وحدت عددی وجنسی نیست، بلکه آن وحدت ذاتیه یگانه واجب الوجود است، که هیچ کثرتی درآن راه ندارد بلکه نفس وجود است. وماهیت اوعین حق میباشد و وجود همان حقیقت واحد و یگانه می باشد، که به اختلاف درجات و مراتب شدت، نقص و ضعف در سراسر موجودات از واجب تا ممکن جریان مییابد. (همایی، ۱۳۶۶: ۲۰۱ – ۲۰۲)
ژَذَاتْ چُــون عَـاجِز مـَانی بُوَسْ لَب
ژَصَفَـات دَرکَ کَـرتَمَتِـه ی مَطْلـَب
۱) ترجمه بیت: هرگاه از درک ذات و صفات خداوند باری ـ تعالی ـ ناتوان شدی، لبت ببند و سکوت کن وحرفی نزن، از روی صفات خداوند متعال بقیه موضوع مورد نیازت را درک کن و خودستایی وغرور را ترک کن. اگر لبُ باشد معنی مصراع دوم: هرگاه از درک ذات و صفات خداوند باری ـ تعالی ـ ناتوان شدی قرآن راببند واز ادراک جزیی کلام وحی احساس غرور وخود ستایی نکن.
۲) نکات بلاغی: لب با مطلب: کلمه قافیه است، بُوَسْ لب: لب بسته دار جمله امری است، ژَ: از تکرار است، تلمیح: به حدیث حضرت پیامبر دارد.
۳) شرح مفاهیم عرفانی: لب: «در اصطلاح عرفانی کلام مُنزَل را گویند که از عالم معانی به واسطهای نزول مَلِک و اولیاء را به واسطهی تزکیه و تصفیه از راه الهام گویند». (سلیمانی،۱۳۹۰: ۲۲۹)، لاهیجی
میگوید لب: اشاره به نفس رحمانی دارد، که افاضه وجود برآن اعیان مینماید، وحیات جاودانی حق را گویند که سالک بعد از فناء به بقاء برسد، و پوشنجی در قواعد العرفا اشاره دارد به نفس رحمانی و نمایش نیستی امکان در احاطه وجوب وجود را. (ر. ک، سلیمانی، ۱۳۹۰: ۲۳۲)
گـرچـه قـرآن از لب پیغمبـر است
هـرکه گویـد حـق نگفت اوکـافراست