عصری سیاه و تاریک برای مصر تلقی می شد . اوضاع در مصر به گونه ایی بود که مردم در این زمان در شرایط فقر و تنگدستی زندگی می کردند و حتی برای تأمین خوراک و پوشاک خود نیازمند بودند و از انواع بیماری های مهلک رنج می بردند . این اوضاع و شرایط حتی متفکران را در سختی و رنج قرار داد و شرایط فکری و فضای اندیشه برای آنان فراهم نبود . با این اوصاف مهاجرت متفکران در این دوره شدت یافت و مصر در نقش فراری دهنده ی متفکران خود عمل می کرد . این شرایط مصر را دگرگون ساخت ، به طوری که در این دوران ارتباط با متفکران از سوی نظام کاملاً قطع شد و اندیشـمندانی که در مصر مانده و مهاجرت نکردند در معرض اتهامات از سوی نسـل جدید قرار گرفتـند . آن ها یا باید از عقیـده ی خود می گذشتند و یا در گوشه ایی انزوا پیـشه می کردند . این شرایـط فقر علاوه بر این که منـجر به مهاجرت متفکران شد ثمرات فجیعی را نیز به دنبال آورد . این آشفتگی ها تا آن جا بود که متفکران جامعه ی مصر به راحتی توسط متفکران وابسته و بی هویت تخریب می شدند و مورد اتهام واقع می شدند . ( نقاش ؛ ۱۹۹۲ : ۱۱۹ ، ۱۱۸ )
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۳ ۰ اوضاع اقتصادی مصر و تحولات صنعتی در عصر دو شاعر
جهان عرب در قرن هجدهم شامل کشورهای مصر ، سوریه ، عربستان ، عراق ، مراکش و سودان بود . نهضت ابتدا در مصر و سوریه پا گرفت و سپس به سایر کشورهای عربی کشیده شد . مصر در حوزه ی دولت عثمانی بود و امیران ممالیک بر مصر مستبدانه حکمرانی می کردند و همه ی تلاششان ربودن اموال مصر بود و توجهی به مردم و مصائب و فقر آن ها نداشتند . ( زیدان ؛ ۱۹۵۷ : ۶ )
نفوذ اروپا به سرزمین مصر که به دست ناپلـئون صورت گرفت در واقع تکانی واقـعی بود که مصر و دیار شرق را از خواب غفلت برانگیـخت ؛ زیرا که قدرت نظامی و علمی و صنعـتی اروپا ، مصریان را شگـفت زده کرد . ( عبدالجلیل ؛ ۱۳۷۶ : ۲۶۴ )
در زمان محمد علی پاشا نیز که موسس مصر جدید محسوب می شد اصلاحات زیادی انجام شد که تمام جوانب زندگی مردم مصر را در بر می گرفت ؛ چرا که تمام فکر او ایجاد نهضت اقتصادی در مصر بود . او با اقدام هوشیارانه اش می خواست به فضل مصادره ی سرزمین هایی که صاحبان آن ها مشخص بودند و همچنین با از بین بردن احتکار ، صاحب کشوری باشد که این اموال را در خدمت عموم مردم قرار می دهد . این اولین تلاش برای تأمین منافع عمومی مردم در جهان عرب بود . ( حتی ؛ ۱۹۷۴ : ۸۲۱ )
محمد علی پاشا همچنین در عرصه ی کشاورزی و زراعت اقدام به احداث سدها ، کانال ها ، و پل های گوناگون کرد و در جهت رفع نیاز ارتش و مردم کارخانه هایی را تأسیس کرد . وی در اجرای برنامه های اقتصادی در زمینه ی کشاورزی که در آن دوران قلب تپنده ی چرخه ی اقتصادی مصر به شمار می رفت ، دارای برنامه ریزی علمی پیشرفته ایی بود که به فضل این دوراندیشی توانست کشت پنبه را از سودان به کشورهای دیگر در سال ۱۸۲۲ م وارد سازد . وی در زمینه ی تجارت برای ایجاد امنیت ، تجارت داخلی را گسترش داد و همچنین تجارت خارجی را رشد داد تا جایی که تجارت در مصر شکوفا شد . او همچنین صنعت کشتی سازی را در بولاق و مکان های وسیعی را در اسکندریه برای تعمیر کشتی ها ایجاد کرد و برای اجرای برنامه ریزی های اقتصادی از افراد تحصیل کرده ایی که از مراکز علمی و خصوصی فارغ التحصیل شده اند ، استفاده نمود . ( طوسون ؛ ۲۰۰۵ : ۷۷ )
پس از اقدامات موفق محمد علی پاشا در عرصه های مختلف اقتصادی ، کشور مصر زیر بار سنگین بدهی هایی که حاکمان یکی بعد از دیگری به خاطر عمران و آبادانی و پیشرفت علمی بر آن تحمیل کرده بودند ، کمرش خم شده بود و غربی ها نیز این بدهی ها را برای افزایش نفوذشان در مصر قرار دادند ، به همین علت انگلـیس در سال ۱۸۲۲م مصر را اشغـال کرد و این در حالی بود که بیـگانگان به خاطر طلبکاری امتیازاتی کسب کردند و بدهکاری دولت ، ملت مصر را تا حد خدمتکار و فقیر رنج کشیده ، پایین کشید . ( الدسوقی ؛ ۱۹۵۳ : ۲/۱۵ )
۲-۴ ۰ اوضاع ادبی مصر در عصر دو شاعر
جهان عرب در دو قرن نوزده و بیست شاهد تحولات شگرفی در عرصه های مختلف فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی بوده است ، در این رهگذر ، ادبیات نیز از این تحولات مصون نمانده است و شاید بتوان گفت که ادبیات در مقایسه با دیگر عرصه ها ، تغییرات گسترده ای را شاهد بوده است . اینک اوضاع ادبی مصر را به تفصیل مورد بررسی قرار می دهیم :
۲-۴-۱ ۰ ادبیات و شعر معاصر عربی در قرن نوزدهم وبیستم
تاریخ نویسان معاصر عرب سرآغاز تحول و دگرگونی در جهان عرب را از زمان حمله ناپلئون به مصر در سال ۱۷۹۸م قرار می دهند . این دگرگونی در حالی صورت پذیرفت که ادبیات عرب یک دوره نسبتاً طولانی حدود هفتصد ساله رکود را پشت سر نهاده بود و این همان دوره ایست که به نام عصر انحطاط و عصر مغول نامگذاری شده است . ( هیکل ؛ ۲۰۰۰ : ۴۱۱ )
خفاجی در این باره معتقد است که : « اگر چه ادبیات معاصر عرب در نظر بسیاری از ادبای این عصر با حمله فرانسه به مصر در سال ۱۷۹۸ م و در نتیجه تأثیرات سیاسی و فرهنگی و فکری آن آغاز ، اما ادبیات معاصر بعد از این حمله نسبت به قبل تغییری نکرده و تنها در دل و جان مصریها و مردم سایر بلاد عربی ، احساس تلخ و دردناکی بر جای نهاد که همه گویای تلاش های استعمارگران در جهان عرب بوده است و همانا ادبیات معاصر در اواخر قرن نوزدهم در زمانی که امام محمد عبده در نثر و محمود سامی بارودی در نظم قد علم کردند ، ظاهر گردیده است . » ( الخفاجی ؛ ۱۹۹۸ : ۱۱۷ )
اما با شروع قرن بیستم دکتر عزالدین اسمـاعیل نویسنده معاصر مصری در این مورد می گوید : « شـعر این دوره تصویرگر اوضاع سیاسی و اجتماعی و پل ارتباطی با ادبیات گذشته ی عرب است وآثاری که از شاعران این دوره بر جای مانده نه تنها وصـف حال شاعر بود ، بلکه اسـبابی برای آگاهی از شرایط و اوضاع اجتـماعی و سیـاسی و فکری آن دوره هم می باشد ، چون شعر معـاصر برخلاف آنچه که مردم تصور می کنند ، تنها بازگو کننده میراث گذشته نبود ، بلکه آن عمـیق ترین پل ارتبـاطی با گذشـته می باشد . » ( اسماعیل ؛ ۲۰۰۷ : ۲۹ )
بنابرین می توان گفت ادبیات و شعر سبز فایل رویه ی عمومی گذشته را تغییر داد و از خدمت کردن به صاحبان قدرت و مال فاصله گرفت و به سوی طبقه ی عامه ی مردم گرایش یافت و شاعران پرداختن به مشکلات و دغدغه های اجتماعی و سیاسی مردم را مرکز توجه قرار دادند . مردم عصر نو از مشکلات خاص خود همچون جهل و فقر در رنج بودند . بنابراین ادبیات و شعر این ضرورت را احساس کرد که باید در رفع ناتوانی های مردم بکوشد و چنین امری را در شعر مصر می توان دید .
۲-۴-۲ ۰ شعر مصر در قرن های نوزدهم و بیستم
برای اینکه بتوانیم تصویری کلی از شعر این دوره را در ذهن داشته باشیم ، باید شعر مصر را از قرن نوزدهم مورد بررسی قرار دهیم .
در زمینه ی شعر باید متذکر شویم ، بعد از آن که شعر عربی در عصر انحطاط به لغزش روی آورد ، ابتکار و اصالت خود را از دست داد و موضوعات آن بی روح گشت و به غالب های بی روح که خالی از زندگی بود ، تبدیل شد . اغراض کم ارزش و معانی هم مبتذل بود ، فقط تقلید بود و تقلید . اما شاعر بزرگ محمود سامی بارودی ، آن را از لغزش باز گرفت و به شکوه قبلی اش باز گرداند و شاعران بی همتایی نظیر اسماعیل صبری ، احمد شوقی،حافظ ابراهیم و عائشه تیموریه به او پیوستند و بر این گروه نام پیشروان یا پیروان اطلاق گردید ؛ چرا که شیوه پیشینیان را برای خود برگزیدند و این همان مطلبی است که نزد فرنگی ها ، کلاسیک نام گذاری شده است . (اسماعیل ؛ ۲۰۰۷ : ۵۰ )
اما در قرن بیستم حرکت نوگرایی در سال ۱۹۰۸ م توسط خلیل مطران صورت گرفت . از جمله مسائل مورد توجه این جریان ، اعتقاد به این مسئله بود که ادیب تحت تأثیر محیطش است و این امر بر چیره شدن انقلاب ۱۹۱۹ م در مصر و فساد زندگی سیاسی در آن کمک کرد . در این هنگام نیز انگلیسی ها برای تغییر گرایش شاعران به نفع خود ظالمانه برخورد می کردند ، پس شاعران نیز به سمت شعر درونی گرایش پیدا کردند و این آغاز گرایش رمانتیکی در مصر بود . ( نشأت ؛ ۱۹۷۶ : ۲۴۹)
شاعر و روشنفکر عرب در مصر از ساختن جامعه ای جدید آگاهی پیدا می کند ، تا جایی که بوسیله ادبیاتش از احساسش سخن می گوید و در این مرحله است که شاعر مصری کمال عبدالحکیم صدایش را بلند می کند و بر همه ی مصیبت ها و بدبختی های انسان فریاد می زند و شاعران دیگری چون صلاح عبدالصبور و احمد عبدالمعطی حجازی نیز از وی پیروی می کردند . ( الشوش ؛ ۱۹۶۲ : ۷ )
بطور کلی روح شعر در مصر به گونه ای بود که تفاوت آن با دیگر بلاد عربی از قبیل شام و عراق مشهود بود و اگر از نظر حرارت شعری میان یک شاعر از عراق و یک شاعر از مصر مقایسه ای شود ، حرارت شاعر عراقی بیشتر از شاعر مصری بود و یک جمله ی معروف است که می گوید « شعر در عراق زندگی می کند ، در سوریه محتضر می شود و در مصر می میرد و نثر در مصر زندگی می کند ، در سوریه محتضر وبیمار می شود و در عراق می میرد .» واقعیت این است که بهترین نثر نویسان عرب از مصر برخاسته اند و در مقابل بهترین شاعران بدون تردید از عراق ، سوریه و لبنان برخاسته اند ، بطوریکه در تاریخ شعر عرب بزرگ ترین شاعران عرب از عراق و شام هستند . ( شفیعی کدکنی ؛ ۱۳۸۰ : ۲۲۹،۲۳۰ )
۲-۴-۳ ۰ نهضت نوگرایی در شعر عرب
از آغاز قرن بیستم ، شعر عرب دگرگونی های ظریف و تعیین کننده ای به خود می دید و به چنان امکان و توانی در فرم و زبان و ساختار دست یافته بود که می توانست شیوه های نو را بیازماید ، هر چند که همیشه هم به سرانجام مطلوب نمی رسید . از این حیث می توان تاریخ شعر عرب را در نیمه ی نخست قرن بیستم ، تاریخ تجربه های مکرر و مداوم دانست . اما از تاریخ یاد شده به بعد ، نو گرایی از بدعت جویی و تفنن فراتر رفت و به صورت نهاد و مکتب در آمد و این تحول از دیدگاه نوگرایان بر همه ی جنبه های شعر اشتمال داشت ؛ چندان که شعر امروز را برای بیان همه ی تجارب انسانی در جهان معاصر مناسب و درخور می دانستند . ( اسوار ؛ ۱۳۸۱ : ۲۰، ۱۹ )
اکنون باید دید پیشینه ی فرهنگی و اجتماعی این تحول چه بوده است . از قرن نوزدهم به بعد که ارتباط جهان عرب با مغرب زمین بیشتر شد ؛ خواه بر اثر حمله ی ناپلئون به مصر و خواه از طریق اعزام دانشجویان نظامی مصر در دوران زمامداری محمد علی پاشا از جمله عوامل دیگر رشد آموزش جدید و همگانی شدن آن و در نتیجه افزایش جمعیت دانش آموختگان ، گسترش صنعت چاپ و مطبوعات ، فراگیر شدن نهضت ترجمه و پیشرفت آن و سرانجام رواج اندیشه های سیاسی جدید بود که به ظهور جنبش های ملی - میهنی انجامید ؛ جنبش هایی که این گرایش را در پی داشت به جای بسنده کردن به ادب کلاسیک عرب ، باید ابیات ملی و امروزین به این زبان شکل گیرد . نتیجه آنکه به مرور زمان ، به خصوص در قرن بیستم ، کم و بیش انواع ادبی جدید ، جانشین انواع ادبی کهن شد . مخاطبان آثار ادبی به جای مقامات و قصاید با نمایش نامه ها ، رمان ها ، مقاله در نثر و … آشنا می شدند . بدین گونه تجربه ای که در ساخت شعر در گذر قرنها در مغرب زمین شکل گرفته بود ، تنها در چند دهه در جهان عرب تبلور یافت . از مرحله ی احیای نئو کلاسیسم ، شعر به سرعت به جانب رمانتیسم ، سپس به سمت سمبولیسم و کمتر از آن سوررئالیسم ، در حرکت بود . در نیمه ی قرن بیستم دیگر فرم شعر چنان انعطاف پذیر شده بود که کوشش های تازه را بسیار امکان پذیر می ساخت و از سوی دیگر چندین دهه مطالعه در شعر مغرب زمین یا ترجمه ی آن کم کم به بار نشست . ( اسوار ؛ ۱۳۸۱ : ۲۰،۲۱ )
فصل سوم
شرح حال صلاح عبدالصبور و عائشه تیموریه
فصل سوم
شرح حال و زندگینامه صلاح عبدالصبورو عائشه تیموریه
۳-۰۱ صلاح عبدالصبور
برای آشنایی با هر ادیبی ابتدا باید به بررسی وقایع زندگی ، جزئیات حیات اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی وی پرداخت ؛ زیرا بین حوادث زندگی و تولید ذهنی فرد ارتباط تنگاتنگ وجود دارد . به عبارت دیگر اتفاقاتی که در دوران حیات فرد روی می دهد ، روحیات او را تحت تأثیر قرار داده و در ورای ذهن او نهفته می ماند و بعدها با رشد عقلانیت فرد ، اگر این نهفته های ذهنی به طور صحیح مورد استفاده قرار گیرد تبدیل به فکری نو و صاحب آن نیز به فردی عالم و ادیب مبدّل می شود . در این بخش برآنیم تا با بررسی کلی زوایای زندگی صلاح عبدالصبور با افکار و عقاید ، آثار و اندیشه های ایشان بیشتر آشنا شویم .
۳-۱-۱ ۰ گذری بر زندگی صلاح عبدالصبور ( ۱۹۸۱-۱۹۳۱ )
محمد صلاح الدین عبدالصبورمشهور به صلاح عبدالصبور شاعر ، نمایش نامه نویس ، ناقد و نویسنده ی بزرگ معاصر عرب ، در سوم ماه می سال ۱۹۳۱ م میان شکوفه های پایانی بهار که رفته رفته در آغوش گرمای تابستان پرپر می شدند ، در روستای زقازیق مصر زاده شد . ( بیضون ؛ ۱۹۹۳ : ۱۳ )
ولادتش به عنوان نخستین فرزند مذکر خانواده ، شادمانی زیادی به همراه داشت که مبدأ تأثیر مثبت در حیات او واقع شد ، به گونه ای که باعث گردید تحت مراقبت دقیق رشد کند . خانواده ی او از طبقه ی متوسط جامعه ی مصر و از خانواده های مرفه زقازیق محسوب می شد . برخلاف بدرشاکر سیاب و آدونیس ، عبدالصبور کودکی خوشایندی را سپری کرد ؛ از این رو شعری که تصویر آن دوران است حاصل رنج ، حرمان و درد یتیمی نیست بلکه حاصل منابع چندی است ، از جمله سرچشمه ی فرهنگی که تحت تعلیم خاص در خانواده از آن بهره ور می شد . ( رجائی ؛ ۱۳۸۱ : ۱۵ )
صلاح ، کودک بازیگوشی نبود که از مدرسه گریزان باشد بلکه خانه ، مدرسه ی اول و مدرسه ، خانه ی دوم او بود . ( بیضون ؛ ۱۹۹۳ : ۱۶ )
مادرش اعتدال عثمان باجوری ، نقش معلم را برای وی داشت و با زبانی شیرین و مهربانانه به تعلیم او می پرداخت و در ورود به عرصه ی شعر و ادبیات در عنفوان ذوق ادبی عبدالصـبور بر او تأثیر شگرفی داشت . ( شفیعی کدکنی ؛ ۱۳۸۰ : ۲۳۱ )
عبدالصبور پس از اتمام دوره ی دبیرستان در رشته ی ادبیات عرب در دانشگاه قاهره تحصیل کرد . از اوایل دهه ی پنجاه میلادی به نشر اشعار در مجله ی « الثقافۀ » اهتمام ورزید . او مدتی به تدریس پرداخت و سپس استعفا داد و در مدرسه ی مطبوعاتی « الیوسف » کار کرد . او سال ها در بخش فرهنگی روزنامه ی « الأهرام » دبیر ادبی بود . ( اسوار ؛ ۱۳۸۱ : ۵۴۷ )
وی در این روزنامه بدون دستمزد کار کرد ؛ زیرا محمد حسین هیکل ، مسئول روزنامه دستمزدی برایش تعیین نکرد . در آن زمان وزیر فرهنگ و ارشاد مصر ، ثروت عکاشه از وی خواست تا مسئولیت اداره ی چاپ و نشر را بر عهده گیرد . صلاح نیز با این درخواست موافقت کرد . بعد از استعفای احمد عباس صالح ، رئیس مجله ی « الکاتب » ، صلاح عبدالصبور ریاست آن را بر عهده گرفت . وی در این دوران از جانب دولت مورد توجه قرار گرفت و سپس به ریاست هیئت عمومی نویسندگان مصر رسید و حکومت ، او را مجبور کرد که در نمایشگاه بین المللی کتاب با رژیم غاصب صهیونیستی مشارکت داشته باشد ، که البته قبل از این دوران نیز وی رایزن فرهنگی مصر در دهلی نو بود . ( بدوی ؛ ۱۹۶۹ : ۲۶۲ )
۳-۱-۲ ۰ اعتقادات صلاح عبدالصبور
اگر آثار صلاح عبدالصبور را ورق بزنیم به سه مرحله از عقیده او به روشنی در دیوانش برخورد می کنیم ، که عبارتند از : ۱- مرحله ایمان و اعتقاد ۲- مرحله نفی و انکار ۳- مرحله رجوع به ایمان .
مرحله ایمان و اعتقاد : در این مرحله که بین سال های ۱۹۴۵ م تا ۱۹۵۵ م ادامه داشت عبدالصـبور به شدت متـدین بود ، به گونه ای که یک بار ، یک شب کامل را مشـغول نماز خواندن بود . صلاح در این باره می گوید : «نـماز را آغاز کردم ، همان طور که یک نمازگزار آغاز می کند ، سپس سعی کردم قلـبم را از هر چیزی که غیر از خداست مبّـرا کنم . مدام نماز خواندم ، تا اینکه نزدیک بود از خستـگی هلاک شوم ، این خستگی و متـمرکز ساخـتن فکر و خیـال مرا به حالتی از وجـد رساند ، به طوری که در آن لحظه گمـان بردم خدا را دیدم . » ( عبدالصبور ؛ ۱۹۹۸ : ۳/۱۴۷،۱۴۸ )
مرحله نفی و انکار :صلاح عبدالصبور در این مرحله از زندگی اش که بسیار کوتاه بود و از سال ۱۹۵۵ م تا ۱۹۵۶ م به طول انجامید به سرعت منقـلب گردید و تبدیل به شک بعد از یقین و کفر بعد از ایمان شد .
در همین باره صلاح می گوید : « همان طور که زندگی و مرگ در وجود آدمی به وجود می آید ، انکار و نفی خدا در وجود من متولد شد . به یاد ندارم که چگونه این انکار رشد و پرورش یافت ، سپس به صورتی انکاری واضح و روشن بروز کرد . و چه بسا مطالعه ی بعضی از کتاب های دارویـن و نیز نوشته های نیچـه در روزنامه « المرعبه » تحت عنوان « خدا مرده است» ، بود که مرا به طرف دیگر موضوع سوق داد » (همان : ۳/۱۴۹ )
صلاح عبدالصبورادامه می دهد : « کاملاً منکر وجود خدا شدم ، همانطور که مدعی ، ادله اتهام را جمع می کند من هم قرائن و شواهدی را از دلائل فلسفی جمع کردم و سعی کردم که در این موضوع راسخ بوده و به اطمینان برسم . فلسفه ی مادی که من بسیار به آن نزدیک شده بودم ، به خصوص بعد از فارغ التحصیلیم از دانشگاه به من کمک کرد تا موضع افکاری یگانه و منسجمی را بیابم و دیوان « الناس فی بلادی » آن چیزیست که بیان کننده این احساس من است » ( عبدالصبور ؛ ۱۹۹۸ : ۳/۱۴۹ )
وی در اموری چون مرگ و زندگی بسیار تدبر نموده است و این دیدگاه وی در دیوان « الناس فی بلادی » نمود یافته است . صلاح عبدالصبور در قصیده الناس فی بلادی قصه روستا ای را حکایت می کند که تحت طغیان اندیشه ها و تصور خداوند ، زندگی می کنند ، در حالی که صورت او در خلال موعظه ها و ترساندن با زور و کورکورانه در ذهنشان نقش می بندد و آن روستایی این اندیشه ها را می پذیرد و آنرا مطلوب می شمارد و از واقعیت تلخ زندگی فقیرانه چشم می پوشد ، لکن جوانی از میان آنها در مقابل آسمان دست مخالفت را بالا می آورد :
الناسُ فی بلادی جارِحونَ کالصُّقور
غناؤُهُم کَرِجفهِ الشتاءِ فی ذؤابهِ المَطَرِ