روز در نامهها بیان میگردید که در مکاتبات رسمی و اداری به دلیل مسائل امنیتی و سری، کمتر به آن پرداخته میشد. این پژوهش در تلاش است تا با شناسایی نوع نگارش، اصطلاحات و تعابیر ادبی به کار رفته و اندیشه و مضامین انواع نامههای برجای مانده از عهد قاجار، نقش و جایگاه نامه و نامه نگاری در رشد نثر فارسی را مشخص سازد. با با بررسی اسناد و نامههای باقیمانده در کتابخانهها و موزهها که بسیاری از آنها در مطبوعات و مجلات باز نشر یافتهاند با حجم انبوهی از نامههای دورۀ قاجاریه مواجه میشویم، برخی از این نامهها ، نامههایی است که بین شاهان و وزرا مبادله میشده است ( مانند نامههای قائممقام فراهانی و امیرکبیر به شاهان قاجار)، برخی دیگر نامههایی است که بین شاهان و روحانیت مبادله شده است ( مانند نامههای میرزای قمی به شاهان قاجار) برخی از نامهها به مقصدهایی بیرون از ایران فرستاده شدهاند یا از مقاصدی از بیرون ایران دریافت شدهاند ( مانند نامههای مبادله شده بین ناپلئون و شاهان قاجار) و بالاخره برخی از دیگر نامهها که در بین افراد تحصیلکرده عادی مبادله شده است و حاوی مضامین عاشقانه و… است. در این ۱-۱ بیان مسأله این در این پژوهش تلاش میشود تا ضمن بررسی اجمالی پیشینهی انواع نامه و منشآت فارسی در عهد قاجار، آنها را از منظر ارزشهای ادبی و تغییراتی که در نثر رایج فارسی ایجاد کردهاند ( ازجمله چگونگی رسیدن از نثر مصنوع به نثر مرسل و تغییراتی که در سادهنویسی و حذف برخی از قواعد به منظور تسهیل در بکارگیری نثر فارسی) مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. تجزیه و تحلیل نامههای عهد قاجار در این پایان نامه در حوزۀ ویژگیهای زبانی، نگارشی و دستوری و صورخیال و آرایه های ادبی انجام مییابد. در این پژوهش تلاش میشود تا به سوالات زیر پاسخ داده شود: مهم ۱- مهمترین ویژگیهای زبانی ، نگارشی و دستوری نامههای عهد قاجار کدام است؟ کدام ۲- کدام یک از صورخیال و آرایه های ادبی در نامههای عهد قاجار اهمیت بیشتری دارد؟ نامه و ۳- نامه و نامهنگاری در عهد قاجار تا چه میزان از دوره های پیشین تاثیر پذیرفته است؟ نامه و ۴- نامه و نامهنگاری در عهد قاجار تا چه میزان بر دوره های بعدی اثر گذاشته است؟ -۲ ۱-۲ پیشینه پژوهش چه اگرچه تاکنون هیچ مطالعه جامع و مستقلی دربارهی ارزش ادبی و ویژگیهای سبکی نامههای عهد قاجار انجام نیافته است اما میتوان به برخی از مطالعات و آثاری که تا حدودی نزدیک و مر تبط به این پژوهش هستند اشاره کرد. در حوزهی مطالعات دانشگاه، پورعلی (۱۳۶۲) در پژوهشی به بررسی تحول در نامه نگاری از عهد قاجار تاکنون ( تا زمان نگارش پژوهش) پرداخته است. پژوهش او بیشتر به سیر تاریخی و گزارش اتفاقاتی که منجر به ایجاد تغییر در نامهنگاری در اواخر عهد قاجار و دوران پهلوی شده است می پردازد، و بررسی و تحلیل سبک و ارزشهای ادبی نامههای عهد قاجار از چشم پژوهشگر به دور مانده است. در پایاننامۀ دیگری که مرتبط با این پایان نامه انجام شده است، مهرآذر (۱۳۵۶) نامهنگاری در ادب فارسی تا پایان قرن پنجم هجری را مورد تفسیر و تحلیل قرار داده است. روش استفاده شده در این پایان نامه بر مبنای ارزش ادبی و سبک، است و پژوهشگر نامههای قرنهای اول اسلامی را مورد توجه خود قرار داده است. در در مجموع پس از جستجو در منابع موجود در سالهای اخیر و بر طبق اصول جدید پژوهش، پایان نامه ای که به نامهنگاری در عهد قاجار یا حتی دیگر دوره های ادبیات فارسی اختصاص یافته باشد، مشاهده نکرده است.
در حوزۀ مقالات و پژوهشهای علمی، مردانی (۱۳۷۷) در بخشی از مقاله پژوهشی خود با عنوان با عنوان ترسّل و نامهنگاری در ادب فارسی، به جایگاه قائم مقام فراهانی (به عنوان یکی از نامهنگاران عهد قاجار) اشاره کرده و مینویسد: « اهمیت تاریخی و محتوای نامههای قائم مقام، از این جهت است که آیینهی تمام نمایی از حقایق و احوال اوایل عهد قاجار است و بدون هیچ گونه حب و بغض و تزویر و ریا و خویشتنداری، اوضاع سیاسی و اجتماعی حاکم در آن عصر و روابط درباریان و وضعیت دربار فتحعلی شاه قاجار را بیکم و کاست منعکس مینماید، زیرا غالب نامهها دربرگیرندهی دستورها و گزارشهایی است که از سوی شاه و ولیعهد صادر میشد و به وقایع روزمرۀ دربار و دولت و امور جاری مملکت مربوط بوده است» (مردانی، فیروز، ترسّل و نامه نگاری در ادب فارسی، ص ۴۷). بدیعی ( ۱۳۷۳) در مقاله خود به بررسی نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزابا رویکردی تاریخی پرداخته است. دانش پژوه (۱۳۴۱) در مقاله خود به تحلیل و بررسی نامه فتح علی شاه قاجار به میرزا ابوالقاسم محقق گیلانی قمی پرداخته است. -۲ ۱-۳ فرضیه های پژوهش نثر ۱- نثر ساده، زبان محاوره، تنوع سبکی و تحول در جملهبندی دستوری از مهمترین ویژگیهای زبانی، نگارشی و دستوری نامههای عهد قاجار هستند. اقتباس، ۲- اقتباس، سج، ترصیع، تضمین، کنایه و تمثیل از مهمترین صورخیال و آرایه های ادبی در نامههای عهد قاجار هستند. نامه و ۳- نامه و نامهنگاری در عهد قاجار نسبت از دستاوردهای نثر فارسی دوره های پیشین بهره برده است. نامه و ۴- نامه و نامهنگاری در عهد قاجار باعث رواج سادهنویسی و گسترش نامهنگاری در دوره های بعدی شده است. ۱-۴ اهداف و کاربرد پژوهش هدف هدف علمی تحقیق آن است که جایگاه و ابعاد دقیق نامه و نامهنگاری در عهد قاجار و اثر آن بر نثر فارسی از آغاز تا قرن هشتم شناسایی و معرفی شود. بازخوانی و کشف ارزشهای اسناد مکتوب قاجاری، بررسی ارتباط بین حکمرانان و ادیبان در تاریخ ادبیات فارسی و شناسایی نقش نامهنگاری در ماندگاری و بقای سیاست ها و شرایط اجتماعی از دیگر اهداف این تحقیق هستند. هدف کاربردی تحقیق آن است که مراکز علمی و دانشگاهی، دانشجویان ادبیات فارسی، مطالعات فرهنگشناسی، تاریخ، علوم اجتماعی، علومسیاسی، حقوق و نیز علاقمندان از نتایج آن استفاده کنند. -۵ ۱-۵ روش تحقیق الف. الف. نوع روش تحقیق: در این در این پژوهش به طورخاص از روش توصیفی بهره میگیریم. بدین منظور با مطالعه اسناد و منابع مختلف و تقسیمبندی آنها به منابع دست اول و دست دوم و با عنایت به روش تحلیل دربارهی مؤلفه های فوق به بحث پرداخته و سرانجام استنتاجات و نتایج لازم استخراج می شود. ب. ب. روش گردآوری اطلاعات (میدانی، کتابخانهای و غیره) کتابخانهای است کتابخانهای است ( در صورت لزوم به برخی از موزهها و سازمان میراث فرهنگی جهت رویت برخی نامهها ی این دوره - از جمله نامههای امیرکبیر به ناصرالدینشاه که در موزه باغ فین کاشان نگهداری میشود-نیز جهت گردآوری اطلاعات مراجعه خواهد شد) روش ۱-۶ روش تجزیه و تحلیل روش روش تجزیه و تحلیل اطلاعات، مبتنی بر روش تحلیل نتایج حاصله از مطالعات کتابخانهای میباشد.
فصل دوم :
مبانی نظری پژوهش
درآمد یکی از انواع مهم نثر فارسی، منشآت، مکاتیب، رسالهها و نامههاست ( چهار اصطلاحی که اگر از نظر لغوی متمایز از یکدیگر هستند اما به دلیل قرابت معنایی گاهی در جای یکدیگر به کار میروند). پیشینۀ این نوع از نثر فارسی به ایران باستان میرسد و همانند دیگر انواع نثر فارسی در گذرگاه تاریخ، تحولات و دگرگونیهایی را از جهت مختصات و سبک نگارشی پذیرفته است و از شیوۀ مرسل و موجز به مصنوع و مطنب و از آن جا به نثر ساده و روان امروزی کشیده شده است. در این فصل از پایان نامه پس از تعریف و تبیین دقیق مفهوم نامه و نامهنگاری در ادبیات و واژگان و اصطلاحات مرتبط با آن، به سیر تطور منشآت و نامهنگاری در دو دورۀ پیش از اسلام و پس از اسلام تا عهد قاجار پرداخته میشود. همانگونه که در این فصل خواهد آمد، یکی از عوامل تحول و تکامل نامهنگاری، تاثیر آن از منشآت عربی به خصوص پس از دوران شکوفایی فرهنگ و ادب اسلامی ( قرن پنجم به بعد) بوده است. همچنین در بررسی منشات و مکاتیب فارسی در این فصل طبقهبندی آن به دیوانیات، سلطانیات و اخوانیات تبیین و به طور اجمالی دربارۀ هر یک از آن ها بحث میشود. همچنین با توجه به ارتباط نزدیک و تنگاتنگ منشآت با فن دبیری و نویسندگی، تلاش میشود تا معنا و کاربرد دبیری و نویسندگی نیز در این فصل مورد توجه قرار گیرد. ۲-۱ نامه و نامهنگاری در ادبیات ۲-۱-۱ نامه « نامه یک وسیله ارتباطی سنتی برای ارتباط میان دو شخص یا گروه است. از دیدگاه ارتباطات، نامه یک پیام بصورت نوشتاری است. نامه معمولاً برای برقراری ارتباط بین دو فرد که در مکانهای جغرافیایی مختلف هستند به کار میرود. تا سدههای اخیر، نامه مهمترین وسیله ارتباطی بین مکانهای جغرافیایی مختلف بود اما با گسترش فناوریهای ارتباطی جدید مانند تلفن و تلگراف، نامههای نوشتاری قدیمی، ارزش ارتباطی خود را رفته رفته از دست دادند. در دهه های اخیر و با نفوذ بیشتر اینترنت و وب جهانی، امکان ارتباط سریع میان اشخاص در مناطق مختلف فراهم شده است. بنابراین، از اهمیت نامه به عنوان وسیله ارتباطی کاسته شده است. نامهها میتوانند بصورت دوستانه و یا رسمی باشند. نامه دوستانه برای احوالپرسی و ارتباط بین اشخاص به کار میرود. نامه رسمی بیشتر برای فعالیتهای تجاری، اداری، آموزشی و سیاسی به کار میرود. از میان نامههای رسمی، نامه اداری پر کاربردترین نامههاست که برای انواع ارتباطات و درخواستهای اداری به کار میرود. نامه در زبان فارسی، علاوه بر مفهوم رایج آن، به عنوان هرگونه نوشته رسمی یا انتشارات دیگر هم به کار میرود. این واژه بصورت پسوند به سایر کلمات اضافه میشود مانند کارنامه، خبرنامه، روزنامه و کتابنامه» ( دانشنامه فارسی ویکی پدیا : مدخل نامه) . ۲-۱-۲ نامهنگاری ( ترسّل) « نامهنگاری» یا « ترسّل» یکی از اقسام نثر است که در تاریخ ادب فارسی و خصوصا در قرن ششم و هفتم هجری، از رواج و اهمیت فراوانی برخوردار بوده است. این قسم از اقسام نثر در ایران پیش از اسلام با شرایط و فنون خاصّ خود شهرت و رواجی تمام و در فنّ نثرنویسی ارزش و مرتبتی خاص داشته و قواعد و مختصّات آن از طریق ترجمه، به طور مستقیم و غیرمستقیم در دواوین خلفا اثرگذار بوده و در تکامل مکاتیب و ترسّلات زبان عربی و فارسی سهمی بسزا داشته است ( شمشیرگرها، ۱۳۸۹: ۷۱-۸۱). نمونههایی چند از این نامهها به زبان پهلوی و یا ترجمهی آنها به زبان عربی، از عهد ساسانیان باقی مانده است که میتوان از « عهد اردشیر»، « مکتوب اردشییر بابکان»، « مکتوب شاپور به قیصر روم»، « مکتوب انوشیروان» و مهمترین آنها، « نامۀ تنسر» به عنوان نمونه نام برد. از جملۀ کتابهایی که در آنها به مکاتیب پهلوی پرداخته شده، کتاب التّاج است که توسط ابنالمقفّع از پهلوی به عربی ترجمه شده است ( خطیبی، ۱۳۸۶: ۴۸۲ -۶۸۲).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
« ترسّل» از فنون و هنر نویسندگی در ادوار نثر ادب فارسی است. این فن اهمیت فوق العاده تاریخی، ادبی، اجتماعی و حکومتی داشته است و امروز هم از جایگاه والای آن کاسته نشده است. قدما معتقد بودند دبیر باید « کریم الاصل، شریف العرض، دقیق النظر، عمیق الفکر و ثاقب رأی باشد و از ادب و ثمرات آن قسم اکبر و خط اوفر نصیب او رسیده باشد و از قیاسات منطقی بعید و بیگانه نباشد و مراتب ابناء زمانه شناسد و مقادیر اهل زمانه داند…» ( عروضی، ۱۳۷۶: ۲۹). بر اساس این خصوصیات دبیری و منشیگری به عنوان یک شغل در دواوین و دربار پادشاهان و سلاطین مورد توجه قرار گرفته است و کسانی وارد این عرصه شده اند که جامع الاطراف در علوم بودهاند. آنان انسانهای هوشیار، خردمند و خویشتندار بودند و مصالح حاکمیت ملی را با راستی و پاکی حفظ می کردند. میتوان گفت با مهارتی که در طول سالیان کتابت و افت و خیز قدرت سیاسی بدست میآوردند محتشمترین افراد به حساب میآمدند و بر همۀ مسائل وقوف داشتند.
دبیر جهان دیده را پیش خواند سخن هرچه بایست با او براند ( فردوسی)
نیست بر عقل میر هیچ دلیل راهبرتر ز نامه های دبیر ( ناصرخسرو)
آثار به جا مانده از دورۀ قاجاریان که یکی از دوره های با ارزش از نظر ترسّلنگاری به حساب میآید اوج این فن و کتابت را نشان میدهد. فرمانها، عقدنامه و مکاتیب پادشاهان قاجاریه با منشیان خود و به تبع آن حاکمان منطقهای در ولایات که در نسخ رخ مینمایاند شکوه قلم و اندیشه ی آنان را نمایان میسازد. ۲-۱-۳ منشآت منشآت یک واژۀ عربی به معنی نوشته های دبیرانه است. در حقیقت فن و هنر نویسندگی است که در گذشته به آن ترسّل و امروزه به آن نامهنگاری میگویند. دامنه و دایرهی اشتمال واژه بعنوان یک صناعت آن چنان فراخ و گسترده است که در تشکیلات اداری و دیوانی ارزش و اهمیت فوق العاده داشته است. میتوان گفت ترسّلات اعم از سلطانیات و یا اخوانیات از جنبه های ادبی و زبان شناختی، فن کتابت و روش نویسندگی، استاد و مکاتبات تاریخی از شاهکارهای ادبی هستند. هر چند نشانه های نویسندگی در ایران به ششصد سال قبل از میلاد مسیح در فرس هخامنشی نمایان میشود ولی تدوین منشات فارسی از دورۀ غزنویان آغاز گردیده، در دورۀ سلجوقیان به کمال خود رسیده است. در دورۀ صفویان با فراتر رفتن از مرزهای ملی در کشورهای هند و آسیای صغیر جایگاه خود را محکم نموده، در زمان قاجاریه نیز در فرمانها، عقدنامهها و مکاتیب به افراط گراییده است. شاید اگر کوششهای قائممقام و امیر نظام گروسی و … نمیبود این کار در حفظ اعتدال به نتیجۀ مطلوب نمیرسید. همچنین، در این عرصه یکی از قلم فراسایان بزرگ میرزا مهدی بن محمد نصیر منشی مبرز دربار ناصرالدین شاه و محمد شاه قاجار است که در فن انشا و حسن خط نام آور بوده است ( حسن زاده، ۱۳۸۸: ۵۳). ۲-۲ نگاهی اجمالی به انشا، نامهنگاری و نثر فارسی از آغاز تا عهد قاجار تاریخ تطور منشات و مکاتیب در نثر فارسی، دارای پیشینهای دیرین است. این گونه از آثار نثری ( مکاتیب و رسایل؛ اخوانیات و سلطانیات و دیوانیات و…) که با گذشت زمان به دست ما رسیده است، حاصل تلاش و قلم زنی نوابغ و ادیبان نام آور و بزرگی است که در ادوار مختلف تاریخ ادبیات فارسی در رشد و گسترش نامه و نامهنگاری نقش به سزایی داشته و بسیاری از آن ها به واسطۀ قدرت قلم و شهرت نثر خویش، در زمان خود به اعتبار و جایگاه والایی دست یافتهاند. انشا، نامهنگاری و نثر فارسی در این پژوهش در دو بخش انشا و نامهنگاری در ایران باستان و انشا و نامهنگاری و نثر فارسی در ایران بعد از اسلام به تفکیک بررسی میشود. ۲-۲-۱ انشا و نامه نگاری پیش از ظهور اسلام به طور کلی ادبیات در ایران باستان به سرودههای اوستا در حدود ۱۰۰۰ قبل از میلاد باز میگردد. این سرودهها که بخشی از سنت شفاهی ایرانیان باستان بودهاند سینه به سینه منتقل شده و بعدها بخشهای کتاب اوستا را در دوران ساسانی پدید آوردند. اوزان باستانی شعر در ایران ضربی و هجایی بودند و به نظر میرسد این شیوه در زبان فارسی باستان نیز مورد استفاده بودهاست. در دوره اشکانیان ادبیات ایران تحت تاثیر نفوذ هلنیسم دچار دگرگونی شد. خنیاگران پارتی سرودهای محلی که تا پس از اسلام نام پهلوی نیز داشتند را قرائت میکردند و این نوع شعر با آلات موسیقی توام میشدهاست. با نفوذ فرهنگ مانوی در ممالک ایران و هنرگرایی آنان نوعی ادبیات شعرگونه مانوی به زبانهای پارتی, پارسی میانه و سغدی در ایران پدید آمد. در آثار بدست آمده از واحه تورفان در کشور چین آثار فارسی زیادی کشف شده که به این مقوله باز میگردند. در دوران ساسانیان نگارش بهبود یافت و آثار فقهی و دینی و داستانی زیادی به نگارش درآمد که برخی مانند درخت آسوریک، یادگار زریران (هردو از دورۀ اشکانی) ( کاظمی ، ۱۳۸۹: ۱-۲)، کارنامه اردشیر بابکان و ماتیکان یوشت فریان دارای جنبههای ادبی نیز بودند. با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی بسیاری از این متون از میان رفت و برخی نیز توسط زرتشتیان نجات یافت و عمدتاً به هندوستان منتقل گردید که امروزه به ادبیات پهلوی شهرت دارند. خط مورد استفاده در دوران پیش از اسلام برای نگارش آثار ادبی خط پهلوی، خط مانوی و خط سغدی بوده است و برخی آثار هم به پازند نوشته شده و به دین دبیره بودهاند ( همان منبع). اگر چه متأسفانه پیشینۀ منظم و مدونی از انشا و نامهنگاری در ایران باستان در دسترس نیست اما شواهد و مستندات متعددی وجود دارد که همگی از رواج و قوت انشا و نامهنگاری در ایران باستان دارد. به عنوان نمونه در آثار پهلوی شمار منشاتی که نویسندگان و محققان زبان عربی بدانها اشاره کردهاند و در فن کتابت و انشا شیوه آنها را ستودهاند و جزو منابع خود ذکر کردهاند و الگوی کاتبان برای آموختن صناعت مذکور دانستهاند، بسیار است که به ذکر برخی از آنها میپردازیم: ابن عبدربه در کتاب « العقد» از امثله و عهود و سیر فرس و مکاتیب پارسی نام میبرد؛ ابن قتیبه در« عیون الاخبار» بلاغت کتاب و مکاتیب ایران پیش از اسلام را مهمترین منابع خود به شمار میآورد؛ مسعودی در « مروج الذهب» و « التنبیه و الاشراف»، رسایل و ترسّلات و مکاتیب فارسی را در شمار اخبار و سیر و عهود و توقیعات و وصایا و خطب پادشاهان ایران هنگام بر تخت نشستن نقل میکند و کثرت و شهرت آنها را یادآوری مینماید؛ جهشیاری نیز در کتاب « الوزرا و الکتّاب» به آثار زیادی از مکاتیب پادشاهان ایرانی به کارگزارانشان اشاره و کیفیت آنها را نیز نقل میکند ( خطیبی، ج ۱: ۲۸۳-۲۸۴). برخی از آثار یاد شده پیش از اسلام به طور پراکنده در کتب تاریخ و ادب عربی توسط نویسندگان و مورخان نقل و اقتباس شده است. از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: کتاب « التاج» ( که ابن مقفع آن را از پهلوی به عربی ترجمه کرده و بنا به تصریح نویسندگان، بیشتر روایات پراکنده که در باب برخی مکاتیب زبان پهلوی در دست است، از این کتاب اخذ شده و یکی از فصول آن درباره مکاتیب زبان پهلوی و ضوابط فن نویسندگی در آن دوره بوده است). پاسخ بزرگمهر به انوشیروان، قسمتی از نامه شاپور اول خطاب به یکی از کارگزاران خود، قسمتی از فتحنامه بهرام گور پس از شکست خاقان، قسمتی از مکتوب انوشیروان به فاذوسبان در آذربایجان، عهد قباد به خسرو انوشیروان، نامه پرویز به شیرویه در پند و اندرز و پاسخ او، قسمتی از نامه جاماسب به گشتاسپ در منع او از پذیرش کیش زرتشت، مکتوب شاپور به قیصر روم، نامه شاپور به پادشاه ارمنستان و مرزبانهای ارامنه، نامه اردشیر به پادشاه ارمنستان، نامه مهرنرسی به ساکنان ارمنستان، نامهها و فتحنامههایی که فردوسی در « شاهنامه» از متون پهلوی اقتباس نموده است، نامه تنسر هیربدان هیربد اردشیر بابکان به گشنسب شاه و شاهزاده پدشخوارگر، و همچنین نامههایی از مکاتیب ایران باستان که مورخان و محققان عهد اسلامی، مانند: طبری، ابن قتیبه، ابو الفدا، مسعودی، و دیگران در آثار خود یاد میکنند، که اثری از آنها در دست نیست ( ثابتیان، ص ۱۴-۲۷؛ خطیبی، ج ۱: ۲۸۳-۲۸۴). در مجموع در ایران باستان و به خصوص در دوران ساسانی کتابهای بسیاری به زبان پهلوی نوشته شد که البته بسیاری از آنها در رویدادهای مربوط به جنگهای ایران و روم و ایران و اعراب از میان رفت ولی بسیاری از اینها در دوران پس از اسلام مجدداً به الفبای زند باز نویسی شد.این فرایند بازنویسی بدست موبدان و دستوران زرتشتی انجام میشد تا از گزند و آسیب مصون بمانند. در همان زمان بسیاری از آن نوشتهها بدست ایرانیان نومسلمان به عربی بازگردانده شد تا مجموعه فرهنگی ایران باستان هم وارد اسلام گردد و هم از خاموشی آن جلوگیری شود. این نهضتی بود که بدست ابن مقفع یا همان روزبه دادویه راه افتاد و هم او بسیاری کتابهای فارسی میانه مانند ادب الکبیر ( آیین نویسندگی) و ادب الصغیر ( آیین نامهنگاری) المنطق ( ترجمهای از کتاب منطق پهلوی ارسطو) و کلیله و دمنه را ترجمه کرد. حنین ابن اسحاق و ابن خرداذبه و ثعالبی نیز کتابهای دیگری را ترجمه کردند و ازاینرو بسیاری کتب دیگر مانند زیج شهریار و هزارویکشب و گاهنامه و ورزنامه خداینامه و مانند اینها از پارسی میانه پهلوی به عربی ترجمه شد که بدون شک همین باعث غنی شدن و توانمندی نثر عربی گشت. در همین اوان کتابهایی هم به پهلوی نوشته شد که نویسندگان آن باز هم از میان زرتشتیان بودند و آنها را برای دفاع از دین خود و نگاهداری از دین نیاکان تالیف نموده بودند. از این دست کتابها میتوان به آثار باارزشی مانند دینکرد و بندهشن و گجستک و ابالیش و همچنین شکندگمانیک ویچار اشاره نمود. همچنین در دوره ساسانی کتابهای اوستا به زبان پهلوی ( از اوستایی) ترجمه شد تا همه مردم بتوانند از آن بهره ببرند و آنرا بخوانند. از اینرو کتابهای بسیاری بزبان پهلوی از روزی اوستا نیز نوشته شد و همه اینها باهم بر غنا و ارزش ادبی زبان و ادبیات پهلوی افزود (سامی، ۱۳۴۸: ۲۶-۳۱). ۲-۲-۱-۱ نثر در پارسی باستان و اوستا ۱– روایات مختلف، تاریخ نثر را در ایران باستان، به زمانی بسیار قدیم میرساند. ابن الندیم در الفهرست؛ به نقل از کتاب الوزراء و الکتاب ابن عبدوس جهشیاری مینویسد: « نثر مکتوب قبل از پادشاهی گشتاسب، در ایران اندک بود؛ زیرا ایرانیان در این ادوار، مهارتی در بسط کلام و بیان معانی با الفاظ فصیح نداشتند.» ( این عبارت، در قسمتی از کتاب الوزراء و الکتاب جهشیاری که اکنون در دست است دیده نشد) و پس از نقل سه نامۀ مختصر از جمشید و فریدون و کیکاوس چنین می نویسد: « چون گشتاسب، شاه شد و زردشت ظهور کرد و کتاب اوستا را آورد؛ نثرفارسی رواج یافت و مردمان به آموختن خط و کتابت آغاز کردند و در نثر مهارت یافتند» ( رجوع شود به کتاب الفهرست ابن الندیم، ص ۱۹). و نیز به نقل از کتاب نهمطان ( این کتاب، به نقل از ابن الندیم در الفهرست، از مؤلفات ابوسهل فضل بن نوبخت؛ یکی از مترجمان ایرانی است که از روی منابع کهن زبان پهلوی تدوین کرده است) مینویسد:
« اسکندر مدایح را خراب کرد و علوم مکتوب بر سنگ یا چوب را که نسخ آن در کتابخانۀ استخر بود، از میان برد و از آن کتب، آنچه لازم داشت به زبان رومی و قبطی ترجمه کرد و بقیه را که به زبان پارسی بود، بسوخت و کتابی در آن میان بود بنام کشتج، علم نجوم را از آن کتاب گرفت.» و سپس مینویسد: « با از میان رفتن این کتب، علوم زیادی از میان رفت… تا آنگاه که روزگار اردشیر بابکان فرا رسید. او کسان به بلاد روم فرستاد و از کتبی که از خزائن ایران بدانجا منتقل شده بود نسخه برداشت و پس از او فرزندش شاپور، به این کار ادامه داد تا آنگاه که جملگی آن کتب، به پارسی برگردانده شد و سپس انوشیروان، به جمع و تألیف آن کتب پرداخت.» و نیز به نقل از کتاب اختلاف الزیجات ابومعشر بلخی مینویسد: « ملوک ایران به حفظ و صیانت علوم توجه زیادی داشتند….» و آنگاه به کثرت کتب و تدوین علوم مختلف در آن ادوار اشاره میکند ( رجوع شود به کتاب الفهرست ابن الندیم، ص ۳۲۳– ۳۳۴). ۲– با اینهمه، از آثار نثری این ادوار جز چند کتیبه باقی نیست و در مورد سبک نثر در این دوره، با توجه یه اقوال ذکر شده و تطبیق با آثار باقیمانده، میتوان به طور کلی چنین استنباط کرد که نثر، از جهت تنوع در اسالیب و اغراض ، مراحلی از تطور و تکامل را پیموده است. در مورد کتیبهها، با توجه به این نکته که نثر معمولا در بیان این گونه معانی روشی کاملا ساده دارد و نمودار جمال اسلوب نیست؛ می توان چنین استنباط کرد که در این آثار، نثر در بیان معنی، سبکی ساده و مرسل داشته و از نظر لفظ، روشن و رسا و از لحاظ جمل، کوتاه و موجز و توأم با تکرار بوده است ( رجوع شود به سبکشناسی استاد بهار، جلد اول، ج ۱، ص ۱۰۴). گذشته از این، با نگرش به آنچه بعضی از محققان نوشته و ثابت کردهاند ( محقق دانشمند، مرحوم دکتر محمد معین، در رسالهای در این باب ثابت کردهاند که در متن بعضی از کتیبهها قطعاتی از شعر وجود داشت.) که در متن بعضی از کتیبهها قطعاتی از شعر نیز وجود دارد از آنجا که اختلاط شعر با نثر، معمولا در مراحل کمال نثر ساده و در مواردی است که نثر به شعر، به صورت نقل مضامین و یا به طریق درج در رشتۀ کلام توجه دارد؛ حتی میتوان چنین نتیجه گرفت که پارهای از قیود فنی نیز در نثر کتیبهها مراعات می شده است. ۳– در قسمتهای منثور اوستا، نثر روشی زیباتر و ظریف تر از سبک ساده دارد: تناسب الفاظ و خالی بودن عبارات از حشو و زوائد و ایجاز در بیان معنی و هماهنگی در تلفیق جمل و قطعات و استعمال مضامین و مفاهیم شعری همراه با تنسیق صفات و تمثیلات و تشبیهات مکرر و تکرارهای موزون به شیوۀ نثرهای دینی ( رجوع شود به سبک شناسی استاد بهار، ج ۱، ص ۱۵۰) و اختلاط شعر با نثر، نثر اوستا را نثری کما بیش فنی نشان میدهد.
وجود چنین مختصاتی؛ با آنکه آثار دیگری از این زبان در دست نیست تا با مقایسه و تطبیق، بتوان نظری دقیق تر ابراز داشت؛ خود ثابت میکند که قسمتهای منثور اوستا، نثری زیبا و فنی بوده است؛ بخصوص اینکه نثرهای دینی، معمولا روشی برجستهتر و زیباتر از نثر مرسل و نزدیک به شعر دارند تا توجه خواننده را بیشتر به خود جلب کنند و نثر اوستا نیز از این قاعدۀ کلی مستثنی نیست. ۲-۲-۱-۲ نثر در دوره ی ساسانی و زبان پهلوی در باب اسلوب نثر پهلوی، با توضیح و تفصیل بیشتری بحث میکنیم؛ زیرا هم آثار بیشتری از این دوره در دست است و هم اقوال و اشارات و شواهد بسیاری از آن، در کتب ادب و بلاغت بعد از اسلام نقل شده که با توجه بدان میتوان در باب قواعد و موازین بلاغت در این زبان و آثار آن، استنباط و برداشت دقیق تری ارائه نمود ( در این باب و نیز برای اطلاع از نام کتابهائی که بعد از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده و قسمتهائی که از آن باقی است؛ رجوع شود به کتاب هزارۀ فردوسی، مقالۀ مرحوم تقی زاده به نقل از مجلهی کاوه و کتاب سبکشناسی مرحوم بهار، ج ۱، ص ۱۵۴– ۱۵۸). آثار مختصری که از نثر پهلوی باقی مانده؛ معمولا در موضوعات دینی و اخلاقی و گاه حماسی و تاریخی است که سبک نثر، در بیشتر این موضوعات حتی در ادوار فنی نیز، روشی ساده و مرسل دارد و در بعضی دیگر هم ممکن است در حد فاصل بین اسلوب مرسل و فنی باشد. چنانکه در نثر فارسی قرن ششم و هفتم هجری، یعنی دورۀ کمال نثر فنی، کتب بسیاری در موضوعات نقلی و تاریخی به نثر مرسل نوشته شده است. از اینروی، تنها با توجه به سبک آثار موجود، نمیتوان پذیرفت که نثر در این دوره آثار زیباتر و فنیتری در موضوعات وصفی و یا شعری نداشته و یا با وجود کثرت آثار منظوم ( عسکری، التفضیل، ص ۲۱۷) و تحول چندین قرن در عین پیوستگی با آثار ادوار قبل، همچنان در مرحلۀ ساده و مرسل باقی مانده و به گونهای، تحت تأثیر ضوابط و قیود و شعری قرار نگرفته است. ۲-۲-۲ انشا و نامه نگاری پس از ظهور اسلام ۲-۲-۲-۱ ترسّل پس از ظهور اسلام
ترسّلات فارسی تنها از نامههای زمان ایران پیش از اسلام اثر نپذیرفته؛ بلکه بیشتر از آن ترسّلات عربی در شکلگیری و تکامل آنها مؤثر واقع شدهاند. از مکاتیب عربی در دورهی جاهلیت خبری نیست. قدیمترین نامههای باقیمانده از زبان عربی، نامههایی است که پیامبر اکرم(ص) به زعما و سلاطین مینوشتند و آنها را به کیش اسلام دعوت میفرمودند؛ نظیر نامهی پیامبر(ص) به قیصر روم و خسرو پرویز. اما گسترش فتوحات اسلامی، به تشکیل حکومت بزرگ اسلامی نجامید، که لازمۀ ادارۀ آن، تأسیس دواوین گوناگون، از جمله دیوان رسائل بود. عمر بن خطّاب برای اولینبار نامۀ اداری نوشت. در نهج البلاغه نامههایی چند از امیر المؤمنین(ع) به چشم میخورد. معاویه در زمان خلافت خود دیوان رسائل را تأسیس کرد و پس از او در دستگاههای اموی و عباسی روزبهروز بر اهمّیت ترسّل و رواج آن افزوده گشت. عبدالحمید بن یحیی کاتب (فـ ۲۳۱ ق) مردی ایرانی الاصل بود که در دستگاه اموی به عنوان کاتب خدمت میکرد. او برای نخستین بار قواعدی برای نامهنگاری وضع کرد و شیوهای نوین را در ادبیات عرب پی افکند که به نظر میرسد از اسلوب نامهنگاری در ایران باستان متأثر شده باشد (فاخوری، بیتا: ۴۷۳-۸۳). در دوران بنی عبّاس بر تعداد کاتبان افزوده شد و از جایگاهی ویژه در دستگاه اداری برخوردار شدند؛ به طور که اغلب منشیان درباری به این شیوه روی آوردند. ابن الحمید (فوت ۶۳۰)، که وزیر و منشی آل بویه بود، به عنوان پایهگذار رسائل فنی محسوب میشود، که پس از عبد الحمید- که نامهنگاری را به شیوۀ رسمی، ولی سادهنویسی آغاز کرد- امر اطناب، سجعنویسی و استفاده از صنایع لفظی و معنوی و بهرهگیری از آیات قرآنی و اشعار و امثله را وارد نثر رسائل کرد. صاحب بن عبّاد، از دیگر وزیران آل بویه، ابوبکر خوارزمی و سرانجام القاضی الفاضل را بادی پیروان او دانست، که البته یکی پس از دیگری به تصنّع و متکلّفنویسی بیشتر روی آوردند ( عبد الجلیل،۶۷۳۱:۰۰۲-۲۰۲). از آغاز تشکیل دولتهای ایرانی تا اوایل قرن پنجم هجری، دیوان در دربارهای حکومتهای ایرانی به زبان عربی بود و مکاتیب رسمی نیز به این زبان انشا میشد؛ حتی فرمانها و نامههای رسمی اخوانی نیز در این دوره به عربی نوشته میشد ( نک: نظامی عروضی، ۹۷۳۱:۰۲). شاید بتوان نخستین دبیر ملوک ایران پس از اسلام را محمد بن وصیف، دبیر رسائل یعقوب صفّاری، دانست. اما این روش تا دورۀ ابو العباس بن عباس اسفراینی، نخستین صاحب دیوان بزرگ دربار محمودی ادامه داشت. در زمان او دیوان عربی به فارسی برگردانده شد و پس از آغاز سلطنت مسعود، زبان فارسی در دیوان دوشادوش زبان عربی به کار میرفت و جز برخی مکاتیب که به دربار خلافت نوشته میشد، سایر نامهها به زبان فارسی بود. قدیمترین نمونۀ مکاتیب دیوانی به زبان فارسی به دست آمده مربوط به نیمۀ اول قرن پنجم هجری است. در ایندوره چند مکتوب به انشاء ابونصر مشکان، صاحب دیوان رسائل محمود و مسعود، در تاریخ بیهقی باقی مانده است. از اخوانیات نیز در شمار قدیمترین نمونههای باقی مانده باید از مکاتیب شیخ ابو سعید ابیالخیر نام برد (خطیبی،۱۳۸۶: ۷۸۲-۸۱۳). پس از به وجود آمدن قالب جدید نثر و نوع ادبی نامهنگاری،کمکم کتابهایی در اصول نامهنویسی و آموزش آن تألیف شدند که میتوان از دستور دبیری عبد الخلاق میهنی به عنوان قدیمترین آنها یاد کرد. قدیمترین مجموعۀ منشآت فارسی، مربوط به دو دبیر عالی مقام اواسط قرن ششم هجری است که منشآت خود را تألیف و جمع کردند؛ یکی رشیدالدین وطواط، دبیر مشهور خوارزمشاهیان، صاحب عرایس الخواطر و نفایس النّوادر و ابکار الافکار فی الرسائل و الاشعار، و دیگری همکار معاصر او، منتجب الدین بدیع اتابک جوینی، منشی و صاحب دیوان انشاء سلطان سنجر، که اولین کتاب مستقلّ منشآت فارسی، عتبه الکتبه، به دست او نوشته شد. این هر دو دبیر، در شیوۀ انشاء از مترسّلان مکاتیب عربی اثر پذیرفتند. منتجبالدین به روش سادهنویسی و به دور از تکلّف عبدالحمید کاتب و رشیدالدین به متکلّفنویسی ابنالعمید و کاتبان پس از او نظر داشت ( شمشیرگرها، ۱۳۸۹: ۷۱-۸۱). پس از این دو دبیر، تدوین منشآت شایع و معمول گشت. نخستین کس از منشیان بزرگ که کار این دو دبیر را پی گرفت، بهاءالدین محمدبن مؤیّد البغدادی، منشی علاء الدین تکش خوارزمشاه (جلـ-۸۶۵-۶۹۵) است که منشآت خود را در مجموعهای به نام التوسّل إلی الترسّل گردآوری کرد.پس از او منشآت زیادی در قرون هفتم و هشتم نوشته شد که هریک به نحوی از روش او تأسّی پذیرفتند. ترسّل از عهد مغو لان تا عصر قاجاریان، همواره به عنوان یکی از اقسام نثر معمول بوده است ( تویسرکانی،۳۸۳۱:۹۷). معین الدین پروانه، خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان، عطا ملک جوینی، بدر الدین رومی، رشیدالدین فضل اللّه، عبد الرّحمن جامی و نسوی از جملۀ کسانی هستند که پس از بهاء الدین به تنظیم منشآت همّت گماردند ( شمشیرگرها، ۱۳۸۹: ۷۱-۸۱). ۲-۲-۲-۲ تطور نثر پس از ظهور اسلام در این دوره، سبک نثر ساده و مرسل بود و سپس از قرن ششم به بعد، دورۀ نثر فنی فرا میرسد که آن نیز خود به ادوار و سبکهای مختلفی تقسیم میشود. نخستین دورۀ نثر فارسی را نیز با توجه به تحولی که در همین دوران کوتاه در سبک نثر پدید آمده است؛ می توان به دو بخش تقسیم نمود: نخست– از آغاز دورۀ نثرنویسی به زبان فارسی، یعنی از اواخر نیمۀ اول قرن چهارم تا اواخر نیمۀ اول قرن پنجم. دوم– از اواخر نیمۀ اول قرن پنجم تا اوایل قرن ششم. اشارهای که در این مبحث به آغاز دورۀ نثرنویسی به زبان فارسی کردیم؛ تنها با توجه به آثاری است که به دست ما رسیده و تا آنجا که در دسترس ماست؛ قدیم ترین آن رسالهای است در عقاید حنیفان، تألیف حکیم ابوالقاسم سمرقندی ( متوفی ۳۴۳ ه. ق) ( رجوع شود به گزیدۀ نثر فارسی، گردآورده استاد مرحوم دکتر محمد معین جلد اول). سپس، مقدمۀ شاهنامهی ابومنصوری، ( رجوع شود به متن مصحح این مقدمه از علامه محمد قزوینی در مجموعهی هزارۀ فردوسی) از ابومنصور محمدبن عبدالرزاق که در سالهای ۳۴۹ و ۳۵۰ هجری قمری، سپهسالار خراسان بود و گروهی از روات حماسههای ملی ایران را که نامشان در همین مقدمه آمده است؛ گرد آورد و به تدوین کتابی گماشت که به شاهنامهی ابومنصوری شهرت یافت و از آن تنها مقدمۀ کتاب باقی است. این تدوین و تألیف، به سال ۳۴۶ هجری قمری بوده است. سپس در سال ۳۵۲ ه. ق، تاریخ الرسل و الملکوت تألیف ابوجعفر محمدبن جریر طبری معروف به تاریخ طبری، به امر منصور بن نوح سامانی؛ با تصرفات مختصری در اصل و از آن جمله حذف سلسلۀ روات، به وسیلۀ ابوعلی محمدبن ابی الفضل محمد بلعمی، به فارسی ترجمه شد. پس از آن، کتاب تفسیر محمدبن جریر نیز در عهد منصوربن نوح سامانی ( ۳۵۰– ۳۶۵ ه. ق) و به امر او، به وسیلۀ عدهای از دانشمندان، به فارسی برگردانده شد که تاریخ ترجمۀ آن هرچند به طور دقیق معلوم نیست، بی شک در همین فاصله بین ۳۵۰ تا ۳۶۵ هجری قمری بوده است و بعضی از محققان تاریخ این ترجمه را در سال ۳۵۲ هجری قمری ذکر کرده اند. این ترجمه اکنون تحت عنوان ترجمۀ تفسیر طبری، در دسترس ماست. دیگر از آثار نثری این دوره، دو تألیف معروف از محمدبن ایوب طبری است به نام رسالۀ استخراج و رسالۀ شش فصل که نخستین آن در شناخت عمر و دمین در علم نجوم و اسطرلاب است و نمونهای است از نثرهای علمی این دوره. سپس کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب در علم جغرافیا، که در سال ۳۷۲ هجری قمری تألیف شده و مؤلف آن شناخته نیست. کتاب عجایب البلدان نیز که به نام نوح بن منصور سامانی ( ۳۶۵ – ۳۸۷) تألیف شده، اثر نثری دیگری از همین دوره است ( رجوع شود به جلد دوم سبک شناسی بهار). در تاریخ سیستان نیز قسمت کوتاهی از گرشاسب نامهی منثور، از مؤلف همین کتاب نقل شده است. از همین دوره، کتاب دیگری در مفردات ادویه در دست داریم، به نام الابنیه عن حقایق الادویه از ابومنصور موفق بن علی هروی که نسخۀ منحصر آن، به خط اسدی طوسی شاعر معروف قرن پنجم هجری باقی است. این نسخه به سال ۴۴۷ هجری قمری استنساخ شده ( رجوع شود به نسخۀ عکسی این کتاب در کتابخانۀ ملی تهران که به اهتمام علامهی فقید محمد قزوینی عکس برداری شده است) و تاریخ دقیق تألیف آن معلوم نیست. بعضی از محققان، آن را از مؤلفات عصر منصور بن نوح میدانند ( ۳۵۰– ۳۶۵ ه. ق) و بعضی دیگر، در این کتاب تردید کردهاند و آن را به قرن پنجم نسبت میدهند. اما با توجه به سبک نثر کتاب که شباهت تام به آثار نثری قرن چهارم دارد؛ به ظن قریب به یقین، میتوان آن را از مؤلفات همین دوره به حساب آورد. آثار فارسی ابن سینا و از آن جمله، دانشنامۀ علائی و رسالۀ رگشناسی که در صحت انتساب آن به شیخ الرئیس تردیدی نیست ( به ابوعلی سینا، کتب و رسالات دیگری نیز به نثر پارسی نسبت دادهاند که در صحت انتساب آن ها هم به دلائل تاریخی و هم از نظر سبک شناسی، تردید شده است. رجوع شود به کتاب جشن نامۀ ابن سینا. مجلد دوم.) و نیز ترجمۀ فارسی کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی و قسمت قدیم تاریخ سیستان ( مرحوم بهار در جلد دوم سبک شناسی، کتاب تاریخ سیستان را به دو بخش و دو سبک تقسیم کرده است که قسمت اول آن از آثار نثری قرن چهارم ه. ق است و قسمت دوم در قرون بعد تدوین شده است. ) و زین الاخبار ابوسعید عبدالحی بن ضحاک گردیزی، مؤلف به سال ۴۴۰ هجری قمری و تألیفات منثور ناصرخسرو علوی: ( سفرنامه– زادالمسافرین– وجه دین) و کشف المحجوب ابویعقوب سگزی که به شیوۀ نثر سامانی نوشته شده است ( رجوع شود به مجلد دوم از سبک شناسی بهار ) نیز از مهمترین آثار نثری این دوره به شمار میآیند. پیش از تاریخ تدوین و تألیف این کتب نیز، بی شک آثار مدون دیگری به زبان فارسی وجود داشته است که نام بعضی از آنها، در آثار متقدمان باقی است و به هر تقدیر، البته نمیتوان پذیرفت که زبان فارسی، در فاصلۀ این کمابیش سه قرن، آثار نثری و نظمی دیگری نداشته و نثر دری، بیمقدمۀ قبلی، در نیمۀ اول قرن چهارم و نظم در نیمۀ اول قرن سوم، آغاز شده است. در این باب اگر هیچ دلیل دیگری نیز در دست نبود، تنها توجه به همین نکتۀ دقیق که: هیچ اثر ادبی بیمقدمه و یکباره و بدون پیوستگی به آثار پیش از خود نوشته نمیشود؛ کافی بود که ثابت کند نثرنویسی به زبان فارسی دری، پیش از تدوین آثاری که اکنون به عنوان قدیمترین آثار نثری این زبان شناخته شده، به گونه ای رواج داشته و زبان پارسی، پیوستگی خود را با آثار ادبی زبان پهلوی نگسسته بود. زیرا در طی این سه قرن، هنوز نثرنویسی به زبان پهلوی رایج بود و تألیف و تصنیف در آن ادامه داشت و پارهای از آثار قدیم آن، چنانکه گذشت، در همین ادوار به زبان عربی ترجمه شد. در این صورت نثر دری نمیتوانست، در این فاصلهی زمانی درنگ کند و خود را از تأثیر و نفوذ آثار ادبی زبان پهلوی دور نگاه دارد بخصوص که میبینیم شیوۀ نثر پهلوی، به روشنی و وضوح، در سبک نخستین دورۀ نثر پارسی بعد از اسلام اثر گذاشته است.
فصل سوم:
سیری اجمالی
درتاریخ نثر و
منشات فارسی در عهد قاجار
درآمد: پس از بررسی مبانی نظری پژوهش در فصل دوم، این فصل به نثر و نامهنگاری در عهد قاجار اختصاص یافته است. نثر و نامهنگاری دورۀ قاجار از سویى ادامۀ نثر دورۀ صفوى و نادرى است و قلمها از تکلف و مغلق گویى تاریخ وصاف نشانها دارند که در ترسلات دورۀ آغا محمدخان و فتحعلیشاه، مىتوان سراغ آنها را گرفت و از سوى دیگر، محققان، دورۀ قاجار را دورهى بازگشت ادبى نیز بشمار آوردهاند. باید در نظر داشت که ادب دورۀ صفوى و نادرى و زندى هیچگونه پیشرفتى نسبت به گذشتهى خود نداشت. زبان فارسى در محدودۀ مسائل خاص جولان مىداد و حتى در جولانگاه شعر و عرفان نیز نتوانسته باشد در برابر آن مدعى هم باشد. - البته این حکم نیز عادلانه نیست که بگوییم در این دوره هیچ کارى در خور فرهنگ اسلامى- ایرانى انجام نگرفته است بل باید اذعان داشت که کارهاى بزرگ این عصر در قیاس با گذشته پیشرفت نداشته، نه آنکه هیچ کارى نشده است- در این دوره در سایۀ فسردگى و محدودیتى که زبان دچار آن شده بود، علوم عقلى و طب و نجوم و… نیز خواه ناخواه دچار خمودى شدند. ادامۀ این وضع در عصر قاجار از سویى بر تکلف و تغلق بیان و زبان افزود و از سویى در برخى از نویسندگان این دوره، تمایل بازگشت به سبکهاى ادوار پیش از صفویه را ایجاد کرد، خصوصا بعد از عهد ناصرى. گر چه در این بازگشت به شعر توجه بیشترى شد و نثر از توجه کافى برخوردار نگشت، ولى با همۀ اینها شیوههاى نویسندگى در دورۀ ناصرالدین شاه نسبت به دورۀ کریمخان زند و آغا محمدخان و فتحعلیشاه تغییرات بسیارى کرده بود، اگر بتوان نام این تغییرات را پیشرفت گذاشت، پیشرفت بسوى روان نویسى و سادهنگارى بوده است. نامهنگاری تا این دوره بیشتر در خدمت انشاءات و ترسلات دولتى بکار گرفته مىشد و نثر نویسان بزرگ در خدمت دیوان دولتى بودند، ولى کمکم چنانچه در این فصل و فصل بعدی به تفصیل بحث خواهد شد توجه به بیان قطعات ادبى در نثر نیز جاى پایى باز کرد و رفته رفته سیر تحول و پیشرفت بسوى ساده نویسى و بیان ادبى در نثر غیر دیوانى، پیش آمد. ۳-۱ انواع نثر در عهد قاجار ۳-۱-۱ تعریف نثر
نثر را معمولا با سلب مختصات نظم، « به کلامی که منظوم نباشد» یا « از قیود نظم آزاد باشد» یا « کلامی که وزن و قافیه نداشته باشد» که تعبیرات مختلفی است از مفهوم واحد، تعریف میکنند.
این تعریف هم از جهت سلب مختصات فنی از نثر و عدم انطباق آن با کلیۀ اقسام کلام منثور ناقص است و هم از حیث اثبات مشخصاتی برای نظم که مراحل و درجاتی از آن در نثر نیز وجود دارد؛ کامل و تمام نیست. اینگونه تعریف، نثر و نظم را از یکدیگر، بصورت دو نوع کلام متمایز که هیچگونه وجه تشابهی با هم ندارند بیان میکند؛ چنانکه میتوان یکی را با سلب ممیزات دیگری تعریف و تعبیر نمود و در این تعریف کلی و مبهم، کلیهی اقسام نثر را در یک ردیف و در عرض یکدیگر نهاد. در صورتی که نثر، در طی مراحل تطور خود، اقسام متنوع و سبکهای مختلفی دارد که مانند حلقات زنجیر در پی هم و به تعبیری در طول یکدیگر قرار دارند نه آنطور که از مفاد این تعریف بر میآید در عرض هم، چنانکه بتوان یکی را با سلب مختصات دیگری تعریف کرد. فیالمثل هیچگاه نمیتوان نثر محاورهی عادی را که جز بیان مفهوم که از آن به بلاغت عوام تعبیر می شود و هیچگونه ارزش فنی ندارد؛ با نثر فنی، بخصوص در درجات کمال آن که تمامی حدود و قیود و ضوابط و شرایط کلام منظوم را با اندک فاصلهای که معمولا مراعات میکند داراست با تعریفی به این تعبیر با هم برابر نهاد. توضیح بیشتر در این مورد آن است که نثر از آن هنگام که از صورت نثر محاوره به نثر خطابه و از آن به نثر مکتوب و مرسل میپیوندد تا آنگاه که به نثر فنی و به تعبیری نثر متکلف میرسد و به شعر منثور که با اندک فاصلهای، دارای تمامی مختصات کلام منظوم است نزدیک میشود؛ از حیث کیفیت انتخاب الفاظ و ترکیب جمل و عبارات و قبول و استعمال صنایع لفظی و حتی قافیه و نیز مراحلی از وزن، کمابیش راه تحول و کمال خود را در همان مسیر نظم میپیماید و در مباحث بعد، از این اندک وجه تمایز نیز که بدان اشاره شد و تنها فصل ممیز این دو نوع کلام به شمار میرود؛ سخن خواهیم گفت. به این ترتیب شکل ظاهری نظم، نوع کلامی است که در آن اندازه های مشخصی که مصاریع خوانده می شود بر مبنای قواعد علم عروض با اوزان معین و در اقسام مختلف مراعات میگردد. اما این کیفیت، یعنی تبدیل قطعات کلام به مصاریع نه دفعی و بیمقدمه است و نه منحصر به کلام منظوم تا بتوان آنرا حد فاصل نثر از نظم دانست و این دو را بگونهای در برابر هم قرار داد که یکی را با سلب ممیزات دیگری تعریف نمود. به عکس با تحلیل منطقی و با توجه به آثار موجود و موازین علم بلاغت، در سخن پارسی نوع کلامی نمییابیم که در آن نثر کاملا از نظم جدا شود و کلامی به عنوان منظوم، با حدود و مشخصاتی خاص، آغاز گردد. توضیح مختصری در این باب آن است که نثر مکتوب که از آن به نثر مرسل یا مطلق تعبیر میکنیم؛ در سیر مراحل تطور خود، به تدریج مانند نظم، در آن جمل و عبارات به قطعات مجزا و مستقلی تبدیل می شود که مانند مصاریع شعری در برابر هم قرار میگیرند و قافیه نیز با عنوان سجع یا ازدواج در آن به کار میرود و صنایع لفظی و معانی شعری هم، چنانکه خواهد آمد؛ در آن گاه حتی با وسعت مجالی بیشتر راه مییابد و نثر تا آنجا به نظم یا شعر ( که در عرف اهل زبان به صورت دو تعبیر مختلف از مفهوم واحد به کار می رود) نزدیک میشود که تنها فصل ممیز این دو، همان وزن عروضی کامل است؛ آن هم به مفهوم خاص و بلکه اخص آن، در حالی که هنوز به این نوع کلام عنوان نثر اطلاق میگردد. با این تعبیر در مقابل فن نظم، فن نثری نیز وجود دارد که از حیث قواعد و موازین کلی زبان با آن مشترک است و از نظر قواعد و ضوابط خاص خود از آن متمایز و بین این دو نوع، کلام دیگری نیز هست که حدود و مختصات هر دو قسم را به نسبتی معین میپذیرد و به هر نسبت که به یکی نزدیکتر باشد قیود و حدود آن را بیشتر مراعات میکند و این قسم از اقسام نثر همان است که در این کتاب از آن به نثر فنی تعبیر شده است. با توجه به نکات فوقالذکر که بسیار موجز و مختصر بدان اشاره شد و البته در مورد خود با تفصیل بیشتری از آن سخن خواهیم گفت؛ نثر را نیز مانند نظم، میتوان با مشخصات خاص خود تعریف نمود و تعریف سلبی آن را به صورتی که پیش از این ذکر شد، چنین توجیه کرد که ارباب فن با نگرش به وسعت مجال و اسالیب و اقسام مختلف نثر و نیز با مراعات ایجاز و در عین حال صراحت و شمول و کلیتی که در تعریف لازم است؛ فصل ممیزی که بتواند شامل کلیۀ اقسام نثر باشد نیافتهاند و ناگزیر از اقسام مختلف کلام، قسم خاصی را مجزا کرده و باقی را با سلب مختصات این قسم، تعریف کردهاند. در مقام تعریف نثر، میتوان تا حدودی با صرف نظر از ایجازی که در تعریف ضرور است؛ نثر مکتوب مرسل را که در فن نثر در نخستین مرحلۀ تطور قرار داد، بدینگونه تعریف نمود: « کلامی که در آن مفاهیم و معانی با وضوح و روشنی و رسائی و با نظم فکری و منطقی بیان میشود و تنها وظیفۀ لفظ در آن بیان معنی است. جمل با مراعات موازین دستوری به یکدیگر میپیوندند و معانی بیهیچگونه قطع و انحرافی بیان میشوند و راست و مستقیم پیش میروند. وصل و فصل جمل، بر مبنای توالی افکار و روش طبیعی و قواعد مشخص زبان استوار است ( در زبانهای لاتین نیز کلمهی Prose از ریشهی Prosa به معنی راست و مستقیم آمده و این درست همان است که در ادب فارسی به آن مرسل و یا مطلق می گویند)». این تعریف، البته تعریفی است کلی و تنها شامل نثر مکتوب مرسل میشود که منشأ و مبدأ و مبنای سایر اقسام نثر که از آن به نثر فنی یا متکلف تعبیر شده است؛ به شمار می آید؛ نه آثار فراوانی که با داشتن عنوان نثر، به گفتهی ابنخلدون در مقدمه، جز از نظر وزن عروضی کامل با نظم تفاوتی ندارد. ۳-۱-۲ انواع نثر در عهد قاجار در عهد قاجار پیرو قرون اولیۀ هجری که در آن متقدمان از ارباب ادب و بلاغت عرب، نثر را به خطابه و ترسل تقسیم میکردند، پیروی شده است و چنانکه پیداست؛ در این تقسیم تنها به اغراض نثر نگریسته و به اسالیب و الفاظ توجه نداشتهاند زیرا در آغاز دورۀ تطور، نثر در زبان عرب جز در مورد خطابه و ترسل به کار نمیرفت و جز از این دو قسم در آن زمان نثری وجود نداشت. در ادوار بعد نیز که دایرۀ اغراض نثر وسعت یافت؛ باز هم این تقسیم همچنان در کتب بلاغت و ادب معمول بود و تکرار میشد. عسکری در کتاب الصناعتین، خطب و رسائل را در ردیف شعر قرار داده چنین مینویسد: « رسائل و خطب، از نظر خالی بودن از وزن و قافیه، و فواصل یکسانند و الفاظ در کلام خطبا، از حیث سهولت و عذوبت، مانند الفاظ کتاب و نویسندگان است و بین این دو فرقی نیست؛ جزاین که خطبه بیان شده و رساله نوشته میشود و ممکن است به آسانی، یکی را به دیگری تبدیل نمود» ( الصناعتین، ص ۱۰۲).
چون شاید خود هنوز به چنین آثاری دست نیافته بودند؛ اشارهای نکردهاند.
سه دیگر آنکه از وجوه مختلف و اقسام متنوع نثر نیز ذکری به میان نیاوردهاند.
در مبحث ذیل نثر را با توجه به آثار گوناگون و شیوه های متنوعی که هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی، در طی قرون متمادی داشته است؛ تقسیم میکنیم که از نثر محاورهی عادی که عاری از هرگونه مختصات فنی است؛ آغاز میشود و به نثر فنی متکلف که دارای همه گونه ممیزات کلام منظوم است؛ می انجامد. در ضمن همین مبحث، به تقسیم دیگری از نثر نیز از جهت معانی و اغراض خواهیم پرداخت.
۳-۱-۲-۱ نثرمحاوره نثر محاوره را باید اولین مرحله از مراحل نثر به شمار آورد و چنانکه گذشت، تنها این نوع نثر است که می توان آن را با سلب ممیزات نظم؛ تعریف و تعبیر نمود؛ زیرا در آن نه در انتخاب لفظ و نه در بیان معنی، ضوابط و قیودی وجود ندارد و بین الفاظ تفاوت و تفاضلی از حیث تناسب و کیفیت تطابق با معنی، به نظر نمیرسد. از نظر تنظیم و تنسیق جمل و ترکیبات و پیوستگی معانی و افکار و آغاز و انجام و اندازهی قطعات و فصول نیز، ضوابط مشخصی مانند دیگر اقسام نثر، در آن مرعی و ملحوظ نیست. در این نوع، گوینده کلیۀ تعبیرات و لغاتی را که زبان محاوره مرتجلا در دسترس اندیشهی او میگذارد؛ به کار میبرد. معمولا گزینش و انتخابی از جهت کلمات و الفاظ در میان نیست. معانی، در قالب جملی ساده که در آن جز قواعد کلی زبان، ضوابط دیگری مراعات نمیشود؛ بیان میگردد. جمل نیز با نظمی بسیار ساده و ابتدائی، در رشته کلام جای میگیرد؛ تکرار پیاپی لغات و پراکندگی افکار و ضعف رابطۀ معنوی کلام و عدم مراعات موازین و وصل و فصل و غیره در آن معمول و متداول است. از تعبیرات مجازی، جز همان قدر که در زبان محاوره رایج است، در آن اثری نیست. هدف غائی در این نوع کلام آن است که معنی مقصود را به سادهترین وجه، به صورتی که از آن به فصاحت و بلاغت عوام تعبیر میشود بیان نماید. این همه نثر محاوره را، در هر زبانی، چون ریشه و پایۀ کلیۀ اقسام کلام بدان متکی است و بیشتر ترکیبات و تعبیرات و لغات آن، حتی تا آخرین درجات کمال فنی در شعر و نثر به کار میرود؛ نمیتوان در بیان اقسام نثر، قسمی از اقسام و مرحلهای از مراحل مختلف به حساب نیاورد. تألیف کردهاند و در این مختصر تنها به ذکر کلیاتی از آن، اکتفا شده است. در چنین نثری است که نخستین بار و پیش از نثر مرسل، نشانی از فن نثر را مییابیم که از آن، در مجلد دوم این کتاب، با توضیح و تفصیل بیشتری سخن خواهیم گفت. ۳-۱-۲-۲ نثر مرسل نثر مرسل یا مطلق و یا ساده، نخستین قسم از اقسام نثر مکتوب به شمار میآید که در حقیقت فن نثر بدان آغاز میشود و این فن، مقید است به شرایطی که بر مبنای آن افکار و معانی در قالب الفاظ و ترکیبات و جمل ریخته میشود و با پیوستگی کامل به طریق ارسال و اطلاق، بیان میگردد و در این مرحله است که فن نثری در برابر فن نظم به وجود میآید. این شرایط و مختصات: قسمتی مربوط به انتخاب لفظ و ترکیب کلام در رابطۀ مستقیم بین معنی و لفظ و تناسب هر یک از این دو با یکدیگر است که در تمامی اقسام کلام اعم از نثر یا نظم مصداق دارد. قسمتی دیگر، قیود و ممیزات خاصی است که به تناسب موضوعات مختلف و رعایت مقام و مقال باید در نثر مراعات شود. بالاخره قسمتی دیگر، ضوابطی است که نثر در مراحل فنی، با تقلید از شعر میپذیرد و فن نثر را به نثر فنی مبدل میسازد و بر اساس همین ضوابط است که نثر مکتوب را به دو دستۀ مشخص، یعنی نثر مرسل و نثر فنی، تقسیم کردهایم. در این مبحث از نثر مرسل سخن خواهیم گفت، نثری که وجه امتیاز آن از نثر محاوره و سپس خطابه در آن است که نویسنده از میان الفاظ و لغات مختلفی که زبان، برای بیان مفهوم و معنی در اختیار او می گذارد، با رعایت قواعد خاصی که در علم بلاغت بدان اشاره شده است؛ لفظی را که هم در بیان معنی مناسبتر و روشنتر و هم در رشتۀ نثر جایگزینتر و هم با الفاظ مجاور مرتبطتر باشد، برمیگزیند و این گزینش خود نخستین مرحله، از مراحل قبول ضوابط فنی در نثر به شمار میآید. با رعایت این نکته، هر قدر در مسیر تحول و تکامل پیش میرود؛ حدود انتخاب الفاظ و تعبیرات، در آن تنگتر میشود تا به شعر برسد و به همین دلیل است که دائرۀ الفاظ و اسالیب شعری، به تدریج از زبان محاوره و نثر مکتوب دورتر و به همان نسبت محدودتر میشود و این خود ثابت میکند که به عکس عقیدۀ ابناثیر، در نثر، اکثر الفاظ نظم به کار میرود، به اضافۀ الفاظ دیگری که صنایع لفظی و قیود شعری آن را نمیپذیرد؛ چنانکه شاعر ناگزیر در بسیاری از موارد، از الفاظ فصیحتر و رساتر و معمولتر، به الفاظ مهجورتر و ترکیبات متکلفتری که حل و فهم آن محتاج به تفسیر و توضیح و گاه رجوع به کتب لغت و فرهنگ است؛ روی میآورد. با توجه به این نکته، لفظ در نثر مرسل هر چند هدفی جز بیان معنی ندارد و مانند شعر و نثرهای مصنوع، نمایانگر ارزشهای فنی نیست؛ لیکن با توجه به شواهد فراوان موجود در نثر فارسی، نمیتوان گفت که در درجات بالاتر ( که از آن به نثر مرسل عالی تعبیر میکنیم) نیز لفظ تنها با رعایت تطابق تام با معنی انتخاب میشود و گونهای از تناسب و هماهنگی را، که نشانهای از هنر نویسندگی است در نظر ندارد. البته در نثر مرسل، این تقلید و توجه، هیچگاه به صورتی در نمیآید که سیر طبیعی کلام را در جهت ارسال و اطلاق معنی متوقف سازد یا آن را از طریق مستقیم خود دور و منحرف کند با این همه از نظر انتخاب لفظ و ترکیب و تنسیق جمل نثر مرسل خود دارای درجات و مراحلی است: نثر ساده، بیشتر نزدیک به زبان محاوره است و نثر مرسل عالی، نزدیکتر به نثر فنی و نشانهی کمال فن در نثر مرسل عالی آن است که نویسنده در انتخاب لفظ این دو شخصیت متضاد را چنان به یکدیگر بپیوندد که نثر در عین ارسال و اطلاق معنی و روشنی و رسائی و روانی سبک ساده، از جنبۀ لفظی نیز متناسبتر و خوش آهنگتر و زیباتر به نظر برسد. بدیهی است که انشاء چنین نثری، از نظر مغایرتی که معمولا بین لفظ و معنی وجود دارد؛ چنانکه قدرت یکی به ضعف دیگری بازبسته است، در نوع خود از نثر فنی متکلف که با آزادی مجال می تواند برای زینت کلام، لغات و الفاظ مورد نیاز را انتخاب کند و بکار برد؛ به مراتب دشوارتر خواهد بود.
در نثر مرسل وظیفهی لغت تنها بیان معنی است در حدی که معنی را کامل و تمام و رسا منتقل کند. به همین مناسبت نیز در این قسم از نثر، از میان سه شیوهی مختلف ایجاز و مساوات و اطناب، معمولا مساوات انتخاب میشود و دو رکن کلام یعنی لفظ و معنی دوشادوش یکدیگر پیش میروند؛ نه به اسلوب ایجاز، معانی بسیار در الفاظ کم فشرده میشود ( به استثنای بعضی از نثرهای علمی و فلسفی؛ که شیوۀ کلام در آن اصولا از روش ایجاز پیروی میکند.)؛ چنانکه به روش قصر یا حذف که دو طریقۀ ایجاز است، معنی محذوف حتی گاه بدون قرینۀ آشکار از مذکور خواسته شود و نه به طریق اطناب که با انباشتن لغات غالبا دشوار و تعقید لفظی، معنی غامض و پوشیده و دور از فهم بیان شود. جمل و ترکیبات نیز هر یک در مورد خاص خود، بر مبنای نظم منطقی افکار و معانی و قواعد زبان با یکدیگر تلفیق و ترکیب میشوند. مترادفات اعم از لفظی یا ترکیبی و یا جملهای و نیز ارکان زینتی، در توالی معانی فاصلهای ایجاد نمیکند مگر در موارد خاصی که ذکر مترادفات، برای تبیین و توضیح و یا تأکید معنی، در نظر نویسنده ضرور باشد. تعبیرات مجازی نیز جز آنچه که در نثر محاوره متداول است در آن به کار نمیرود و پراکندگی لفظی و معنوی به شیوۀ نثر محاوره، در آن نیست. در نخستین آثار نثر ساده بعد از اسلام، تکرار کلمات بخصوص افعال، در انتهای جمل و گاه ترکیبات زیاده دیده میشود. حذف به قرینه که در مراحل بعدی در نثر روشی مرسوم و متداول است در آن معلوم نیست. هر جمله و ترکیبی در کلام، با جمل و ترکیبات مقدم، به صورت مکمل و متمم معنی نخست، به هم پیوسته است. این شیوۀ کلام در نثر مرسل، جمل و عبارات را مانند حلقات زنجیری به یکدیگر می پیوندد یا مانند جویباری صاف و شفاف که در بستری هموار، پیوسته و آرام پیش میرود. به همین جهت نیز آن را مرسل یا مطلق خوانده اند. ۳-۱-۲-۳ نثرفنی مختصاتی که نثر مرسل را از کلام محاوره جدا میکند، چنانکه گذشت، برای اثبات وجود فن نثر در برابر فن نظم، چنانکه بتواند با ممیزات خاصی خود تعریف و تعبیر شود کافی است. با این همه چنین نثری فنی خوانده نمیشود و صفت « فنی»، هنگامی به نثر اطلاق میگردد که مشخصات و ضوابط دیگری، علاوه بر آنچه در مورد نثر مرسل بیان داشتیم، آن را محدود و مقید سازد و این در مواردی است که نثر از حیث لفظ و معنی در مسیر تقلید کامل از نظم گام بردارد. با این تعبیر خاص، حتی نثرهای مرسل عالی را نیز نمیتوان فنی دانست؛ هرچند به تعبیر عام کلمه، هر نثر مکتوبی فنی است. در نثر فنی، نویسنده برای بیان معنی، کوتاهترین راه را انتخاب نمیکند بلکه خواننده را همراه خود از راهی طویل پیش می برد تا در طی این مسیر، مجال آن داشته باشد که او را با مناظر گوناگون و زیبایی آشنا کند. اگر بگوئیم نثر فنی به معنی عام کلمه ( نه بدانگونه که در آثار نثر عربی و فارسی بعد از اسلام میبینیم) در آن ادوار وجود نداشته است؛ این نیز بی شک تحت تأثیر برداشتی است که از این سبک در آثار بعد از اسلام داریم و نمیتواند استنباطی دقیق و منطقی باشد. بعکس اگر مفهوم اصطلاح فنی را در نثر، مراحل کمالی بدانیم که هر نثر مکتوبی پس از طی مراحل اولیۀ تطور، در مسیر آن پیش میرود و در آن به گونهای زیبایی و تناسب لفظ در برابر معنی نمودار میشود؛ بیشک چنانکه شواهد عقلی و نقلی نیز بر آن دلالت دارد، چنین نثری در ایران پیش از اسلام وجود داشته است و اگر هیچ گونه دلیل دیگری نیز در دست نبود، خود پیمودن دورۀ تحول و تطور ممتدی در قرون متمادی، برای اثبات وجود چنین نمونههائی از نثر در ایران پیش از اسلام کافی بود و اینک با دلائل و شواهد موجود نیز، به اثبات این نظر میپردازیم. ۳-۲ معرفی مهمترین نمونه های نامه، منشآت و ترسل در عهد قاجار ۳-۲-۱ نامه ها و منشات قائممقام فراهانی قائممقام فراهانی از افرادی است که در احداث سنگ بنای تحولات در نثر فارسی نقش عمدهای دارد و برکسی پوشیده نیست که او از مبدعان و متفکران نوگرا در ایران محسوب میشود. « میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، از سادات فرزند سیدالوزرا میرزا عیسی، از مردم هزاوه از توابع اراک بود. اجداد او صاحبنام بودند و چند تن از آنان به خدمات مهم دولتی اشتغال داشتند. او در سال ۱۱۹۳ هجری قمری به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و در تهران کارهای پدر را انجام داد و در آغاز جوانی علوم متداوله را آموخت. هم اکنون نام وی بر بلندترین خیابان اراک است» ( فضایلی، ۱۳۶۲: ۲). « قائممقام نثر فارسی را که درآن زمان پر از مبالغه و تملق و عبارتپردازیهای عربیِ مسجع، پیچیده و دور از ذهن بود و روز به روز در فرمانها و مراسلات رو به انحطاط میرفت به نثر فصیح و روان برگردانید و پس از او بسیاری از منشیان دوره قاجار سبک او را تقلید کرده و به روش او به نگارش پرداختند. او در شعر نیز استعداد شگفتآور داشت اما اثر جاویدان او منشآت اوست» ( همان منبع: ۶۲۹-۶۳۰). دربارۀ تاثیری که نثر قائممقام بر معاصران گذاشته بود میتوان به حکایتهایی از این قبیل اشاره کرد: « گویند در ایامی که در باغ نگارستان به زندان اندر بود بدستور محمدشاه کاغذ و قلم را در دسترس او نمیگذاشتند زیرا شاه معتقد بود که در قلم وی سحر و معجزهایست که در تغییر نظر شاه اثر قطعی دارد لیکن میگویند محمدشاه با خون و ناخن خویش به دیوارها اشعار و آثاری نوشته بود» ( وحید، ۱۳۵۸: ۲۵۶). مجموعه نامهها و منشات قائممقام را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد: ۱- نامهها و منشات سیاسی این دسته که به رؤسای کشورها و شخصیتهای نامدار سیاسی و دیپلماتها نگاشته است، این نامهها و منشات در کمال سادگی و روانی است و از آرایش لفظ آن چنانکه رسم بوده عاری است، مقصود و منظور و معنا مفهوم در قالب عبارات و جملات ساده ریخته شده از عبارتپردازیهای زائد پرهیز گردیده است در این نوع نامهها و منشات قائممقام به جای اینکه لفظ را با سجع و قافیه و شعر و مثل آرایش دهد در انتخاب کلمات توجه به نزاکتها و لطافتهای دیپلماسی داشته است، تمام نامهها از آغاز تا پایان مطلب است، یک عبارت و یا یک جمله اضافه وجود ندارد و اگر در عنوان نامهها یک سلسله عبارات توصیفی از قبیل جناب معالی نصاب، نیکوخواه بلا اشتباه، و در آغاز نامه خطبهای در توحید خدا و نعت پیامبران وجود دارد آنچنان مختصر و کوتاه است که به این حکم کلی لطمهای نمیزند تنها در نامه ها و منشات با امپراطوری عثمانی در ذکر اوصاف و القاب زائد، بیشتر کوشیده مقدمه را طولانیتر کرده است که آن مقدار با توجه برعایت سنن دربار امپراطوری لازم مینموده است.
۲- نامههایی به صاحب منصبان و عالی مقامان کم سواد مکاتباتی که به مقامداران و صاحب منصبان بیهنر و بیسواد و بیگانه از کتاب نگاشته است، اگر دستور اداری بوده خیلی مختصر و ساده و بیپیرایه و آمرانه چند سطری نگاشته است و اگر بخود- بندی و عنوانی داشتهاند سعی کرده است آنان را از طریق شوخی به بازی بگیرد. ۳- نامههایی به خانواده نامههایی که به پدر و برادر و اقوام و خویشان نوشته که طبعا مسائل خانوادگی را مطرح کرده و نیازی به هنرنمائی نداشته و اگر آنها هم سراسر لطف است، این لطف زائیده قدرت قلم او است که خود بخود لطیف و خواندنی شده است. ۴- نامههایی برای اهل قلم
مکاتباتی که به دانشمندان عصر و نویسندگان چیره دست نوشته است یعنی طبقهای که بر متون بلند قدر و دواوین شعرای نامدار اعم از عربی و فارسی احاطه داشتند و با خود قائم در شئن مختلف نظمی و نثری لاف همسری و برابری میزدند و یا هم خود را از او در بعضی از محافل و مجالس به صراحت یا بکنایه برتر میشمردند و تعدادشان نیز ظاهرا کم نبوده است. در این مکاتبات است که حد اعلای هنرمندی را به کار برده و بتمام معنی شاهکارهائی از خود باقی گذاشته است (رضوانی، ۱۳۵۵: ۲۰۵-۲۲۰). به باور برخی از محققین دستۀ چهارم این نامه هاست « که مایه شهرت و عظمت او شده مقام بلند علمی او را در فنون مختلف شعر و ادب اثبات کرده او را در صف بزرگترین نویسندگان زبان فارسی قرار داده همدوش سعدی کرده است و اگر این نوع مکاتبات نمیبود و یا از میان میرفت شاید این اندازه شهرت نمییافت و عبارات و سخنانی که به یاد او به میان میآید این قدر غمزده و با تأسف ادا نمیشد» (رضوانی، ۱۳۵۵: ۲۰۸). منشآت قائممقام فراهانی منشآت میرزا ابوالقاسم قائم فراهانی بی گمان یکی از شاهکارهای نثر فارسی است و با این مقام پیش از همه مرد سیاست و عمل است و نویسندگی او نیز به ایجاب ضرورت کار بوده، نه از راه تفنن یا هنرنمائی و او نوشته های خود را غالبا سرسری و با عجله انشاء میکرده و قلم میزده است با این همه، نوشته های وی از ذوق و حسن و سلیقه مایۀ وافر دارد ( معاصران قائم او را سید المترسلین و خداوند انشای فارسی خوانده اند. صاحب ناسخ التواریخ میگوید:« هنگامی که وی را به حکم محمدشاه بازداشت کردند، شاه گفت: قلم و قرطاس از دست او بگیرند و اگر خواهد شرحی به من نگار کند نیز نگذارید که سحری در قلم و جادوئی در بنان و بیان اوست که اگر خط او را بینم فریفته شوم و او را رها کنم» ( ناسخ التواریخ جلد قاجاریه، وقایع سال ۱۳۵۱ ه. ق). و از دو نظر حائز کمال اهمیت و اعتبار است: الف– ارزش ادبی منشآت: قائممقام به مقدار زیادی از عبارات متکلف و متصنع و مضامین پیچیده و تشبیهات بارد و نابه جا کاسته و تا اندازهای انشای خود را، به ویژه در مراسلات خصوصی به سادگی و گفتار طبیعی نزدیک ساخته است ( نامۀ ۲۳ و نامۀ ۵۱).
نثر وی، بر خلاف آثار اسلاف او که پر از جمله ها و عبارتهای طویل و قرینهسازیهای مکرر و سجع های خستهکننده است، از جمله های کوتاه ترکیبیافته و قرینهها به ندرت تکرار میشود. در تلفیق هر مزدوج دقت زیاد میکند و از سجع زیبائی که خاص سعدی و گلستان است، بهرهمند میشود. از ذکر القاب و تعریفهای تملقآمیز حتیالمقدور اجتناب میورزد. به اشعار فارسی و عربی و آیات قرآنی و احادیث و اخبار که شیوۀ نویسندگان سابق است، خیلی کمتر از اسلاف خود تمسک میجوید و بسیار به جا و به موقع به آنها استشهاد میکند و گاهی از آوردن لغات و اصطلاحات تازه و متداول، که به کار بردن آنها برای نویسندگان و منشیان محافظه کار بسیار سخت و دشوار بود، پروا نمیکند و بالاخره نامههای او نسبت به رسم و عادات آن زمان جامعتر و فشردهتر و به ویژه در مواردی که میل ندارد مطلبی را روشن و صریح بنویسد موجز و کوتاه و با مقام و مقال متناسب است ( یغمایی، ۱۳۸۹: ۱۵-۵۳). روی همرفته سبک قائممقام تابع گلستان سعدی و مانند آن زیبا و روان و آهنگدار است.
در نامهای که از زبان عباس میرزا نایب السلطنه، در حین اشتغال به جنگ روس، به میرزا بزرگ قائممقام نوشته، سراپا گوشه و کنایه است به مردم تبریز که با ولی عهد همراهی نمیکردند و حتی به تحریک روس ها و درباریان مزاحم نیز بودند ( نامۀ ۵۰).
قائممقام با احاطۀ ادبی و قدرت قلم خود بساط نثر مغلق و پیچیدۀ بعد از مغول را که در دورۀ افشاریه و زندیه به نهایت ابتذال رسیده بود، برچید و نثر فارسی را در راه روانی و سادگی انداخت و نثر ساده و روان امروزی ما دنبالۀ همان است ( یغمایی، ۱۳۸۹: ۱۵-۵۳). ب– اهمیت تاریخی منشآت: دربارۀ اهمیت تاریخی منشآت میتوان گفت آئینهی تمامنمائی است که حقایق اوضاع اوائل عهد قاجاریه را بیکم و کاست و عاری از حب و بغض و تزویر و ریا و خویشتنداری منعکس مینماید، چه غالب نوشته ها شامل دستورها، فرمان ها و گزارشهائی است که از جانب شاه و ولی عهد صادر شده و مربوط به وقایع روزمرۀ دربار و دولت و امور جاری کشور بوده است و از خلال آن ها میتوان به اوضاع سیاسی، اجتماعی و تاریخ ایران در آن عهد و زمان و نیز وضع دربار فتحعلی شاه و دستهبندیها و تحریکات درباریان پی برد. به موجب این نامهها در مییابیم که چه گونه اراده و تصمیم شاه بازیچۀ نظرها و خواسته های اطرافیان بوده است و چه طور با القاء فکر، تصمیمی اتخاذ مینموده و با شنیدن گفتهای فسخ اراده و تصمیم می کرده است ( نامههای: ۲– ۱۷– ۱۸). خلاصه بر اثر این نامهها بسیاری از مطالب تاریخی دیگر را میتوان استنباط کرد که مورخان آن زمان به مقتضای حال و زمان و یا به خاطر مصالح شخصی و یا به علت عدم آگاهی و یا موجبات دیگر سخنی از آن مطالب به میان نیاوردهاند ( نامهی ۵۰). منشآت قائممقام نخستین بار به سال ۱۲۸۰ قمری بر اثر کوششهای فرهاد میرزا معتمدالدوله که خود نیز از داشنمندان آن عهد بود در طهران با چاپ سنگی به چاپ رسید ( یغمایی، ۱۳۸۹: ۱۵-۵۳). ۳-۲-۲ نامهها و منشات عهد ناصری ( نامههای ناصرالدین شاه و امیرکبیر) بررسی نامههای عهد ناصرالدین شاه در بخشی مستقل از دیگر نامههای عهد قاجار به دو دلیل عمده صورت میگیرد. نخست اینکه همانگونه که در ادامه به تفصیل گفته خواهد شد. عهد ناصری روزگاری است که نامهنگاری در حالت نوین آن در ایران رواج مییابد و مورد توجه ویژه خود ناصرالدین شاه قرار دارد و دیگر اینکه نامههای امبیرکبیر در این دوره اتفاق افتاده است را نمیتوان خارج از نامههای ناصرالدین شاه بررسی نمود. هم از این روست که نه برای امیرکبیر ( مانند قائم مقام) قسمتی جداگانه در نظر گرفته شد و نیز نامههای ناصری از قسمت بررسی نامههای شاهان قجری تفکیک شد. گردآوری اسناد پراکندهای که تا کنون چاپ شده نیز از اهم کارهایی است که میتوان انجام داد. ظاهراً بایگانی رسمی اسناد در ایران، از آغاز دورۀ ناصرالدین شاه و صدارت امیرکبیر آغاز گردید. امیرکبیر چنانکه از مضمون پارهای از نامه های او بر می آید، در نگهداری نامهها و منشآت رسمی دوران صدارت خود کوشش میورزیده است. پیش از دورۀ امیر یعنی در زمان حاج آقامیرزا آقاسی، آشفتگی در این زمینه به حدی بود که به گفته جهانگیر میرزا پسر عباس میرزا نایب السلطنه مؤلف تاریخ نو، بعد از رفتن حاج میرزا آقاسی به کربلا، نوشتجاتی که امیرکبیر از ارزروم به اولیای دولت نوشته بود، همین طور در پاکتهای باز نشده در صندوق حاج میرزا آقاسی به دست آمد. اما ظاهراً بعد از قتل امیر این رسم نیک او همچون بسیاری از کارهای پر ارج دیگر به دست فراموشی سپرده شد. واقعهای که اعتماد السلطنه از میرزا سعیدخان انصاری مؤتمن الملک که مدت ۲۲ سال وزارت خارجه ایران را پس از امیر بر عهده داشت نقل کرده عبرت انگیز و گویاست. او در خاطرات روزانه خود چنین می نویسد: « صبح درب خانه رفتم، تفصیل غریبی مشاهده کردم. نهصد و هفتاد پاکت سربسته که غالباً نوشتجات سفرای ایران در خارج و اغلب مراسلات سفرای خارجه در ایران و نوشتجات سرحدداران و غیره بود، در میان نوشتجات میرزا سعیدخان مرحوم پسرش جمع کرده حضور شاه فرستاده بود. این پاکتها از بیست سال قبل بود الی چهارده سال قبل. به خیال خود خدمت کرده بود. اما پدرش را ابدالدهر بدنام کرده است. وزیر خارجه که این طور بی مبالات باشد وای به حال ایران. اما آن وزیر خارجه اگر بیمبالات بود امین بود. وزیر خارجه حالیه هم بی مبالات و هم خائن است. نوشتجات را شاه به ملک الشعرا [محمود خان] دادند که به کتابچه بچسباند. اما در دیباچه ننویسد که چطور این کاغذها پیدا شده. شاه میفرمود: از قرار گفته همین پسر که وزیر مرحوم، غالب نوشتجات را نخوانده به آب میانداخت» (افشار، ۱۳۴۵ : ۵۶۷ – ۵۶۸).
ناصرالدین شاه شخصاً علاقهای به گردآوری اسناد داشته و نگهداری نامههای روزانه امیر، خود دلیلی بر این موضوع است. از این زمان اسناد بیشتر در دو مرکز نگهداری میشد: بایگانی وزارت خارجه منتقل گردید. اما تا پیش از دوران مشروطه همچنان بخشی از اسناد مهم سیاسی نزد رجال کشور و خانواده های آنان باقی میماند که برخی از آنها اکنون در کتابخانههای مجلس، ملی، دانشگاه و ملک نگهداری میشود.
در آرشیوهای کشورهای روسیه، انگلیس و همچنین در آرشیو استانبول اسناد فراوانی از روابط ایران و عثمانی نگهداری می شود که پارهای از آنها را محققان ایرانی ملاحظه و خلاصهبرداری کردهاند. از جمله اسناد موجود در آنجا، سندی است مربوط به دوران صدرات امیر. در این زمان دولت عثمانی شخصی به نام ارستا کینک را که مسیحی، و در دستگاه والی بغداد مترجم بوده برای بررسی اوضاع ایران به این کشور فرستاد و او در بازگشت گزارش مفصلی تهیه کرد که اکنون در آرشیو استانبول موجود است. به عقیده این شخص، امیرکبیر همچون سایر رجال ایران متکّبر ولی مسلماً اعقل آنان است. این نامهها از نظر شناخت دستگاه صدارت امیر، روابط شاه و صدراعظم، روابط امیر با بزرگان، شاهزادگان و درباریان، و نیز شناخت پارهای از حوادث سیاسی وقت به ویژه فتنه سالار مهم و بس مفید است. این مکتوبات اغلب با عجله نوشته شده و رسوم نگارش در آنها دقیقاً رعایت نشده است البته در برخی که به خط منشیان امیر است رعایت این موازین شده است. متأسفانه نامههای امیر برخلاف نامههای شاه هیچ کدام تاریخ ندارد و از این رو نمیتوان آنها را مرتب کرد و به جریان مسلسل حوادث روزانه اوائل دوران ناصرالدین شاه و صدارت امیر نظم بهتر و بیشتری داد. بیشتر این نامهها به خط امیر و معدودی به خط منشیان او یعنی میرزا سعید خان مؤتمن الملک و میرزا محمدحسین ملک الکتاب فراهانی است. شادروان دوستعلی خان معیرالممالک– گرد آورندهی نامههای امیر– که خط امیر را به خوبی میشناخت در حاشیه نخستین نامه مجموعۀ خود شرحی نوشته به این عبارت: « در هر صفحه لفظ ” امیر” نوشته شده است، خط مرحوم میرزاتقیخان امیرنظام است، بلا شک». و باید گفت در حاشیه اکثر نامهها کلمه ” امیر” را افزوده است. در مجموع میتوان نامه های عهد ناصری را از نظر محتوا به چند بخش تقسیم کرد:
۱-گزارش احوال روزانه مملکت به ناصرالدین شاه
۲- گزارش مذاکرات خود با سفرای روس و انگلیس به شاه و ارائه رهنمودهای لازم به ناصرالدین شاه برای مذاکره مستقیم با سفرا
۳- گزارش اوضاع داخلی ولایات به ویژه مناطقی که در آنجا حوادث مهمی روی داده چون مشهد و اصفهان
۴- طرح مسائل خانوادگی خود نزد شاه یا گزارش مسائل اندرون به شاه
۵- گزارش اوضاع اقتصادی و مالی کشور
۶- روابط شخصی با شاه. از جمله مطالب جالب توجه در این نامهها طرح مسائل خانوادگی است. همسر امیرکبیر– عزتالدوله– خواهر بزرگ و تنی ناصرالدین شاه بود. از این رو گاه مسائل فی مابین آنان با شاه در میان نهاده میشد. در یکی از نامهها امیر از عزتالدوله شکوه سرداده و در نامه دیگر در باب ازدواج با او سخن رانده است. نامه اخیر در ضمن شرح حال عزتالدوله در پایان کتاب آورده شده است. همچنین در یکی از نامهها امیر به شاه اطلاع داده که به کن رفته و درآنجا از مادر پیرش عیادت کرده است. از مضمون بعضی از نامهها بر می آید که امیر مواظب همه کارهای شاه بود و حتی مقرری و دریافتی او را دقیقاً معین کرده بوده است. بر این قرار حقوق ناصرالدین شاه سالانه بیست و چهار هزار تومان بوده که امیر حواله مهدیخان متصدی این امر میکرده است ( نک: نامه شماره ۷۶). در نامه دیگر ( شماره ۲۲۳) ناصرالدین شاه را از دادن هدیه بدون دلیل و بیوجه به اشخاص مختلف بر حذر داشته است. همچنین مسائل گوناگون دیگری چون نکاتی پیرامون مدرسه دارالفنون، سعی در اتمام ساختمان آن ( نامه شماره ۲۱)، ایجاد سد برای آب تهران، تأسیس کارخانجات بلورسازی و امثال آن در میان نوشتجات امیر به چشم میخورد. در نامه دیگری ( شماره ۱۳۵) از این که ساختمان مدرسه دارالفنون و سربازخانهها به علت بی پولی معوق مانده نزد شاه نالیده و از او استمداد جسته است. یکی از مکتوبات برجسته امیر همان است که ذیل شماره ۱۰۸ آمده و بار ها در نشریات گوناگون به طبع رسیده است. از این نامه به خوبی میتوان درجۀ استیلای صدراعظم بر شاهو استحکام شخصیت او را دریافت. امیر همچنین در نامه دیگری ( شماره ۱۰۰) ناصرالدین شاه را برای اینکه به خاطر گرمای هوا برنامه روزانه خود را معوّق گذارده سرزنش کرده است. معیرالملک در حاشیه یکی از نامههای عهد ناصری در خصوص گردآوری این نامه ها چنین نوشته است: « این خطوط تا هر صفحهای که در آنجا نوشته خواهد شد، خطوط مرحوم میرزا تقیخان امیر نظام معروف است که اهل بصیرت و اشخاص مطلع خوب میدانند. فقط چند صفحه به خط خودشان نیست که آنهم معلوم است از خطوط نویسندههای آن مرحوم از قبیل میرزا سعیدخان وزیر دول خارجه و غیره بودهاند. بهر طریق الحق بسیار محترم می باشد و تاریخی. گمان هم نمیکنم کسی به اندازه بنده از این قبیل نوشتجات تاریخی اعلی داشته باشد. فعلاً مشغول جمع آوری مابقی میباشم که بعون الله می بینم کتاب… اما هزاران افسوس در زمان و دورۀ غریبی در ایران واقع هستیم، که هیچ چیز قدر ندارد مگر… بهر طریق خداوند ازین تنگی و قحط و بیتکلیفی به زودی برهاندمان. جمادی الاول ۱۳۳۶ق، دوستعلی معیرالممالک.» از جمله نامههای قابل توجه در عهد ناصری دو نامه کوتاه عاشقانه از ناصر الدین شاه است. این دو نامه کوتاه که در نوع خود بسیار قابل توجهاند، در قیاس با دیگر نامهها و دستخطهای ناصر الدین شاه، از شفقت و مهر و ملاطفت فراوانی برخوردارند و احساسات و عواطف عاشقانهاش را بازگو میکنند. متن یکی از نامهها در باب دلتنگی است و متن دومی نوعی استمالت است بابت اتفاقی که افتاده است و نمیدانیم چیست. هر دو نامه خطایی و ساده و غیر ادبی و دلنشیناند و سرشار از دلجویی و نوازش. از اهمیت مقام نویسنده که بگذریم، از نوع نامههای عاشقانهی معمول و مرسومیاند که تداوم و برقراری مهر و دلبستگی را تأکید میکنند (آغداشلو، ۱۳۸۱: ۲۱۹-۲۲۵). میرزا محمدتقیخان امیرکبیر، فرزند کربلایی محمد قربان و اصل او از ده هزاوه فراهان است. کربلایی محمد قربان پدر وی، در آغاز، در دستگاه میرزا عیسی قائممقام اول سمت آشپزی داشت و بعدها در دستگاه میرزا ابوالقاسم قائم مقام ناظر آشپزخانه گردید. بدین ترتیب میرزا تقیخان همراه پدر در دستگاه قائممقام به تدریج بر میزان دانش و کارآئی خود افزوده و به سبب لیاقت ذاتی و حسن تدبیر مورد توجه قائممقام قرار گرفت. در نامهای که میرزا ابوالقاسم قائممقام به فرزندش میرزا اسحاق نوشته، آینده روشنی برای امیر تصویر کرده، از جمله درین نامه آورده: « باری حقیقت من به کربلائی قربان حسد بردم و بر پسرش می ترسم… این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می گذارد.» میرزا تقیخان در شوال ۱۲۴۴ ق. پس از کشته شدن گریبایدوف سفیر روسیه جزو هیأت همراهان شاهزاده خسرو میرزا فرزند عباس میرزا که برای عذرخواهی از این واقعه به روسیه میرفت به آن کشور سفر کرد. میرزاتقی خان در این سفر منشی میرزا محمد خان زنگنه امیر نظام بود که عملاً ریاست هیأت را عهده دار بود. این سفر تا رمضان ۱۲۴۵ ق. مجموعاً ده ماه و نیم به طول انجامید. میرزاتقی خان پس از بازگشت از این سفر همچنان در دستگاه میرزا محمدخان زنگنه که پس از سفر عباس میرزا به شرق ایران، ایالت آذربایجان را اداره میکرد، قرار داشت. در سال ۱۲۵۳ ق. هنگامی که نیکلای اول امپراطور روسیه ( ۱۲۴- ۱۲۷۱ ق.) برای سرکشی به قفقاز جنوبی آمده بود، میرزاتقی خان همراه محمد خان امیر نظام و در معیت ناصرالدین میرزا ولیعهد مأمور شد که به دیدار امپراطور بروند. به گفتۀ هدایت در روضه الصفا، امپراطور نیکلا در این ملاقات با میرزا تقیخان به زبان روسی صحبت کرد و او هم بدان زبان پاسخ داد. از مضامین چند نامه او که در این کتاب مندرج است استنباط میگردد که امیر با زبان روسی آشنا بوده و تا حدودی بدان تکلم میکرده و با ضربالمثلهای و اصطلاحات روسی آشنایی و حتی انس داشته است. او بعضی از اصطلاحات آن زبان را در نامههای خود به کار گرفته است. در سالهای پس از آن چند حادثه در مرزهای ایران و عثمانی روی داد که محمد شاه را مصمم به نبرد با آن کشور کرد. به ویژه حادثه قتل عام کربلا در سال ۱۲۶۰ ق. به دست نجیب پاشا حاکم بغداد که به روایتی نزدیک نه هزار ایرانی در طی آن به قتل رسیدند روابط دو کشور را به سختی تیره کرد و نزدیک بود جنگ درگیرد. اما با مداخله دو دولت روس و انگلیس کنفرانسی پیرامون بررسی مشکلات دو کشور در ارزنهالروم برپا و در آغاز مقرر گردید از سوی ایران، میرزا جعفرخان مشیرالدوله به آنجا برود اما او چون به تبریز رسید بیمار شد و میرزا تقیخان مأموریت یافت به جای او به ارزنه الروم برود. در پایان این مدت که سه سال طول کشید و به انعقاد معاهده ارزنه الروم انجامید، میرزا تقیخان به ایران بازگشت و با همان شغل وزارت نظام مأمور تبریز شد. چون محمدشاه در گذشت، امیر نظام در تدارک و آماده سازی وسایل حرکت شاه جدید به تهران، لیاقت شایانی از خود نشان داد و اردوی شاهی را با نظم و تشریفات کامل به سوی پایتخت حرکت داد. میرزا تقی خان در راه منصب امیر نظامی یافت و چون به تهران رسید به مقام صدر اعظمی نائل آمد. البته در این مقدمه جای پرداختن به شرح حال مفصل امیر کبیر نیست، تنها اشارهای گذرا به احوال این رادمرد ایران دوست در نظر است. از این رو به خدمات و کارهای دوران صدارت او که موضوع اصلی نامههای این کتاب است اشارهای نکرده و تنها به ذکر نکاتی پیرامون پایان زندگانی وی بسنده میشود. رویه سرسختانه امیر کبیر از همان آغاز صدارت برای دشمنان فراوانی گرد آورده بود که به تدریج با توسعه اصلاحات امیر، بر تعداد آنان افزوده میشد. در رأس دشمنان امیر، مهد علیا مادر ناصرالدین شاه و مادر زن امیر، و میرزا آقاخان نوری اعتمادالدوله قرار داشتند. آنان سرانجام توانستند با توطئه چینی های مداوم ذهن شاه جوان و بی تجربه را مشوب ساخته و فرمان عزل امیر را از وی بگیرند. متن دستخط شاه چنین است: « چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد، و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید، و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کل عساکر است فرستادیم به آن کار اقدام نمایید، تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگران از چاکران که قابل باشند واگذاریم» ( نامههای امیرکبیر: ۱۳). بدین ترتیب امیر در ۱۹ محرم ۱۲۶۸ ق. از صدارت برکنار شد، اما مثل گذشته منصب امیر نظامی را بر عهده داشت. ولی به جز امر نظام در سایر کار ها حق مداخله نداشت. تعهد نامهای که امیر نگاشته و ذیل نامۀ شماره ۳۱۶ در این کتاب آمده در این تاریخ صادر شده است. اما چند روز پس از آن میرزا آقا خان به شاه شکایت برد که میرزا تقیخان از التزامی که سپرده تجاوز کرده و امیر در پاسخ، نامه دیگری ( شماره ۳۱۰) به شاه نوشت و در این باره توضیحاتی داد. اما از آن سوی دشمنان امیر و در رأس آنها میرزا آقا خان اعتمادالدوله- که شرط ادامه صدارت را قتل امیر قرار نهاده بود– از پای ننشسته و فرمان برکناری امیر از منصب امیر نظامی و تبعید او را به کاشان از شاه گرفتند. میرزا آقاخان در این مدت برای آماده سازی افکار عمومی و روشن کردن اذهان دیپلماتهای داخلی و خارجی پیوسته در تلاش بود و به هر طرف نامهها میفرستاد. از جمله نامه زیر را به میرزا جعفرخان مشیرالدوله که آن هنگام برای حل مسائل مرزی در بغداد به سر می برد، نگاشت: « از عزل یک نفر مثل میرزا تقیخان که خاطر اقدس همایون را از غرور شخصی و رفتار ناپسندیدۀ خود مکدر داشته بلکه اکابر و اصاغر این مملکت از او در وحشت بودند، چه وهن و سستی برای این دولت حاصل می شود؟ بلکه بعونالله تعالی پس از عزل او کار ها منظم تر و امر دولت در هر باب پیشرفتش بهتر است. اگر برای امر حدود است با حضور شما و اطلاعی که از جزئی و کلی امور با کمال دلسوزی و دولت خواهی و صداقت و غیرت دارید و میرزا تقیخان هم از شما در این کار ها مشورت و مصلحت می کرد، چرا باید کسی عزل و نبودن او را العیاذبالله برای این دولت وهن و سستی بداند و تغییر سلوک و رفتار بدهد، شما این فقره را حالی آنها بکنید که دربار دولت ایران البته پنجاه نفر بهتر از میرزا تقیخان آدم های معقول تربیت شده دارد. علاوه از این ها چنین نیست که خود شما ندانید افعال و اعمال نیکی که از میرزا تقی خان صادر شد، در این سه سال از چاکران و جان نثاران اخذ کرد و آنچه غرور شخصی و رفتار غیر مستحسن بود از خودش بود…» ( نامههای امیرکبیر: ۱۴). امیر در اواخر صفر ۱۲۶۸ ق. همراه با همسر وفادارش عزتالدوله روانۀ کاشان گردید. وقتی قرار شد آنها را از تهران حرکت دهند، مهدعلیا به خانۀ امیر آمد تا با عزتالدوله وداع کند و همین که وی را بوسید برای حفظ ظاهر به طرف امیر رفت که او را هم ببوسد، اما امیر خود را کنار کشید و گفت من هیچ وقت عادت ندارم با زن بدکاره ( امیر لفظ عامیانه ی مربوط به زنان بدکاره را به کار می برد) روبوسی کنم. ناصرالدینشاه در طی دستخط جداگانهای خطاب به رئیس مستحفظین شیوه رفتار با امیر و خواهرش را مشخص کرده است. متن این فرمان که اصل آن در کتابخانه سلطنتی سابق نگهداری میشود چنین است:
« حکم محکم سرکار اقدس همایون شاهنشاهی روحی فداه است که تخلّف نورزند در باب محافظت نواب علیه شاهزاده خانم و میرزا تقیخان و میرزا احمد خان و والده میرزا تقیخان: همه اوقات مستحفظین با ادب و احترام حرکت کنند. هرگاه احدی از این ها فرار نمایند مستحفظین را سیاست بلیغ خواهند فرمود و باید قراولان ابداً داخل اندرون میان غسال نشوند و از پشت بامها نگاه به طرف اندرون نکنند؛ و اما هر چه وقت دارند در محافظت بکنند جائز است اما داخل اندرون نشوند. و در بین راه هرگاه مکانی باشد که کالسکه عبور نکند، مضایقه نیست یک اسب کم دو آرام با یراق طلا و زین برگ خوب بدون طپانچه و شمشیر و آلات حرب سوار بشوند. هرگاه طبیبی لازم باشد برای معالجه، هر کدام را خودشان بخواهند حاضر سازند و چنانچه میلشان به تفّرج باشد، پیاده مرخص هستند. میان باغ یا صحرا تفنگدار، قراول، سرباز، یوزباشی ها در کمال احترام همراه باشند و هم چنین هر وقت میل نمودند از این قرار رفتار دارند. و بعد از ورود کاشان از بابت خدمتکار و نوکر از قبیل پیشخدمت و فراش و صندوقدار و ناظر و قهوه چی و آبدار و ساربان و قاطرچی و از این بابت سان دیده به همه جهات زیاده از صد نفر نباشند. هرگاه خدای نخواسته ناخوشی عام مثل وبا و غیره اتفاق افتاد، رؤسای مستحفظین اخبار خود را به عرض رساند، هر چه حکم شود از آن قرار رفتار شود. پس از ورود در کاشان از جمع عملهجات و خدمتگزاران که سان دیدند، التزام بگیرند که هرگاه به احدی از آحاد کاغذی یا سفارشی یا پیغامی از جانب شاهزاده و میرزاتقی خان ببرند مورد مؤاخذه دیوان اعلی باشند و مأذون میباشند که آن شخص را حبس نمایند. حمام هر اوقات بخواهند بروند. میان باغ فین حمام هست، با اطلاع حضرات یوزباشی ها و قراول بروند. و باید سرکار نواب علیه شاهزاده و میرزا تقیخان و میرزا محمدخان به احدی کاغذ ننویسند، به جز این که هرگاه مطلبی داشته باشد، به خدمت جناب صدراعظم بنویسند. یوزباشیان به توسط چاپار روانه دارند والّا نباید به احدی کاغذ بنویسند. و نوکر و خدمتکار را برای شهر رفتن و بازار رفتن ابداً در اندرون و متصل به اندرون نوکرها شبها نباشند، الّا خواجه ها و خانه شاگردها که شب ها به جهت خدمت باشند. مجدداً التزام از نوکرها بگیرند که در راه هستند و به اتفاق میروند مثل نوکر متوقف کاشان حرکت نمایند. اسباب اسلحه نباید احدی از نوکرها در بین راه و توقف متوقف ماشان حرکت نمایند. اسباب اسلحه نباید احدی از نوکرها در بین راه و توقف کاشان در دست داشته باشند. آنچه اسلحه دارند کلاً را باز نمایند. آن چه اسب سواری بدو داشته باشند باید در جُل نمد یدک مهتر باشد نه خودشان و نه نوکرهاشان سوار نشوند» ( نامههای امیرکبیر: ۱۵-۱۶). امیر پس از عزل از صدارت جمعاً ۵۴ روز زنده بود. در این مدت گروهی چون سفیر روس کوشیدند شاه را از قتل وی منصرف سازند، اما اقدامات آنان نتیجه عکس داد. شیوه قتل امیر را مورخان رسمی به گونهای تحریف شده و به روایات گوناگون نوشتهاند بیش از همه محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در صدرالتواریخ و آثار خود دیگر با لحن جانبدارانهای از پدرش حاج علیخان فراشباشی قاتل امیر سخن رانده و سعی در تطهیر او کرده است. هدایت و سپهر دو مورخ رسمی دیگر دربار قاجار فوت امیر را ناشی از بیماری دانسته اند. شاهزاده فرهادمیرزامعتمدالدوله عموی ناصرالدین شاه که دل خوشی از امیر نداشت و وی دست او را از کارهای غیر اصولی کوتاه کرده بود، قتل امیر را روز پنجشنبه ۱۶ ربیع الاول ۱۲۶۸ق. ضبط کرده و ماده تاریخ را چنین استخراج نموده است: « بجحیم رفته از فین کاشان». تنها تاریخنگاری که این خبر را چند سال بعد با صراحت نگاشته، میرزا جعفرخان حقایق نگار خورموجی است. او در اثر خود موسوم به حقایق الاخبار ناصری شرح واقعه را چنین نوشته: « به حکم قهرمان طبیعت سلطنت، جلیل خان بیات با یکصد نفر سواره مشارالیه را با منتسبان به کاشان برد، در قریۀ فین عزلت گزین گردانید. پس از مدت یک اربعین برحسب صوابدید امنا و امرا فنایش بر بقا مرجح گردید. حاجی علیخان فراشباشی به کاشان شتافت. روز هیجدهم ربیع الاول در گرمابه، بدون ظهور عجز و لابه، ادیادئی که مدتی متمادی از یمین و یسار اعادی و اشرار را مقهور و خوار میداشت، فصّادِ دژخیم نهاد اجل، به فصد یمین و یسارش پرداخته به دیار عدمش روانه ساخت» ( نامههای امیرکبیر: ۱۷).
این کتاب که به دستور ناصرالدین شاه تألیف گشت و هم در آن زمان به چاپ رسید، به خاطر درج این خبر توقیف و مؤلف مطرود و به عتبات عالیات تبعید شد. چند روز پس از قتل امیر، اعلامیهای رسمی از سوی میرزا آقاخان صدراعظم در روزنامه وقایع اتفاقیه مورخ ۲۳ ربیع الاول ۱۲۶۷۸ منتشر شد و برای آن ماجرا توجیهاتی بیان کرد و مرگ امیر را ناشی از بیماری و عدم قبول دوا و طبیب از غایت جبن و ترس عنوان داشت. در ضمن اسناد موجود در آرشیو دولتی استانبول نامهای موجود است که وزیر خارجه میرزا آقاخان به دولت عثمانی نوشته و برکناری او را به سبب « خیالات فاسده» وی بیان کرده است. این نامه ظاهراً بعد از عزل و قبل از کشته شدن امیر نوشته شده، چون در انتهای آن آمده است که از این به بعد میرزا تقی خان یک رعیت سادۀ دولت است و حق هیچگونه مراجعه رسمی به دول را ندارد؛ و از دولت عثمانی درخواست شده که از آن پس امور مربوطه را مستقیماً توسط سفیر خود با وزیر خارجه در میان گذارد ( آل داود، ۱۳۸۴: ۱-۳۰). ۳-۲-۳ ترسل منشی خویی میرزا مهدیخان منشی « از منشیان و شاعران توانای عصر قاجار و پسر میرزا محمد نصیر از اعیان خوی بود و در فن انشا و حسن خط و هنر شاعری چیره دستی داشت» ( ریاحی، ۱۳۷۲: ۲۳۷ ). « وی از جهت فضل و کمال و ادب و خوشنویسی قرین و همتا نداشت و عارف منش و صوفی مسلک بود» ( آقاسی، ۱۳۴۹: ۵۵۶ ) در نسخۀ خطی ترسل نام میرزا مهدی خان در لوح آغازین بعد از « هو الله تعالی شأنه العزیز» در داخل کادر نوشته شده است و در چند جای دیگر در حاشیه کتابت گردیده است. دربارۀ زندگی میرزا مهدی آنچه از تذکرهها و یادنامهها به دست میآید « فردی سرشناس در موطن خود و سایر بلاد ایران از جمله کرمانشاه، اصفهان و تهران بوده است ( ریاحی، ۲۳۷ : ۱۳۷۲). رضا قلیخان هدایت از وی بعنوان ( خلف الصدق میرزا محمد نصیر مغفور یاد میکند والد ماجدش از اعاظم آن ولایت یعنی خوی بوده است» ( مجمع الفصا، ج ۲: ص ۱۳۳۹ ). با کمال تأسف از زندگانی این نویسنده و شاعر آگاهی چندانی وجود ندارد. در تذکرهها و سایر از جمله: « الذریعه »، « دانشمندان آذربایجان»، « سخنوران آذربایجان»، « فرهنگ سخنوران»، « تاریخ خوی ریاحی» و « تاریخ خوی از آقاسی» اطلاعات کاملی بدست نمیآید. با این حال در لابلای اشعار نقل شده از وی، مطالبی دربارۀ زندگی شخصی وی جلب توجه میکند مبنی بر این که وی در جوانی همسر خود را از دست داده است.
این فلک از من ربود یار مرا برد ز من یار غمگسار مرا
بود ز درد و غم حصار ولی زیر و زبر کرد آن حصار مرا
بود کنارم از او چو باغ بهشت خار نشانده است در کنار مرا ( ریاحی، ۱۳۷۲: ص ۲۳۸)
منشی خویی چندان از این روزگار هم راضی نیست و با گله و شکایت از جهان آرزو دارد به سرای جاودان رود: کی باشد رخت از این جهان بندم تختی به سرای جاودان بندم ( همان: ۲۳۹)
وی از بخت خود ناراضی است و می گوید که بخت من هرگز با من نمیسازد:
بخت منی و با من هرگز دمی نسازی عمر منی و با من هرگز دمی نپایی
گه ناز خواجه داری گاهی نیاز بنده یک روز سر فکنده یک روز سرگرایی ( همان: ۲۴۱ )
اشعار وی نشان میدهد در دوران پیری شوکت و دارایی اش فنا گشته و موقعیت و جایگاه خود را از دست داده است:
بویا بدم چو گل به شباب اندر پیری ببرد از این گل بویایی
گویا بدم به هر لختی و اکنون پیری ببست منطق گویایی