اما حق شما بر من این است که …. شما را تعلیم دهم تا جاهل نمانید، و مؤدب به آداب نمایم تا بیاموزید.»
علامه جعفری در شرح این فراز می فرماید:
«تعلیم مردم جامعه برای رها ساختن آنان از جهل، حق مردم و تکلیفی است که به عهده زمامدار است، نه اینکه تعلیم جامعه فقط یک کار شایستهای است که زمامدار اگر آن را انجام داد، محبوبیت اضافی به دست میآورد، بلکه چنانکه جمله مورد تفسیر با صراحت بیان میدارد، تعلیم جامعه تکلیف قطعی و الزامی است که خدا به عهده زمامدار گذاشته است. این تعلیم شامل همه موضوعات فراگرفتنی است، که حیات معقول مردم را امکانپذیر میسازد و مخصوص به موضوعات معین و مشخصی نیست.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
حق بعدی حق تربیت است، زمامدار جامعه اسلامی نمیتواند به تعلیم محض قناعت بورزد و مغزهای مردم را با دانستنیهای مجرد و مفاهیم خشک پر کند، ولی در صدد سازندگی روحی آنان برنیاید. علم برای عمل، این ست شعار دائمی مکتب اسلام. نهایت این که مقصود از عمل، یک معنای بسیار وسیعی است که به اضافه اعمال عینی در زندگی مادی و معنوی، شامل اعمالی نیز می شود که ابعاد ذات انسانی را باز و آنها را به فعالیت میرساند، مانند صبر و بردباری در برابر ناملایمات و شکیبائی و خود نباختن در مقابل لذایذ و خوشیها و ظرفیت برای شنیدن و تحمل خلاف خواستهها و اشتیاق جوشان برای وصول به معرفتهای بیشتر.» [۴۳]
همچنین می فرماید :
«عَلَى الإِمامِ أن یُعَلِّمَ أهلَ وِلایَتِهِ حُدودَ الإِسلامِ والإِیمانِ[۴۴]
برپیشوا واجب است که به مردمان تحت حکومتش، حدود اسلام و ایمان رابیاموزد»
اهمیت تعلیم و آموزش برای امام تا حدی بود، که به فرمانداران خود نیز دستور می داد تا برای آموزش و تعلیم مردم تلاش کنند :
«وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفتِ الْمُسْتَفْتِیَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاکِرِ الْعَالِم [۴۵]
دو طرف روز را به خاطر آنان (مردم) بنشین، و آن را که از تو فتوا خواهد فتوا ده، جاهل را بیاموز، و با دانا به گفتگو برخیز.»
لازم است در بحث آموزش به چندنکته مهم اشاره شود :
-
- منظور از آگاهی الزاما سواد و تحصیلات در دانشگاه نیست، بلکه منظور آگاهی افراد یک جامعه از فوائد ارزشها، از کارکرد و علت پیروی از هنجارها، آگاهی از پیامدهای مضر انحرافات و آشفتگیهای اجتماعی است یا بطور خلاصه و به اصطلاح عرفی فرهنگ سازیست. اگر آگاهی مردم بالا رود، درک آنها نیز نسبت به حقوقشان بیشتر می شود. با روش های مختلف برای دستیابی به حقوقشان تلاش می کنند و نه تنها نا برابریها و بی عدالتیها کم می شود، بلکه تقلید کورکورانه از ناهنجاریها کاهش پیدا می کند. وقتی مردم به پیروی کورکورانه و رفتار گله ای عادت کرده باشند، هر حاکمی می تواند از آنها سوء استفاده کند و آنها را به مسیر دلخواه خود سوق دهد.
-
- در کنار آموزش تئوری، بهترین روش در نهادینه ساختن هنجارهای اجتماعی ارائه الگوی عملی به جامعه است. زیرا بهترین مفاهیم اخلاقی و رساترین اندیشه ها تا وقتی بصورت عینی ارائه نگردد، درک و تصدیق نمی شود. در هر جامعه ای باید یک “گروه مرجع”[۴۶] وجود داشته باشد، تا مردم بصورت محسوس و عینی رفتارها را ملاحظه کنند. زیرا معمولا انسانها در مقایسه ها، به گروه مرجع ، مراجعه می کنند و آرزوی دستیابی به مقیاس ارزشی و الگوهای رفتاری آن گروه را دارند. اگر در جامعه چنین الگویی برای ارزشها معرفی شود و سمبلهای ارزشی آن ها تقویت گردد و هنجارها در عمل به نمایش گذاشته شود، به سرعت ارزشها به هنجار عمومی تبدیل می گردد . امیرالمؤمنین۷ نیز برای جامعه خود الگوی عملی معرفی می کرد :
«انْظُرُوا أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا [۴۷]
به اهل بیت پیامبرتان نظر کنید و ملتزم جهت الهى آنان باشید، راه و روش آنها را پیروى نمایید، که آنان شما را از راه هدایت بیرون نمىبرند، و به گمراهى باز نمىگردانند. اگر از چیزى باز ایستادند شما هم باز ایستید، و اگر به جهتى حرکت کردند شما هم حرکت نمایید، از آنان پیشى مجویید که گمراه مىگردید، و عقب نمانید که به هلاکت مىرسید. »
علاوه بر اهل بیت پیامبر باید کارگزاران و مسئولین نیز، بهترین الگو عینی جامعه باشند. به بیانی دیگر مسئولین و دست اندر کاران، خودشان به حفظ ارزشها پایبند و در تعلیم پذیری و آموزش پیشگام و بیش از همه فرهیخته و دانش آموخته باشند .وقتی همه کارگزان و افراد مطرح و مورد اعتماد جامعه پایبند به ارزشها باشند، سایر افراد نیز از آن ها الگو برداری می کنند.
از این رو امیرالمومنین ۷همواره متصدیان و کارگزان خویش را سفارش به تربیت عملی خودشان می کردند :
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ [۴۸]
آنکه خود را در مرتبه پیشوایى قرار مىدهد باید پیش از مؤدب نمودن مردم به مؤدب نمودن . خود اقدام کند، وقبل از آنکه دیگران را به گفتار ادب نماید، باید با کردارش مؤدب به آداب کند»
و در مورد خودشان می فرمودند :
«وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَهٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَهٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا[۴۹]
اى مردم، به خدا قسم شما را به طاعتى ترغیب نمىنمایم جز اینکه خود به عمل به آن از شما پیشى مىگیرم، و از گناهى باز نمىدارم مگر اینکه قبل از شما از آن باز مىایستم»
نیاز به گروه مرجع، خصوصا در بین جوانان که جویاى نامند و قهرمانان را دوست دارند، بسیار مهم است . اگر هنر پیشهها و ورزشکاران الگو باشند، جاى تعجب نیست که جوانان در همه چیز، حتّى لباس و قیافه و طرز راه رفتن، از آنها تقلید کنند و اگر عالمان و دانشمندان باشند، سیل جمعیّت به سوى علم و دانش حرکت مىکنند.
داستان مشهورى از عالم بزرگوار، شیخ بهایى، نقل شده که بنا بود در برابر خدمات بزرگ علمى و عمرانى، از طرف شاه عباس صفوی، جوایزى در خور شأن او داده شود و او جایزه خود را به این مصالحه کرد که بر مرکب مخصوص شاه بنشیند و شاه در رکاب او پیاده حرکت کند و چند کوچه و خیابان را در مقابل چشمان مردم طى کنند. در حقیقت او مىخواست به مردم ثابت کند که نظام ارزشى بر محور علم و دانش مىگردد. مىگویند که با این حرکت، رجوع جوانان و دانش طلبان به مدارس، بسیار بیشتر از قبل شد.[۵۰]
-
- اگر چه امیرالمومنین ۷اهمیت بالایی که تعلیم و آموزش قائل بود معتقد بود که مردم باید خودشان بخواهند و در مسیر تربیت گام بردارند و اگر نه تربیتی حاصل نخواهد شد و با روش های مستبدانه و خودکامانه شاید بتوان مردم را با خود همراه کرد اما نمی توان زمینه ساز تربیت شدو چه بسا چنین اجباری موجب پیدایش ریا، نفاق و کفر خواهد شد. زیرا مبنای تربیت انسان، ترغیب است و اساس رسالت پیامبران، ابلاغ است؛ نه اجبار. در منطق دین هیچ گونه اجبارو قیمومیت در تربیت و هدایت، وجود ندارد و نمی توان کسی را با اجبار و اکراه به سوی کمال برد و حکومت هم بر اساس تهدید، تحمیل و اجبار نمی تواند مردم را به تربیت بکشاند، بلکه باید بصورت عملی زمینه تربیت و رشد و تعالی انسان ها را آماده کند و جامعه را به مسیر هدایت و هنجار بکشاند. سپس در کنار این زمینه سازی ها و فراهم نمودن بستر تربیت متعالی انسان ها، به رفع موانع نیز بپردازد.
آن حضرت حتی در سخت ترین اوضاع سیاسی حاضر نشد با زور و فشار، مردم را به مسیر تربیت بکشاند، آن حضرت می فرماید:
«وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُونَ [۵۱]
و مرا نمىرسد که شما را به کارى که میل ندارید وادار کنم»
امام علی ۷به عمار وقتی که برای هدایت مغیره بن شعبه تلاش می کرد، فرمود:
«یَا عَمَّارُ فَإِنَّهُ لَمْ یَأْخُذْ مِنَ الدِّینِ إِلَّا مَا قَارَبَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ عَلَى عَمْدٍ لَبَسَ عَلَى نَفْسِهِ لِیَجْعَلَ الشُّبُهَاتِ عَاذِراً لِسَقَطَاتِهِ[۵۲]
ای عمار او را واگذار، چرا که او از دین چیزى نگرفته مگر آنچه که او را به دنیا نزدیک کند، و عمدا خود را به شبههها در انداخته تا آنها را عذرخواه خطاهاى خود قرار دهد.»
۳ـ۳ـ اجرای عدالت
عدالت در اندیشه دینى از چنان جایگاهی برخوردار است که هیچ امر دیگرى با آن قابل مقایسه نیست.
عدل به معناى قرار دادن هرچیز در جاى خود است . امیرالمؤمنین ۷می فرماید:
«الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا [۵۳]
عدل امور را در جاى خود قرار مىدهد»
منظور از عدالت در اینجا، عدالتى است فراگیر که کلیه وجوه اجتماعى، خانوادگى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى است .
امیرالمؤمنین ۷بالاترین ارزش حکومت را برقراری عدالت اجتماعی می دانست، به بیان پیشواى عدالتگرایان، على ۷:
«العدل قوام الرّعیّه.»[۵۴]
عدالت برپا دارنده جامعه و مردمان است.
«الرّعیّه لا یصلحها إلّا العدل.»[۵۵]
جامعه و مردمان را چیزى جز اجراى عدالت اصلاح نمىکند.
با عدالت است که جامعه زنده می شود
«العدل حیاه.»[۵۶]
عدالت باعث زنده ماندن [همه چیز] است.
جامعه ای که عدالت ندارد ، جامعهاى مرده است که مانند زمین خشک و بىحاصل است، که ناهنجاریهای اجتماعی مانند علفهای هرز در آن رشد می یابد و دین و ارزشهای آن بىجان می شود. زیرا ارزشها در زمین عدالت شکوفا مىشود و ریشه مىکند و رشد می یابد. ولی در جامعه فاقد عدالت، ارزشها واژگون و ضد ارزشها حاکم مىشوند. جاى خوبى و بدى، زیبایى و زشتى، رحمت و شقاوت، مروّت و نامردمى تغییرپیدا می کند. در جامعه ای که عدالت نیست، انتظار پاکى و سلامت اجتماعى، انتظارى غلط است. اگر عدالت برقرار نشود، فضیلتها و ارزشها فراموش می شود، ثروتمندان فرصت مال اندوزی و چپاول پیدا می کنند و فقرا زیر فشار بی عدالتی به هر کاری دست می زنند. گران مىخرند و ارزان مىفروشند و هستىشان را بر باد می دهند. فقط در سایه عدالت است که حقوق همه مردم ادا مىگردد.
سخت ترین کار در دوران حکومت امیرالمومنین ۷برقراری عدالت بود. چنان که شهید مطهری دربارهاش می گوید:
«قتل فی محرابه لشدّه عدله.»[۵۷] (او در محراب عبادت خویش به سبب شدّت عدالتش کشته شد).
زیرا همواره مورد مخالفت ثروتمندان و عدالت ستیزان قرار می گرفت و به هیچ وجه حاضر نبود، به خاطر مصالح دنیوی و یا حفظ حکومت قدمی بر خلاف عدالت بردارد على ۷درباره خود فرماید:
«وَ أَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَهَ مِنْ عَدْلِی[۵۸]
از عدالت خود لباس عافیت بر تنتان کردم.»
شخصى نزد امیرالمؤمنین ۷آمد و پرسید:
«أَیُّهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ [۵۹]
کدام برتر است عدل یا جود»