در واقع تمامی این نظریه ها و تلاش ها از سوی گرماس و همچنین برمون به خاطر این است که آن ها می خواسته اند نسبت میان شکل و معنا را بیابند[۵۹۲]. چون خود گرماس هم معتقد است که معنای متن آن سان که ساده پنداشته می شود از معنای جمله ها به دست نمی آید.[۵۹۳] او فهم « ساختارهای بنیادین معنا شناسیک » را درک اشکال می داند.[۵۹۴]
بنابراین گرماس با انتشار کتاب ها و نظریات خود توانست ساختارگرایی را که تا آن زمان تحت نفوذ پراپ قرار داشت تدریجاً به مسیر دیگری هدایت کند.[۵۹۵] در واقع گرماس در متن داستان قائل به همان نظریه ی معروف دال و مدلول بوده است و وظیفه خود را یافتن ساختار ابتدایی دلالت و به گونه ای خاص شناخت دلالت متن ادبی می دانست.[۵۹۶] می توان به طور کلی نظریه ی گرماس را این گونه تبیین کرد که تمام روایات بر روی اسکلت و چارچوبی مستحکم و درونی ساخته و پی ریزی شده اند، و این ساختار مستحکم اگر چه در بدو امر از دید خواننده پنهان است اما او می کوشد تا نمای کلی این چارچوب را برای خواننده ترسیم کند، تا خواننده نیز بتواند هر قسمت از روایت را در ساختار درونی اش جایگزین کند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در واقع نظریه ی ساختاری گرماس به خواننده کمک می کند تا با دید متفاوت تری به مطالعه ی روایت بپردازد، دیدی که ذهن و اندیشه ی خواننده را به دنیایی فراتر از ظاهر داستان رهنمون می شود و در نهایت او را با شناخت ساختارهای کاملا همسان روایت های هر چند متفاوت و متمایز از یکدیگر به لذت حاصل از درک واقعی معانی می رساند. گرماس با طرح نظریه ی خود به مخاطب می فهماند که تمام داستان های گفته و نوشته شده ـ و نه فقط تعداد محدود یا نوع خاصی از آن ها ـ بر پایه ی روابط و افعال یکسانی طرح ریزی شده اند و تفاوت در داستان ها به خاطر جابجایی این روابط و افعال به وجود می آید و در واقع ساختار اصلی هرگز عوض نمی شود.
همان طور که گفته شد گرماس توانست شخصیت های داستان ها را بر اساس آن چه انجام می دهند دسته بندی کند.[۵۹۷] او اصطلاح کنشگر Actant را برای این شخصیت ها برگزید. البته کنشگر با کاراکتر تفاوت دارد، چون چندین شخصیت می توانند نقش کنشگر واحدی را تقبل کنند.[۵۹۸] او معتقد است که در ساختار تمام داستان ها شش کنشگر اصلی وجود دارد، که روابط ثابت بین این کنشگران چارچوب تمامی روایت ها را تشکیل می دهند.[۵۹۹] این شش کنشگر عبارتند از: سوژه ـ ابژه، فرستنده ـ گیرنده، کمک کننده ـ حریف[۶۰۰] . و به عبارت دیگر : فاعل ـ هدف، اعطا کننده ـ دریافت کننده، یاری رسان ـ مخالف.
چنانکه مشاهده می شود رابطه های اصلی مطرح شده از سوی گرماس در سه تقابل رو به روی هم قرار می گیرند و اساس شکل گیری روایات را پی ریزی می کنند. به نظر می رسد که فاعل اصلی ترین رابطه در این تقابل های سه گانه به شمار می رود، می توان گفت که تقریبا در هر روایتی فاعل وجود دارد، فاعل آن کنشگری است که در روایت در صدد دستیابی به شی، امر یا خواسته ای است که هدف نامیده شده است. در واقع تقابل فاعل ـ هدف است که موضوع و بن مایه ی اصلی هر داستانی را می آفریند، چرا که (( بنیادی ترین رابطه از دید این الگو آن میلی است که بین فاعل و هدف حکم فرماست.))[۶۰۱]
دیگر تقابل های مطرح شده در این الگو نیز هر یک به نحوی مربوط به فاعل و هدف می شوند، چرا که هر یک از این کنشگران با نحوه ی دخالتشان در داستان چنان که از نامشان هم بر می آید در نائل شدن یا عدم رسیدن فاعل به هدف تأثیر گذار هستند . کنشگر اعطا کننده که حضور آن در داستان اگر چه اجباری نیست اما به نحوی در روند شکل گیری داستان و گاهی رسیدن یا نرسیدن فاعل به هدف تأثیر گذار است و کنشگر متقابل آن یعنی دریافت کننده هم چنان که از نامش پیداست گیرنده ی آن چیزی است که اعطا کننده بخشیده است. به نظر می رسد که این چیزی که اعطا کننده می بخشد، اغلب در روند داستان تاثیر گذار است اما گاهی هم ممکن است که این بخشش و دریافت فقط یک اتفاق فرعی ، بدون تاثیر گذاری در اصل داستان باشد.
تقابل بعدی کنشگرها، تقابل یاری رسان و مخالف است که در این جا هم به نظر می رسد اسامی ای که برای این کنشگران در نظر گرفته شده است نشان دهنده ی نقش این کنشگران در داستان است.این کنشگران هم در روند داستان تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم داشته و همچنین بر نحوه ی رفتار فاعل و دستیابی یا عدم دستیابی او به هدف هم تاثیر گذار هستند.
البته حضور هر یک از این دو کنشگر هم در داستان ها اجباری نیست و در بعضی از داستان ها این نقش ها حضور ندارند. همچنین نکته ای که درباره ی این دو کنشگر می توان ذکر کرد این است که حضور یکی از این ها بدون دیگری امکان پذیر است یعنی ممکن است که در روایتی کنشگر یاری رسان حضور نداشته باشد اما کنشگر مخالف حضور داشته باشد، و یا برعکس.
همچنین، چنان که قبلا هم ذکر شد ممکن است که یک شخصیت در داستان نماینده ی دو یا چند کنشگر مختلف باشد و گاهی هم ممکن است که دو یا چند شخصیت نماینده ی یک کنشگر واحد باشند.
علاوه بر این سه دسته ی دوتایی کنشگران، گرماس بر عنصر دیگری نیز در ساختار روایت تأکید کرده است که به نوعی مکمل نظریه ی نقش ویژه ی پراپ است اما گرماس به جای نقش ویژه از مفهوم «پی رفت» یاری گرفت.[۶۰۲]
او معتقد بود که در هر روایتی سه نوع پی رفت اصلی و بنیادی سازنده ی کل روایت است. او این سه پی رفت را همچون « سه قاعده ی نحوی» می داند.[۶۰۳] در واقع نحوه ی رفتار و اعمالی که از کنشگران سر می زند در چارچوب این سه پی رفت قابل شناسایی و مطالعه است.
در اصل می توان پی رفت ها را به مثابه زنجیره ی مستحکمی از اعمال و حرکات مشابه یکدیگر دانست که از کنشگران شش گانه سر می زند و داستان را به سمت جلو پیش می برد. این سه پی رفت یا زنجیره عبارتند از ۱) اجرایی ۲) پیمانی یا هدفمند ۳ ) متمایز کننده[۶۰۴]. یا زنجیره های اجرایی، میثاقی، انفصالی.
زنجیره ی اجرایی شامل تلاش ها و زمینه چینی های نقش ویژه هاست که البته در اغلب یا تمام روایات وجود دارد.
زنجیره ی میثاقی یا پیمانی شامل عهد و پیمان ها یا اراده به انجام کاری یا سرباز زدن از آن[۶۰۵] از سوی نقش ویژه هاست، این زنجیره نیز در اغلب روایات دیده می شود اما گاهی هم روایاتی وجود دارند که این زنجیره در آن هادیده نمی شود.
زنجیره ی انفصالی شامل انواع رفت و برگشت ها، ورود و خروج ها و به طور کلی دگرگونی ها و حرکت ها[۶۰۶] در روایات است. این زنجیره هم ممکن است در بعضی از روایات وجود نداشته باشد.
نهایتا ذکر این نکته هم لازم است که گرماس به دو عنصر اساسی و اصلی در روایات معتقد است. یکی از این عناصر مسأله ی زمان است، به نظر او هر روایت آغازی دارد و پایانی و این آغاز و پایان هرروایت را یک ساخت زمانمند می کند، پس روایت بدون زمان بی معناست[۶۰۷]. از طرف دیگر او تاکید کرده است که داستان تبدیل الف به ب است ، بنابراین روایت همواره با تقابل روبه روست.[۶۰۸]
تاکید و عقیده ی گرماس بر مسأله ی زمانمند بودن داستان در پی رفت یا زنجیره های سه گانه ی روایات و تأکید او بر تقابل در شش کنشگری که طرح کرده است به خوبی نمایان است.
۵-۲ تحلیل ساختاری داستان ها
همان گونه که قبلاً ذکر کردیم در این بخش ساختار روایی داستان های کوتاه مجموعه های مورد مطالعه در این رساله بررسی خواهد شد.
از میان مجموع داستان های این آثار تعداد ۹۳ داستان را بر مبنای نظریه ی ساختاری گرماس تجزیه و تحلیل نموده ایم که برای نشان دادن نحوه ی تجزیه و تحلیل،خلاصه ی چند داستان به همراه تجزیه ی ساختاری آن ها ذکر می شود.
۵-۲-۱ خلاصه ی داستان ها و تحلیل ساختاری آن ها
۱-عجب تجلیلی از من کردند.[۶۰۹]
در این داستان مؤلف به ذکر رویدادی واقعی پرداخته که برای خودش اتفاق افتاده است.
یکی از انجمن های ادبی تصمیم می گیرد که مراسم تجلیلی برای راوی داستان ترتیب بدهد. راوی که در بدو امر از شنیدن این خبر خوشحال می شود در ادامه متحمل زحماتی می شود که کم کم این خوشحالی را تبدیل به ناراحتی می کند و بعد از این که روای پس از صرف وقت و هزینه هایی وارد سالن مراسم می شود، شرایط پیش آمده برای او ناراحت کننده تر و سخت تر می شود. سخنرانان مجلس یا نامی از او نمی برند و یا بسیار مختصر و دو پهلو در ستایش از شعر او سخن می گویند و بعد هم لحظه به لحظه اوضاع و شرایط برای راوی ناراحت کننده تر می شود. البته واضح است که مؤلف با اغراق و غلو به ذکر اتفاقات می پردازد و همین امر هم باعث ایجاد طنزی بسیار جالب در این داستان شده است.
نهایتاً راوی خسته و ناراحت و گرسنه به همراه همسرش به خانه می رود اما به خاطر غذایی که در بیرون خورده دچار مسمومیت غذایی می شود. همچنین متحمل خسارات مالی دیگری مثل شکسته شدن شیشه ی ماشینش و از دست دادن یک جفت گلدان نقره هم می شود که همگی به خاطر این مراسم تجلیل اتفاق می افتند.
-سپس مرا صدا کرد و حلقه گلی را از طرف انجمن خود به گردنم انداخت. تشکر و تعظیمی کردم و به جای خود برگشم در حالی که حلقه گل بر گردنم بود و سخت گردنم را آزار می داد چون نوک تیز یکی از شاخه های گل پوست گردنم را خراش داده و خون انداخته بود. این زخم جزئی البته چیزی نبود که قابل تحمل نباشد ولی بعد دچار عذاب شدیدتری شدم که تقریباً غیر قابل تحمل بود چون حس کردم که جانورهایی تنم را نیش می زنند، معلوم شد لابلای شاخ و برگ های این حلقه گل مورچه بوده و همه از لای یخه ام داخل پیرهنم رفته اند. ناچار حلقه را از گردنم براشتم و دم پایم گذاشتم. این بار حس کردم که مورچه ها از پاچه ی شلوارم بالا رفته و به پر و پایم چسبیده اند…… ساعت از ده می گذشت و من از سردرد و گرسنگی و نیش مورچه ها و جوهرهای روی کتم حالی داشتم که مخلوطی از بهت و جنون و خشم بود……. از رستوران خارج شدیم و به طرف ماشین رفتیم. با تعجب دیدم شیشه ی یکی از پنجره های عقب ماشین را شکسته اند. معلوم شد کسی یا ناکسی شیشه ی ماشین را شکسته تا آن بسته کتاب را بردارد چون لابد از بسته بندی زیبا و گل کاغذی روی آن خیال کرده در داخلش جعبه ی جواهری است که صاحب ماشین خریده است. صبح می خواستم ماشین را به تعمیرگاه ببرم که شیشه اش را بیندازند ولی تا غروب نتوانستم از خانه بیرون بروم چون گرفتار مسمومیت غذایی بودم….
- تحلیل داستان
الف) کنشگرها
در این داستان ابتدا رئیس انجمن ادبی نقش کنشگر فاعل را بر عهده دارد و هدف هم تجلیل از راوی داستان است، بنابر درخواست رئیس انجمن ادبی، راوی در انجام مقدمات برگزاری مراسم با او همکاری می کند و در واقع نقش یاری رسان را بر عهده می گیرد اما در ادامه ی روند داستان زحمات زیادی بر عهده ی راوی می افتد و در واقع راوی است که نقش کنشگر فاعل را می پذیرد و هدف او هم برگزاری آبرومندانه ی مراسم است.
نحوه ی برگزاری مراسم، افراد خاصی که برای سخنرانی در مجلس حاضر می شوند و نحوه ی سخنرانی آن ها و نوع برخورد مسئولین مراسم با راوی را می توان عواملی دانست که به عنوان بازدارنده و مخالف در این داستان مانع از رسیدن راوی به هدفش شده اند.
رئیس دو انجمن ادبی به عنوان اعطاکننده و راوی داستان هم دریافت کننده هستند.
در جریان داستان اصلی، حوادث فرعی هم اتفاق افتاده است که در هر یک از این حوادث فرعی هم کنشگرهایی حضور دارند.
وقتی که جوانی با یک خودنویس و یک دفتر پیش راوی می آید تا برایش شعری بنویسد و امضا کند، راوی فاعل و نوشتن شعر در دفترچه هدف است و خراب شدن خودنویس عامل بازدارنده است ضمن این که در پایان این قسمت آسیب دیگری هم به راوی وارد می شود که یکی از عوامل بازدارنده ای است که مانع از برآورده شدن هدف کلی داستان ـ برگزاری آبرومندانه و دلخواه مراسم تجلیل ـ شده است، یعنی کثیف شدن کت و شلوار راوی به خاطر ریختن جوهر خودنویس به روی لباسش.
یکی دیگر از اتفاقات فرعی داستان اجرای برنامه ی ساز و آواز در مراسم است که این اتفاق هم به خاطر اجرای بسیار بد و صدای گوش خراش خواننده و نامناسب بودن شعر و موسیقی انتخاب شده، به نوعی کنشگر بازدارنده در کل داستان محسوب می شود.
اتفاق و روایت فرعی دیگر این داستان این است که یکی از دوستان راوی وقتی که توسط راوی به مراسم تجلیل دعوت می شود به صورت غیرمستقیم از او می خواهد که از طرف خودش وسیله ای را به دوستش بدهد تا در هنگام سخنرانی در مراسم، دوستش هم آن وسیله را به عنوان هدیه به خود راوی بدهد و راوی هم یک جفت گلدان نقره از خانه ی خودش به این دوست می دهد به امید این که مجدداً آن را پس خواهد گرفت، اما در مراسم تجلیل این دوست علاوه بر این که در سخنرانی خود هیچ اسمی از راوی نمی برد، گلدان های نقره را هم به همراه خود نیاورده که به او بدهد و پیش راوی حواس پرتی خود را دلیل این اتفاق می داند و از او عذرخواهی می کند. اما در پایان داستان راوی با او تماس می گیرد و از او می خواهد که گلدان ها را برایش پس بفرستد و او می گوید که پسر معتادش گلدان ها را بی خبر از او دزدیده و فروخته است. راوی این حرف را باور می کند ولی بعد می فهمد که این قضیه کلا حقه ای بوده که دوستش به او زده و در واقع از همان اول قصد او این بوده که شی قیمتی و گرانبهایی را به این بهانه از راوی بگیرد و دیگر هم به او پس ندهد.
در این قسمت از داستان دوست راوی عهده دار نقش کنشگر فاعل است و هدف او هم به دست آوردن گلدان های نقره است اگرچه خود او پیش راوی این طور وانمود می کند که هدفش هدیه دادن گلدان ها به اوست. راوی هم در این قسمت، اگرچه ناخواسته ولی یاری رسان به فاعل است. علاوه بر این راوی اعطاکننده هم هست و دوستش نیز دریافت کننده است.
ورود راوی و همسرش به رستوران هم یک قسمت دیگر از این داستان است. در این قسمت راوی و همسرش فاعل هستند و هدف آن ها خوردن شام مناسب در رستوران است. بی کیفیت بودن غذای رستوران و نبودن غذای دلخواه در آن جا را می توان به عنوان عامل بازدارنده در این قسمت دانست.
پیشخدمت اعطاکننده و راوی و همسرش دریافت کننده هستند.
فاعل | راوی/رئیس انجمن ادبی | هدف | برگزاری آبرومندانه ی مراسم تجلیل از راوی |
بازدارنده | مسئولین برگزاری مراسم | یاری رسان | ____ |
اعطاکننده | روسای انجمن ها/راوی | دریافت کننده | راوی/دوست راوی |