آقای زیباکلام در تحلیل شان، با تأکید بر اعتقاد امام مبنی بر عدم قبول پست اجرایی از سوی روحانیت- که در فصل بعد به طور کامل بدان پرداخته خواهد شد- می نویسد: اگر مهندس بازرگان قبول نمی کردند، افراد دیگری بودند که قبول کنند. باید گفت درست است که افراد دیگری بودند که این پست را قبول کنند، اما این سؤال مهم همچنان به قوت خود باقی می ماند، که افراد دیگر باید دارای چه ویژگی هایی باشند که به عنوان گزینه مناسب برای پست نخست وزیری مناسب تشخیص داده شوند. تمام تلاش نگارنده در این فصل بر آن بود که نشان دهد مهندس بازرگان دارای ویژگی هایی بود که دیگران فاقد آن ها بودند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
آقای صدرشیرازی توبه سیاسی مهندس بازرگان پس از ملاقات پاریس را از دلایل واگذاری پست نخست وزیری بازرگان می داند. اما نگارنده بر این نظر است که مهندس بازرگان بعد از ملاقات پاریس تغییر موضع نداده بلکه تسلیم خواست اکثریت شده. حتی اگر در اعلامیه ای که بعد از ملاقات پاریس از سوی نهضت آزادی انتشار یافته دقت می کنیم می بینیم که در آن اعلامیه نهضت آزادی می نویسد، خواست اکثریت ملت ایران نه خواست نهضت آزادی یا خواست مهندس بازرگان. یعنی چون خواست ملت این است پس ما هم خواست ملت را می پذیریم. از نظر نگارنده مهندس بازرگان در آن شرایط از این واقع بینی سیاسی برخوردار بوده که اگر غیر از خواست رهبری و اکثریت مردم چیزی بخواهد در آینده سیاسی کشور راه به جایی نخواهد برد.
آقای صدرشیرازی در دلیلی دیگر اختیارات محدود مهندس بازرگان را که ناشی از عدم اعتماد به وی می داند، دلیل انتصاب می داند.
اما در مقام پاسخ به این فرضیه باید پرسید که اولاً آقای صدرشیرازی چگونه اختیارات محدود را به عنوان دلیلی برای این انتصاب می داند. به عبارت دیگر چگونه رابطه ایجابی بین ای دو متغییر برقرار می کند؟
در ثانی اگر اعتماد وجود نداشته چرا همین اختیارات به زعم ایشان محدود واگذار می شود؟
از سوی دیگر این اختیارات واگذار شده، اختیارات محدودی نیست. این اختیارات، اختیاراتی است که بقای یک نظام سیاسی به آن ها وابسته است. واگذاری این اختیارات به خوبی نشان می دهد کسی که برای واگذاری این اختیارات انتخاب می شود، باید فردی باشد، اولاً مورد اعتماد و اطمینان و در ثانی از توانایی لازم برای انجام چنین مسؤولیت هایی برخوردار باشد.
فصل پنجم:
امام و رهبری انقلاب
امام در گود مبارزه
امام روح الله موسوی خمینی در سال ۱۲۸۱ شمسی در یک خانواده مذهبی در خمین به دنیا آمد. وی ۵ ماهه بود که پدرش توسط یکی از ملاکین به قتل رسید و از آن پس سرپرستی امام را مادرشان برعهده داشت. امام تحصیلات مقدماتی را پیش برادرش آقای پسندیده خواند و درسال ۱۲۹۸به اراک عزیمت کرد و از شاگردان آقای حائری (مؤسس حوزه علمیه) قم شد. سال بعد به همراه ایشان وارد قم شد و در سال ۱۳۰۶ در درس خارج آقای حائری به تحصیل ادامه داد و در سال ۱۳۱۵ به درجه اجتهاد نائل شد.[۵۲۵]
امام خمینی علاه بر مقام ممتاز فقاهت در علوم هیأت، فلسفه و حکمت و عرفان نیز دارای مهارت ویژه و تخصص کامل می باشد. امام در عنفوان جوانی در مقام تهذیب نفس و خودسازی برآمد و به تحصیل معنویات و کسب فضایل انسانی و روحانی پرداخت و در مدتی بسیار کوتاه در این رشته موفقیت بزرگ و درخشانی کسب کرد تا آنجا که در همان اوان جوانی سرآمد پارسایان و پرهیزگاران عصر خویش قرار گرفت و درمیان شخصیت های بزرگ علمی و روحانی، محافل مذهبی و عامه مردم قم مقام و منزلت ویژه کسب کرد.[۵۲۶]
پس از درگذشت آیت الله حائری، زعامت حوزه علمیه با دعوت و اصرار امام به آیت الله بروجردی واگذار گردید. در زمان هجرت آیت الله بروجردی به قم، امام خمینی برای تحکیم موقعیت زعامت و مرجعیت آیت الله بروجردی کوشش فراوان کرد و به گفته شاگردان امام برای همین منظور نیز در جلسات درس اصول مرحوم آیت الله بروجردی شرکت می کرد.[۵۲۷]
با حضور آیت الله بروجردی در حوزه علمیه قم روح محافظه کاری و اندیشه جدایی دین از سیاست در میان روحانیون تقویت شد. امام خود در این ارتباط می نویسد: «وقتی شعار دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد، به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت و این مسائل رایج حوزه ها بود که هر کس کج راه می رفت متدین تر بود».[۵۲۸]
حضور پر قدرت آیت الله بروجردی با نمایندگی اندیشه جدایی دین از سیاست، شرایطی برای امام به وجود آورد که نه تنها فعّالیت سیاسی ایشان را سخت تحت تأثیر قرار داد، بلکه بارها به دلیل تدریس فلسفه و عرفان مورد انتقاد و انکار سایر روحانیون قرار گرفت. در این دوره امام آماج سخت ترین اتهامات و حملات تا حد شرک واقع شد.
اما چنین فضایی نتوانست وجه سیاسی امام را منفعل گرداند. وجه سیاسی فعّالیت امام در این سالها نگارش کتاب کشف الاسرار است.
کتاب کشف الاسرار در برابر کتاب اسرار هزار ساله منتشر شده بود. کتاب هزار ساله[۵۲۹] کتابی بود که نویسنده آن انتقادات متعددی از برخی معتقدات شیعیان و تشکیلات روحانیت کرده بود.
در آن زمان شهرت کتاب بیشتر به دلیل همان پاسخ های مستدل و دفع شبهات اسرار هزار ساله بود و مطالب سیاسی آن کمتر مورد عنایت و توجه واقع شد.[۵۳۰] در اینجا مطالب سیاسی آن مورد بررسی قرار می گیرد.
امام در بخشی از کتابشان با اشاره به جنایات رضا شاه چنین می نویسند:
«ما می گوییم دولت که برای پیشرفت کلاه لگنی نیم خورده اجانب چندین هزار افراد مظلوم کشور را در معبد بزرگ مسلمین و جوار امام عادل مسلمانان با شصت تیر و سر نیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند. این دولت کفر و ظلم است و اعانت آن عدیل کفر و بدتر از کفر است. ما می گوییم دولت که بر خلاف قانون کشور و قانون عدل یک گروه دیوانه آدم خوار به نام پاسبان شهربانی در شهر و ده به جان زن های عفیف بی جرم مسلمانان بریزد و حجاب و عفت را با زور و سر نیزه از سر آنها برباید و به غارت و چپاول ببرد و محرمات بی سرپرست را در پی لگد و چکمه خورد کند و بچه های مظلوم آنان را سقط نماید. این دولت، دولت ظالمانه و اعانت بر آن عدیل کفر است». [۵۳۱]
امام در ادامه می گوید: «ما از رضاخان چندان توقعی نداریم او با وضع سربازی بزرگ شده بود و گوشت و خون او با این فجایع تربیت شده بود او نمی توانست بفهمد که عفت و پاکدامنی و امانت و درستی برای یک سرباز اهمیتش بیشتر است تا برای دیگر افراد توده، سرباز به دینداری نیازمندتر است از دیگران، لیکن با قانون گذارها که خود را دانشمند به حساب می آوردند سخن داریم».[۵۳۲]
امام در مقام راه حل مشکلات چنین می گویند: «جمله آن که این زمامداران خائن یا بی خرد باید عوض شوند تا کشور عوض شود و گرنه از این روزگار بدتری خواهید دید. تنها حکومتی که خرد و شرع را حق می داند حکومت خدا، یعنی حکومت قانون الهی است و اگر قوانین اسلام در این مملکت جریان پیدا کند روزی می رسد که پیشقدم در تمدن جهانی باشد و این نوع حکومت اگر به دست فقیه هم نباشد بدون نظارت فقها هم امکان ندارد».[۵۳۳]
اکنون با چنین نگرشی که امام از جایگاه حوزه و روحانیت در امور اجتماعی به طور عام و امور سیاسی به طور خاص دارند، این سؤال پیش می آید که اصرار امام برای حضور آیت الله بروجردی در قم چه بوده است؟
آنچه حضور آیت الله بروجردی برای روحانیت و حوزه فراهم آورد، تأکیدی بود بر اندیشه جدایی دین از سیاست. این که روحانیون نباید در سیاست دخالت کنند. جایگاه روحانیون در حوزه و سر کلاس بحث حوزوی است.
نگارنده بر این نظر است که درخواست و اصرار امام برای حضور آیت الله بروجردی در قم دقیقاً منطبق با خواست امام برای حضور روحانیت در عرصه سیاست بوده است و حضور ایشان در قم از جنبه ایجابی بوده است.
بنابراین باید این درخواست را از منظر دلایل سیاسی بررسی کرد:
آیت الله بروجردی به عنوان رهبری دینی بزرگ و مرجع تقلید شیعیان از نفوذ قابل توجهی در جامعه دینی برخوردار بوده است. طیف وسیع مقلدان همراه با نام و آوازه ای که ایشان داشتند، برای ایشان قدرت اجتماعی وسیعی را فراهم آورده بود. اما نکته ای که وجود داشت این بود که چنین مرجعی با چنین برد قدرت اجتماعی در جغرافیای خارج از ایران قرار داشت. بنابراین حضور ایشان در قم امکان بهره برداری از این قدرت را چندین برابر می کرد. اما دلیل مهم تر آن را باید در راستای همان خواست سیاسی کردن روحانیت از سوی امام بررسی کرد. اگر قرار است مقاومتی از سوی حوزه صورت بگیرد باید این مقاومت از سوی بالاترین مقام و مرجع مذهبی باشد تا اولاً حکومت نتواند به راحتی با آن برخورد کند. زیرا وقتی چنین جنبش ها و حرکت هایی در سطح حوزه صورت گیرد اما نیروهای درجه یک حوزه از آن حمایت نکنند، حکومت به راحتی می تواند آنها را در نطفه خفه کند. به عبارت دیگر وقتی این حرکت ها از سوی پایگاه قدرت دینی حمایت نشود حکومت به راحتی می تواند بدون در نظر گرفتن هیچ ملاحظه ای با شدت و حدت تمام برخورد کند. در ثانی وقتی که روحانیت به عنوان مرجع تقلید قدرت سیاسی را به چالش بکشد، دیگر روحانیون در طبقه روحانیت نمی توانند روابط گرمی را با مرکز قدرت سیاسی پی ریزی کنند. و نهایتاً این که ورود چنین شخصیتی با چنین آوازه ای به گود سیاست طیف وسیع مقلدان را از دو جهت تحت تأثیر قرار می دهد، یکی اینکه مقلدان چنین مرجعی با این استدلال مواجه می شوند که احتمالاً قدرت سیاسی در جایی درست عمل نکرده و تخطی کرده که چنین مقامی به مخالفت و مقاومت در برابر او پرداخته است. و دیگر اینکه می توان از طیف وسیع مقلدان و هواداران در بسیج عمومی استفاده کرد. جامعه ای که اطاعت از مرجع تقلید را واجب شرعی می داند، پس زمانی که از سوی مرجع تقلید فرا خوانده شود قدرت عظیمی را فراهم می آورد که به عنوان قدرتی ضددولتی، حاکمیت را به مبارزه دعوت می کند. پس بهتر است اگر مقاومت و مخالفتی صورت گیرد رهبری آن از سوی مرجع دینی باشد تا پیامدی نتیجه بخش به همراه داشته باشد. بنابراین امام با چنین نگرشی از آیت الله بروجردی برای حضور در قم دعوت می کنند. اما آیت الله بروجردی آنچه را امام می پنداشتند اعتقاد نداشتند، اما با وجود این اختلاف، امام به تقویت و تثبیت جایگاه آیت الله بروجردی در حوزه پرداختند. به طوری که همان طور که بیان شد در کلاس درس ایشان حاضر شدند.[۵۳۴]
شهید محلاتی در خاطرات خود می نویسد، امام جزء کسانی بود که خیلی مصر بودند برای حضور آیت الله بروجردی در قم. شهید محلاتی در ادامه می نویسد: یکی از دلایل این اصرار از سوی امام این بود که خود امام فرمودند: ایشان روحیه ای داشتند که می توانستند بر این زمامدارها حکومت کنند، یک روز بختیار آمده بود اینجا، علماء هم ردیف نشسته بودند، بختیار روی یک پله نشسته بود و پایش را دراز کرده بود، مرحوم آیت الله بروجردی فرمودند: در محضر علماء مؤدب بنشین.
امام می فرمودند این روحیه در سایر آقایان به این صورت نبود و در یکی از آقایان فعلی که صحبت مرجعیتش بود می گفتند: ایشان اصلاً از یک پاسبان کناره گیری می کند چه برسد که بخواهد بر یک دولتی حکومت کند.[۵۳۵] اما با وجود مواضع متفاوت آیت الله بروجردی، امام از آنچه رسالت خود تعیین کرده بودند دست بر نداشتند و مصرانه آن را دنبال کردند.
تاریخی ترین سند مبارزاتی امام خمینی را می توان در بیانیه ایشان در تاریخ ۱۵/۲/۱۳۲۳ مشاهده کرد:
«هان ای روحانیون اسلام! هان ای علمای ربانی! ای دانشمندان دیندار! ای گویندگان آئین دوست … موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرمودند بپذیرید و ترک نفع های شخصی کرده تا به همه سعادت های دو جهان نائل شوید … امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید فرداست که مشتی هرزگرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آئین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند».[۵۳۶] این اعلامیه نشان از روحیه مردی سازش ناپذیر دارد که با اعتماد به نفسی فوق العاده از انقلاب، آن هم در سال ۱۳۲۳ صحبت می کند. امام حتی در دوران مرجعیت آیت الله بروجردی از مطالبات خود عدول نکرد، اگر چه حضور پررنگ و پرقدرت آیت الله بروجردی ابراز چنین مسائلی را برای امام در حاشیه قرار داده بود اما شعله آن خاموش نشده بود.
آنچه از اعلامیه بالا به راحتی می توان درک کرد وجود روحیه مبارزه جویانه ای است که در جای جای این اعلامیه موج می زند. در طول دوران مرجعیت شانزده ساله آیت الله بروجردی، امام به تدریس خارج فقه و اصول مشغول بودند و به مناسبت دروس، رساله هایی نیز تألیف و تدوین کردند. ایشان به خوبی دریافته بود که برای وقوع یک انقلاب اسلامی تمام عیار، نخست می بایست جو جمعی و تحجر فکری در حوزه های علمیه شکسته شده و زمینه انقلاب فکری و اعتقادی در حوزه ها و سپس در جامعه فراهم گردد. از اینرو در این سال ها شاگردان مبارز فراوانی تربیت کرد که هم از مبانی قوی و معلوماتی علمی خوبی برخوردار بودند و هم از تفکر سیاسی- اجتماعی و روحیه مبارزاتی اسلامی بهره داشتند. شاگردانی مانند آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، شاگردانی که با سبک جدیدی از آموزش حوزه تربیت شده بودند. اینان کسانی بودند که منطق و مبارزه سیاسی را سر کلاس درس در حوزه فرا گرفته بودند. برای انجام فعّالیت های سیاسی شوق و ذوق داشتند، فعّالیت سیاسی را وظیفه دینی و شرعی خود می دانستند. بنابراین نسلی از روحانیون تربیت شدند که حامل اندیشه مبارزه در سطح حوزه و جامعه بودند، کسانی که در درس فقه و اصول، مبارزه سیاسی را تمرین کرده بودند، اینان کسانی بودند که فرا گرفته بودند چگونه اعلامیه سیاسی بدهند، چگونه رژیم را به مبارزه دعوت کنند. برای اینان دیگر مصلحت جایز نیست باید مبارزه کرد. راه پیروزی مبارزه است، جنگیدن است.
امام طی این دوره هم در درس ها و هم رساله های خود و در هر فرصت و مناسبتی به طرح مبانی فقهی - سیاسی خود می پرداخت.
شهید محلاتی این چنین می نویسد: در آن زمان که به درس ایشان می رفتیم، وجهه اخلاقی و عرفانی ایشان برای من جاذبه داشت و جنبه های سیاسی چندان برای ما مطرح نبود. در طول مدتی که امام برای ما درس می گفتند و انس ما با ایشان بیشتر شد در قسمت اجتهاد و تقلید که مسائل حکومت اسلامی را تشریح می فرمودند و وظایفی که برای ولی فقیه هست عنوان نمودند، فهمیدیم که ایشان آن بینش را دارا بودند و این بینش از همان ابتدا در ایشان وجود داشت. در جلسات خصوصی به شاه و رژیم حمله می کردند و به طور کل از این فکر که روحانی برای این ساخته نشده که تنها نماز جماعت و نماز میت بخواند حمایت می کردند.[۵۳۷] شاهد مثال دیگری در این زمینه رساله تقیه است که امام در سال ۱۳۳۲ تألیف کرد. ویژگی بارز این رساله نسبت به دیگر رساله های قدما و متأخرین در این باب است که آنان تقیه را عمدتاً و به وضوح در محدوده مذاهب اسلامی خاصه تشییع و تسنن مطرح می کردند و مسأله کفار به ویژه دشمنان دیرینه و لجوج اسلام و منافقان و مشرکان ادوار گذشته جزء به استطراد یا تمثیل و نظایر آن چندان مطرح نبود. اما این رساله اشاره های فراوانی به دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین دارد و در هر زمینه ای و به هر مناسبتی آنان را معرفی کرده است تا ذهن طلاب، سنتاً تقیه را به مذاهب اسلامی محدود نکرده بلکه همواره معنای وسیع و مهمتر آنرا در نظر آورند.[۵۳۸] اما در جریان ملی شدن صنعت نفت موضع گیری و حمایت آنچنانی از امام مشاهده نمی کنیم. شهید محلاتی دلیل این امر را در این می داند که امام با وجود مرجعیت آیت الله بروجردی هیچ وقت موضع گیری علنی نمی کردند، یعنی مصلحت نمی دانستند و اگر آن موقع موضع گیری می کردند اصلاً شاید نمی گذاشتند. در آن زمان ایشان به منزل آیت الله بروجردی می رفتند و در کارهای مهم آیت الله بروجردی با ایشان مشورت می کردند.[۵۳۹] شاید وجه دیگر انفعال امام در موضع ملی شدن صنعت نفت را بتوان در تهی بودن آن از ایدئولوژی اسلامی دانست.
امام در مصاحبه با حسنین هیکل در تاریخ ۲/۱۲/۵۷ چنین می گویند: به عقیده من نهضت امروز عمیق تر از نهضت در روزگار مرحوم دکتر مصدق است. در آن روز نهضت صرفاً سیاسی بود اما امروز جنبه سیاسی آن می چربد. نهضت در روزگار مصدق صرفاً سیاسی بود اما امروز نهضت ما سیاسی- مذهبی و ریشه دار است. در گذشته فریاد خلق به خاطر نفت بود، اما فریاد منبعث از نهضت ما در راه اسلام است، میان کسی که به خاطر دین مبارزه می کند و کسی که به خاطر ماده دست به مبارزه می زند تفاوت بسیاری است.[۵۴۰] بنابراین امام از آنجا که نهضت را صرفاً نهضتی سیاسی ملی و فاقد مبدأ و غایت مذهبی تشخیص داده بود، بدین ترتیب همکاری ایشان نیز با جبهه ملی منتفی شد.
پس از مرگ آیت الله بروجردی در سال۱۳۴۰، نهاد روحانیت بر روی عقاید و رهبری جدید گشوده شد و به سه جناح تقسیم شد. بزرگترین جناح شامل شامل علمای طراز اول بود که همان شیوه مصلحت جویانه حائری و بروجردی را حفظ کردند. دومین جناح به طور فعالانه با رژیم پهلوی همکاری می کردند و شاه برخی از اعضای این گروه را به امامت جمعه تهران و سایر شهرهای بزرگ منصوب کرد. گروه سوم روحانیون مبارز بودند که پیرامون امام گرد آمدند. شاگردان جوان و از نظر سیاسی فعال ایشان، اغلب از موضع غیرسیاسی رهبران مذهبی در قم و نجف انتقاد می کردند و به همین سبب علمای محافظه کارتر آنان را آخوند سیاسی می نامیدند.[۵۴۱] نکته این است که امام در هنگام در گذشت آیت الله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰ چهره ای کاملاً مشهور و سرشناس در حوزه علمیه قم بودند. با نائل شدن امام به مرجعیت تقلید و عنوان آیت الله العظمی و حضور شاگردان پرشور زمینه برای حضور فعال و پررنگ امام در صحنه سیاسی کشور فراهم شد.
پس از رحلت آیت الله بروجردی شاه قصد داشت پایگاه مرجعیت را از قم به نجف منتقل کند و بدین وسیله مراجع و روحانیت ایران، تضعیف شده تا مانع و مزاحم برنامه های او نباشند. لذا پیام تسلیت آیت الله بروجردی را برای مراجع نجف فرستاد که روحانیون مبارز، آن را بی اعتنایی به مراجع قم و قدم اول در راه تضعیف روحانیت ایران تلقی کردند.[۵۴۲] این در حالی بود که نخست وزیر علی امینی برای پیشبرد برنامه هایش درصدد نزدیکی با مراجع و روحانیت برآمد. امینی در چهلم آیت الله بروجردی به قم رفت و با مراجع شهر دیدار و به طور خصوصی گفتگو کرد ولی امام حاضر نشد با او خصوصی ملاقات کند.
امام خطاب به علی امینی گفتند: شما امروز که عهده دار ریاست دولت هستید و نخست وزیری کشور را در اختیارتان است مسؤولیت سنگین و مهمتری دارید، باید طوری با مردم رفتار کنید و گام های مفید و مؤثر به نفع اجتماع بردارید و آن چنان خدمت نشان دهید که در پیشگاه خداوند متعال و وجدان مسؤول نباشید. شما در امور دین با مردم آنچنان رفتار کنید تا ذکر خیری از شما و خاطره خوبی از دوران نخست وزیری شما در میان مردم به یادگار بماند.
عقیقی بخشایشی می نویسد، در ادامه حضرت آیت الله العظمی در زمینه های خدمات روحانیت و توسعه و گسترش مسائل معنوی در سازمان های آموزشی، تقویت مبانی خانوادگی و حل گرفتاری های عمومی و اقتصادی ملت تذکراتی دادند. نکته ای که آن روز بیش از هر چیز توجه هیأت دولت را جلب کرد، شهامت و شجاعت اخلاقی حضرت آیت الله العظمی در بیان صریح پیرامون وابستگی رضا شاه و نیروهای سلطه گر ایران به عوامل بیگانه و خارجی بود.[۵۴۳]
در همان زمان در قم شایعه شده بود که رژیم قصد دارد با سوء استفاده از فقدان آیت الله بروجردی، در این شهر مذهبی و پایگاه روحانیت، سینما، مشروب فروشی و عشرتکده دایر کند. طلاب جوان و مبارز حوزه، طوماری تهیه کرده و در آن نسبت به این نقشه شوم هشدار دادند. مراجع وقت قم به نگرانی از طلاب اهمیت ندادند و تنها امام بود که بلافاصله رئیس شهربانی قم را احضار کرد و طومار را به او نشان داد و قاطعانه به وی اخطار نمود و طلاب جوان را تشویق کرد که همچنان هوشیارانه مواظب دسیسه های رژیم باشند. یک بار نیز وقتی که یکی از وعاظ قم خودسرانه به دیدار شاه رفت و به نام روحانیون شهر، تولد فرزندش را به وی تبریک گفت، امام او را احضار نمود و مؤاخذه کرد.[۵۴۴]
دیگر آنچه بین قم و مرکز سیاسی در جریان است عادی نیست، مرجعیتی روی کار آمده است که دیگر مصلحت اندیشی آیت الله حائری و آیت الله بروجردی را ندارد. مرجعیت جدید دخالت و اظهار نظر در سیاست را وظیفه شرعی و دینی می داند. حتی شاگردان خود را ترغیب به این امر می کند. بی پروا از حکومت انتقاد می کند، مرجعیت او سدی مقاوم در برابر مخالفت سایر جریان های حوزه برای ایشان فراهم آورده است.
وقتی چنین روحانی ای با دارا بودن چنین جایگاهی در سلسله مراتب مذهبی شروع به انتقاد می کند و قدرت سیاسی را به چالش می کشد در سطح کل در حوزه نیز سایر روحانیون نمی توانند مناسبات دوستانه و گرمی را با حکومت شکل دهند. همکاری با حکومت یعنی شریک جرم بودن در مفاسد و مظالم حکومت. طوفان دارد آغاز می شود این بار از حوزه علمیه با حضور مرجعیت پر قدرت.
اولین رویارویی سیاسی علنی میان امام و رژیم در ارتباط با تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی است. تشکیل انجمن مذکور که به موجب اصول ۹۱ و ۹۲ متمم قانون اساسی مصوب ۱۲۸۵ شمسی اولین دوره مجلس مشروطیت پیش بینی شده بود همچنان مسکوت مانده بود. شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان طبق مادتین ۷ و ۹ نظام نامه انجمن نیز به شرح زیر به تصویب مجلس اول رسیده بود. اولاً باید متدین به دین حنیف اسلام باشند و به فساد عقیده نداشته باشند، ثانیاً هنگام سوگند باید به قرآن مجید سوگند بخورند، ثالثاً بانوان از انتخاب کردن و انتخاب شدن محرومند.[۵۴۵]
با استعفای علی امینی و تشکیل دولت توسط اسد الله علم، لایحه مذکور دوباره در مجلس به جریان افتاد، اما در متن جدید هر سه شرط مذکور در نظام نامه قبلی حذف شد. امام که این نامه را مقدمه ای برای برنامه های ضد اسلامی شاه می دانست بلافاصله علمای طراز اول قم را دعوت به مشورت و تصمیم گیری نمودند. امام در این جلسه، اهداف دولت را از این کار برشمردند و در پایان تصمیم زیر گرفته شد:
در تلگرافی به شاه، مخالفت مراجع و علماء را با لایحه، اعلام داشت و لغو فوری درخواست شد.
علمای تهران و شهرستان ها را از طریق نامه و پیغام در جریان امور قرارداده؛ از ایشان برای آگاه نمودن مردم و مقابله با دولت دعوت شود.
هفته ای یک بار و در صورت لزوم بیشتر، جلسه مشورت میان علمای حوزه برقرار شود تا تصمیمات و مبارزه، با وحدت نظر و عمل توأم گردد. ضمناً امام پیشنهاد کرد تلگراف هایی که به رژیم مخابره می شود تکثیر شده و دراختیار مردم قرار گیرد.[۵۴۶]
امام در ۱۷ مهر ۱۳۴۱ در تلگراف خود چنین نوشتند: