« شراب و شمع و شاهد عین معنی است که در هر صورتی او را تجلّی است»
شرح گلشن راز، بیت۸۰۵، ص۵۰۶
«شـراب و شـمع و ذوق و نـور عـرفان ببین شاهد که از کس نیست پنـهـان»
همان، بیت۸۰۶، ص۵۰۷
«ز شـاهــد بـر دل مـوسـی شــرر شــد شـرابش آتش و شمعش شجر شـد»
همان، بیت۸۰۸، ص۵۰۸
لاهیجی می گوید: حقّ را به اعتبار ظهور، شاهد گویند.[۷۲۱]
«شراب و شمع جـان آن نـور اسـراست ولـی شـاهـد همـان آیات کبراست»
همان، بیت۸۰۹، ص۵۰۸
شاهد به حکم « لقد رأی من آیات ربّه الکبری»[۷۲۲] همان آیات کبرای تجلّیات اسمایی و صفاتی است که
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مشاهده ی آن به صورت جامع مخصوص دل حضرت محمّد (ص) باشد.[۷۲۳]
قشیری می گوید: شاهد به معنی حاضر است، هر چیزی که ذکرش بر دل آدمی غلبه داشته باشد و بر دل او حاضر باشد شاهد اوست، اگر علم غلبه دارد شاهد علم باشد، اگر وجد غلبه دارد شاهد وجد باشد.
گروهی در اشتقاق این کلمه تکلّف کرده اند و گفته اند که از شهادت مشتق شده است.
«شبلی را پرسیدند از مشاهدات گفت ما را مشاهدت از کجا آید؟ ما را شاهد حق بود. اشارت کرد به آن چه بر وی غلبه داشت از ذکر حقّ و آن چه حاضر بود اندر دلش دائم از ذکر حقّ، و هر که را دل به مخلوقی مشغول گردد. گویند شاهد اوست یعنی حاضر دل وی است که دوستی و محبّت دوام ذکر محبوب و دوست واجب کند».[۷۲۴]
دکتر سجّادی برای شاهد دو معنی ذکر کرده است: به نظر وی شاهد به معشوق اطلاق می گردد؛ و گاهی نیز به چیزی گفته می شود که در قلب آدمی حضور دارد و آدمی در همه حال به یاد او باشد و او را ناظر اعمال و رفتار خود بیند.[۷۲۵]
«شاهد آن حقیقت و لطیفه است که از ورای پرده ی غیب در بصیرت دل مکشوف گردد».[۷۲۶]
شب
«چه می گویم که هست این نکته بـاریک شـب روشــن میــان روز تــاریـک»
شرح گلشن راز، بیت۱۲۸، ص۸۸
«مراد از شب روشن، نور سیاه است که نور ذات است و تجلّی ذاتی به اصالت مقتضی فناست و تشبیه به شب، از جهت سیاهی و عدم ادراک کرده است. روشن از آن جهت گفته که به این تجلّی ذاتی، آن حقیقت از حجاب کثرات بیرون می آید و به فنای مظاهر که در نفس امر، پرده ی جلال آن جمالند، از پس حجاب چنان چه هست، ظاهر می گردد». همچنین «مراد به شب روشن، ذات احدیّت باشد که از جهت بی رنگی و بی تعیّنی به شب تشبیه کرده باشد؛ و روز تاریک تعیّنات و کثرات امکانی که همچو روز نمودی دارند و پیدا هستند امّا تاریک اند از آن رو که فی حدّ ذات ها ظلمت و عدم اند».[۷۲۷]
شراب
«شـراب اینجـا زجـاجـه شمـع مصبـاح بــود شــاهــد فتـروغ نـــور ارواح»
همان، بیت۸۰۷، ص۵۰۸
«شـراب و شمع جـان آن نـور اسراست ولـی شـاهـد همـان آیـات کبـراست»
همان، بیت۸۰۹، ص۵۰۸
«شراب» عبارت است از ذوق و وجدان و حالی که از جلوه ی محبوب حقیقی، ناگهان بر دل سالک عاشق ظاهر می شود و او را مست و از خود بی خود می کند.[۷۲۸]
دکتر سجّادی گوید: شراب، غلبه ی عشق است و به طور مطلق، کنایه از سکر محبّت و جذبه ی حقّ می باشد. عشق، ذوق و سکر را به شراب تشبیه کرده اند.[۷۲۹]
«شراب و شمع و ذوق و نـور عرفان ببین شـاهـد که از کس نیست پنهـان »
شرح گلشن راز، بیت۸۰۶، ص۵۰۷
«شراب و شمع و شاهد جمله حاضر مشــو غـافـل ز شـاهـد بـازی آخــر»
همان، بیت۸۱۰، ص۵۰۸
برتلس نیز معتقد است که گاهی شراب، بر ذوق اطلاق می شود.[۷۳۰]
شریعت
«شـریعت را شعـار خـویش ســازد طــریـقت را دثـار خــویش ســازد»
همان، بیت۳۴۹، ص۲۴۶
«شـریعت پوست مغـز آمـد حقیقت میــان ایـن و آن بــاشـد طــریـقت»
همان، بیت۳۵۵، ص۲۵۱
لاهیجی می گوید:
«شریعت در لغت مشرعه الماء را می گویند، یعنی مورد شاربان آب و در اصطلاح عبارت است از امور دینی که حضرت عزّت- عزّ شأنه و عظم برهانه- جهت بندگان به لسان پیغمبر تعیین فرموده، از اقوال و اعمال و احکام که متابعت آن سبب انتظام امور معاش و معاد باشد و موجب حصول کمالات گردد و شامل احوال خواص و عوام بوده، جمیع امّت در آن شریک باشند؛ چه شریعت، مظهر فیض رحمانی است که رحمت عام است».[۷۳۱]
ابوالقاسم قشیری می گوید: «شریعت» امر به التزام بندگی و عبودیّت است، و «حقیقت» مشاهده ی ربوبیّت. هر شریعتی که مؤید به حقیقت نباشد مورد قبول نیست و هر حقیقتی که مقید به شریعت نباشد با هیچ چیز دیگری حاصل نمی شود و شریعت جهت تکلیف خلق آمده است و حقیقت از تصرّف حق خبر
می دهد. شریعت پرستش حق و قیام کردن به چیزی است که خداوند فرموده است.
«از استاد ابو علی دقّاق شنیدم گفت ایّاک نعبد[نگاهداشتن] شریعت است و ایّاک نستعین [اقرار] به حقیقت… بدان که حقیقت شریعت است از آن جا که واجب آمد به فرمان [وی] و حقیقت نیز شریعت است
از آن جا که معرفت، به امر او واجب آمد».[۷۳۲]
هجویری گوید: شریعت و حقیقت از عبارات اهل اللّه است که یکی از صحت حال ظاهر کند و دیگری از وخامت حال باطن. «شریعت عبارتی است از معنی که نسخ و تبدیل بر آن روا باشد چون احکام اوامر». پس شریعت فعل بنده می باشد و اکتسابی است.[۷۳۳]
نجم الدین رازی شریعت را، انواع علوم طب دینی می داند.
«همچنین قرناً بعد قرن تابعین از صحابه این علوم می گرفتند، و تبع تابعین الی یومنا هذا، و هر یک را درین علم نظرها می بخشید خداوند، که در هر وقت مزاج آن قوم می شناختند، و از قانون قرآن استخراج و استنباط معالجات به صواب می کردند که «کلّ مجتهد مصیب»، و کتب فراوان در انواع علوم طب دینی که شریعت است علمی و عملی بساختند».[۷۳۴]
او معتقد است که شریعت، ظاهر و باطنی دارد:
ظاهر آن اعمال بدنی است که کلید طلسم گشای صورت قالب می باشد و آن کلید پنج دندانه دارد
چون: نماز، روزه، زکات، حج و گفتن شهادتین. زیرا که طلسم صورت قالب را به پنج بند حواس پنجگانه بسته اند و با کلید پنج دندانه ی «بنی الاسلام علی خمس» می توان آن را باز کرد.
باطن شریعت اعمال قلبی، سرّی و روحی است که آن را طریقت گویند. طریقت کلید طلسم گشای
باطن انسان است تا به عالم حقیقت راه یابد.[۷۳۵]
دکتر عباسی داکانی می گوید: گفته اند که شریعت گفتار، طریقت کردار و حقیقت دیدار انبیاست.[۷۳۶]
شطح