در قرآن کریم در سوره مبارکه عبس آیه ۲۴ می فرماید :
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (۲۴)
پس انسان باید به خوراکش با تأمل بنگرد.
در ذیل این آیه در روایتی از امام باقر(علیه السلام) به نقل از بحارالانوار جلد۲ صفحه ۹۶ در تفسیر طعامی که باید در آن دقت کرد ، آمده است: عِلمُهُ الذی مِمَن یأخُذُه (در دریافت علم ببیند آن را از چه کسی دریافت می کند)
نظربه اهمیت علوم اکتسابی و مبادی آن روایت مذکور اهمیت سنجشگری در دریافت های شناختی را بیان می کند.
در روایتی دیگر در کتاب المحاسن، ج۱، ص: ۲۲۹ از حضرت مسیح (علی نبینا و آله و علیه السلام) آمده است:
خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ کُونُوا نُقَّادَ الْکَلَامِ
حق را از اهل باطل بگیرید ولی باطل را از اهل حق نگیرید! نقد کننده سخن باشید!
۲-۲-۳-تفکّر در لغت
«تفکر» مصدر ثلاثی مزید از ماده «فکر» است. راغب اصفهانی در بیان معنای فکر میگوید:
فکر قوهای است که علم را به سوی معلوم رهنمون میشود و تفکر، به حرکت درآوردن این قوه بر اساس نظر عقل است که فقط برای انسان، امکانپذیر است نه حیوان. تفکر فقط در چیزی بهکار میرود که تصویر کردن آن در قلب، ممکن باشد؛ به همین خاطر روایت شده است که: «تَفَکَّروا فی آلاءِ اللهِ وَ لا تَفَکَّروا فی اللهِ» زیرا خداوند از اینکه در قالب صورتی توصیف شود منزه است. (راغب اصفهانی، ۱۴۱۶: ماده فکر)
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در جمعبندی گفتار لغتشناسان درباره «تفکر» میتوان گفت، تفکر تلاشی روشمند در به کار گرفتن قوه اندیشه در موضوع معینی به منظور نیل به شناختی از آن موضوع است که تصویرپردازی آن در ذهن، امکانپذیر باشد(کلانتری،۱۳۸۶)
۲-۲-۴-مفهوم تفکّر در قرآن
برای بررسی مفهوم تفکر باید همه واژه های مترادف و هم ارز این مفهوم را بررسی کنیم روش کار چنین است که ابتدا سیاق همه آیاتی که در آنها مشتقات ماده « ف ک ر » به کاررفته است، استخراج و سپس، از این آیات مفهومیابی شود.
مفهوم کلی کلمات بسیاری در قرآن به مفهوم اندیشیدن و فکر کردن مرتبط است که در این مبحث باید ارتباط آنها و حدود و ثغور هر یک را بررسی کرد. مثلًا در قرآن دو واژه « تدبر» و « تذکر» پا به پای « تفکر» مطرح شده اند که نمی توان مفهوم تفکر را بدون توجه به معنای آن دو دریافت. ضمنا لازم است برای رسیدن به دیدگاهی جامع، رابطه تفکر را با مفاهیم هم ارز و متضادش بررسی نمود، همچنین زمینه ها، لوازم، عوامل تقویت و تضعیف، موانع و پیامدهای تفکر را نیز مورد ارزیابی قرار داد.
در این بخش، طبق اصل« تعرف الأشیاء بأضدادها » کلماتی را هم که به ظاهر با « تفکر» متضاد هستند، مد نظر قرار می دهیم. به این منظور ریشه هایی را در قرآن پیدا می کنیم که مفهومی عکس مفهوم « تفکر» داشته باشند. در بین تفاسیر، « المیزان» مفصل تر از همه به این بحث پرداخته که مجموع آنها را « مهدی حائری تهرانی» در « تفکر در قرآن » آورده است. علامه طباطبایی(ره) در این مباحث، از روش منطقی و فلسفی بهره می گیرد ؛ زیرا شیوه تفکر را همان روش منطقی می داند. (لسانی، ۱۳۸۸)
با بررسی آیات نتیجه می گیریم که، مشتقات واژه فکر در هجده آیه از آیات قرآن به کار رفته است. (عبدالباقی، ۱۳۶۴: ماده فکر). همه موارد استعمال این واژه در قرآن، از ابواب ثلاثی مزید است که در یک مورد (مدّثر، ۱۸) در قالب فعل ماضی باب تفعیل (فکّر) و در بقیه موارد، در قالب فعل مضارع از باب تفعُّل استعمال شده، که بیشترین کاربرد آن هم در صیغه جمع مذکر غایب آن (یتفکّرون) است. کاربرد مصدری این مادّه در آیات قرآن دیده نمیشود.(کلانتری، ۱۳۸۶). به عبارت دیگر در قرآن کریم، به جز افعال « فکّر»، « یَتَفَکّرون »،« تَتَفَکّرون »، « یَتَفَکَّروا » و « تَتَفَکَّروا »، اشتقاق دیگری از ماده « ف ک ر» به چشم نمی خورد؛ یعنی قرآن ماده « ف ک ر» را فقط در دو باب « تفعیل » (۱ بار )و « تفعّل » ( ۱۷ بار ) آورده است(لسانی، ۱۳۸۸). که هر کدام در جای خود بررسی خواهد شد.
قرآن کریم افزون بر واژه « تفکر » الفاظی مترادف آن به کار برده است. شاید فلسفه وجود کلمات مترادف آن باشد که برای هر معنا به اعتبار صفات گوناگونش، واژه هایی متفاوت وضع شده است. مثلًا خانه را به اعتبار محل نزول بودنش « منزل »، به جهت محل سکینه و آرامش بودنش « مسکن » و به خاطر محل بیتوته بودنش « بیت » می گویند (المبارک، ۱۹۹، به نقل از لسانی ۱۳۸۸)
برخی عقیده دارند که کلمات مترادف، زبان را از نظر واژگان غنی میکنند و اختلاف الفاظ وجود چند کلمه برای یک معنا و مفهوم واحد سبب میشود که معانی، بهتر در قلوب جای گیرند و مفاهیم، بهتر در اذهان رسوخ کنند. (عائشه عبدالرحمن، ۱۹۴ و ۱۹۵، به نقل از لسانی،۱۳۸۸)
با رجوع به قرآن نتیجه می گیریم که ترادف در زبان عربی معنا و مفهومی ندارد، بلکه هر لفظ، مفهومی خاصی دارد که هیج لفظ دیگری نمیتواند جای آن را بگیرد( لسانی فشارکی، ۸۴ و ۸۸) بنابراین بهتر است به جای واژه ترادف از اصطلاح « حوزه معنایی » استفاده کنیم.
به عبارت دیگر دستیابی به مفهوم تفکّر در قرآن بدون در نظر گرفتن عبارات همتراز و عبارات معارض آن میسّر نخواهد شد.
۲-۲-۵- رابطه مفهوم قرآنی « تفکّر» با « تعقّل» و مراتب آنها
در لغت عرب « عقل » به معنای « بند » و « بازداری » است. « عَقَلَ لِسانَه » یعنی: جلوی زبانش را گرفت. « مَعقَل » نیز به معنای دژ و بارویی است که شهر را از نفوذ دشمن باز می دارد. به همین سیاق معنای عقل در سایر مشتقات آن نیز ملحوظ است. متضاد کلمه عقل، در لغت عرب، « جهل » است و جهل در اصل به معنای « عمل ناسنجیده » یا « عمل بدون تأمل » است.
در قرآن عقل ورزی مراتب مختلفی دارد. پایین ترین مرتبه تعقل در قرآن با عبارت « ظنّ » مترادف گشته است. در جایی که قرآن کریم کسانی که در شناخت های خود، به علم و یقین نرسیده اند را دعوت به گمان عاقلانه می کند، و در سوره مطففین آیه ۴ می فرماید:
أَلاَ یَظُنُّ أُولٰئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (۴)
آیا آنها گمان نمیکنند که برانگیخته میشوند؟
اعتنا به این احتمال از نظر قرآن یک گمان عاقلانه به شمار رفته، چرا که می تواند به هدایت (ایمان به معاد) رهنمون کند(باقری، ۱۳۹۱)
در مرتبه بالاتر قرآن از استماع و تفکر و تعقل و تذکّر در یک حوزه معنایی استفاده می کند که به نمونه هایی از آیات، اشاره می کنیم.
در سوره یونس، آیه ۶۷ می خوانیم:
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۷)
او کسی است که شب را برای شما آفرید، تا در آن آرامش بیابید؛ و روز را روشنی بخش (تا به تلاش زندگی پردازید) در اینها نشانههایی است برای کسانی که متعمّقانه گوش فرا می دارند!
در سوره نحل، آیات ۱۱ تا ۱۳ می خوانیم:
یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنَابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۱)
خداوند با آن (آب باران)، برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوهها میرویاند؛ مسلماً در این، نشانه روشنی برای اندیشمندان است.
وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۱۲)
او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت؛ و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند؛ در این، نشانههایی است (از عظمت خدا) برای گروهی که عقل خود را به کار میگیرند!
وَمَاذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (۱۳)
(علاوه بر این،) مخلوقاتی را که در زمین به رنگهای گوناگون آفریده نیز مسخّر (فرمان شما) ساخت؛ در این، نشانه روشنی است برای گروهی که متذکّر میشوند!
در هر چهار آیه فوق، به نشانه های آفاقی افعال الهی اشاره کرده و بیان می دارد که این نشانه ها برای مستمعان، متفکران و عاقلان و متذکران، کاشف از قدرت خداوند است. در مفاهیم و مفادّ آیات فوق تفاوت معناداری مشاهده نمی شود. لیکن از توالی این آیات مستفاد می شود که این چهار وصف و عبارت حاکی از یک سیر معرفتی در حرکت عقلانی است. به عبارت دیگر استماع، تفکر، تعقل و تذکر که هر کدام از افعال قلب می باشند ( آیه ۲۸سوره رعد، آیه ۴۶سوره حج، و آیه ۷سوره اعراف )، در صورت سلامت قلب از حجاب ها، فردی را که به استماع (گوش فرا دادن متعمّقانه ) آیات الهی پرداخته و درآن ها به تفکر(جزءنگری) پرداخته، به تعقل(کل نگری) واداشته و به مقام تذکر (درک جریان ربوبیت حق تعالی در خلقت) که بالا ترین مرتبه می باشد، نایل می کند. از نمونه تقارن های کاربردی استفاده تفکر و تعقل در مواجهه با نشانه های الهی را می توان در آیات دیگری نیز مشاهده نمود(آیات ۲۱۹ و ۲۲۱ بقره، آیه ۲۶۶سوره بقره و آیه ۶۱ سوره نور و… )
در روایتی از امام علی علیه السلام در ارتباط تفکر و تعقل، آمده است( بحارالانوار جلد ۱ صفحه ۹۶) :
العقول ائمۀالافکار، والافکارائمۀالقلوب، والقلوب ائمۀالحواس، والحواس ائمۀالاعضاء
«عقل ها پیشوایان افکار و افکار پیشوایان قلب ها و قلب ها پیشوایان حواس و حواس پیشوایان اعضاء می باشند.»
برگرفته از حدیث فوق در تأیید آیات مذکور، چنین برداشت می شود که تفکر مرتبه ای جزیی تر از تعقل در نظام ادراکی انسان دارد. به عبارت دیگر تفکر ادراک جزئیات و تعقل ادراک کلیات بر مبنای قواعد پیشین است.
۲-۲-۶-سیر تفکر انتقادی در تربیت اسلامی
همانطور که اشاره شد، حواس ظاهری ، قوه خیال ، وهم ، تفکر و تعقل و تدبر ، قوایی هستند که خداوند در وجود انسان به امانت قرار داده تا با بهره گرفتن از این قوا راه هدایت و کمال را بپیماید و در مقام نظر، به شناخت صحیح و در مقام فعل ، به عمل مبتنی بر آگاهی و منطبق با معیار صحیح نایل شود. این مبادی شناختی یا پدیده های درونی(انفسی) و بیرونی(آفاقی) جریان خلقت می باشد و یا رخداد های انسانی پدیدآمده، که نحوه مواجهه انسان با هردو پدیده در نحوه شکل گیری شاکله او اثر گذار است. برای این حرکت استعلایی، تکوین تفکر سنجشگرانه و نقادانه در مبادی شناختی و اعمال خارجی مبتنی بر نظام معیار الهی، انسان را به درک نظام کلی صحیحی منتقل می سازد، که از این ادراک کلی و رهیافت منجر به آن به «تعقل انتقادی» تعبیر می کنیم؛ که در ذیل مراحل تعقل انتقادی در منابع اسلامی بررسی می شود.
۲-۲-۶-۱-مراحل تفکر و تعقل انتقادی
۲-۲-۶-۱-۱-مرحله اول : سمع و نظر نقادانه
در آیات قرآن در موارد بسیاری، برای رسیدن به درک ربط پدیده های پیرامونی با مبدأ خلقت، انسان را به شنیدن دقیق ( القاء سمع و استماع ) و نظرکردن عمیق در خلقت و رخدادهای انسانی دعوت می کند و این دو رویکرد را ابزار های مقدماتی شناخت و حصول علم و آگاهی معرفی کرده و در سوره مبارکه نحل می فرماید :
وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۷۸)
و خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید، و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزاری کنید.
در سوره اعراف با تقبیح عدم شنیدن عمیق در مواجه با حقایق می فرماید:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (۱۷۹)