همچنین معروف است آنگاه که خداوند مرگ را آفرید، فرشتگانی که به تماشای آن آمده بودند، همه از هوش رفتند مگر عزرائیل؛ از این رو اختیارمرگ از سوی خداوند به او واگذار شد. در افسانهها آمده است که این فرشته هفت هزار پا و چهار هزار بال دارد و بدن او پوشیده از چشم و زبان است. یک پایش در آسمان و پای دیگرش بر روی پل صراط است. در کل عظمت اندامهای او به حدی است که اگر تمامی آبهای جهان در سر او ریخته شود، قطرهای به زمین نمیرسد (اکبری دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، اکبری بیرق، حسن) در منابع روایی، تفسیری، تاریخی و عرفانی درباره علت گزینش عزرائیل برای ستاندن جان از بندگان چنین آمده است: هنگام آفرینش آدم، وقتی سه فرشته دیگر از اجرای فرمان الهی مبنی بر انتقال مشتی خاک از زمین به دلیل زاری و التماس آن، اظهار نا توانی کردند، عزرائیل اعتنایی به تضرع زمین نکردو با قهر و قساوت تمام، یک مشت خاک از زمین برگرفت و مأموریت خود را به انجام رساند. (طبری، ۱/۴۸)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«در برخی موارد، درباورعامه یامتون عرفانی و دینی، نقشهای مثبتی نیز برای عزرائیل ذکر شده است؛ از جمله این که: عزرائیل برای تسهیل جان کندن در جلوی چشم فرد روبه موت چیزی را که او دوست دارد میسوزاند تا وی ناامید شده و جان بدهد» در منابع یهودی از ملک الموتهای متعددی نام برده ووظیفه ی عزرائیل تنها گرفتن جان انبیاء ذکر شده است (دایره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله عزرائیل اکبری بیرق، حسن) برای تعدد فرشتگان جان ستان، از قرآن نیز مویداتی میتوان یافت( نساء ۹۷؛ انعام ۶۱و ۹۳؛ انفال ۵۰؛ نحل۲۸؛ محمد۲۷) گذشته از پیشینهی کهن باور به پیک اجل در بین ایرانیان اعتقاد به وجود فرشتگان الهی، از ارکان ایمان در بین اسلام است.
(بقره، ۲۸۰)
۴-۶-۱- نقش دو گانه عزرائیل
« به نظر می رسد که عزرائیل و دیگر فرشتگان مقرب الهی تنها در یک نقش ظاهر نمی شوند و این گونه نیست که به یک کار مشغول باشند بلکه ازآن جایی که دارای قدرت و توانایی های بسیاری هستند به امور مختلف جهان می پردازند، هر چند که هر کدام از آن ها دارای مأموریت اصلی می باشند ولی تنها به همان کار نمی پردازند. از این رو که فرشته مرگ که از فرشتگان مقرب الهی است تنها به قبض روح نمی پردازد و افزون برگرفتن جان مردم تحت تدبیرواراده الهی است» (سجده آیه ۱۱و نیز الدرالمنثور، سیوطی، ۶/۵۴۲ و۵۴۳ ) مجمع البیان (۳/۱۵۱ ) به امر تدبیر امور هستی نیز می پردازد.
علامه طبرسی در این باره بیان میکند، عزرائیل از فرشتگانی است که افزون بر قبض روح با کمک دیگر فرشتگان به تدبیر امور جهان نیز میپردازد ؛ زیرا از جمله مدبرات امری به شمار میآید که در آیه ۵ سورهی نازعات به آنها اشاره شده است. (مجمع البیان، ج۹/۶۵۲)
۴-۶-۲- تفاوت دیدار فرشته مرگ با مومنان و کافران
خداوند در آیاتی به چگونگی گرفتن جان کافران و قبض روح ستمگران و مشرکان اشاره می کند ومی گوید که ایشان هنگام جان ستانی، ستمگران را ملامت میکنند( نساء آیه ۹۷،و انعام آیه ۹۳و نحل آیه ۲۸ و نیز المیزان ،۵/۵۰) آیه ۵۰ سوره انفال نیز تبیین میکند که همان قبض روح کافران به وسیله عزرائیل و دیگر فرشتگان ، با ضرب صورت و پشت آنان ،جانشان را میگیرند.
اما فرشتگان دیگر، در هنگام قبض روح متقین و تقواپیشگان، با گفتار خوش همراه با سلام و مژده بهشت جانشان را می گیرند.(نحل آیات ۳۱و۳۲) البته ناگفته نماند که توفی انس و گرفتن کامل جان آدمی در حقیقت از افعال الهی به شمار میآید و خداوند همان ممیت و محیی واقعی است و عزرائیل و دیگر فرشتگان تنها واسطه ومامور قبض روح انسانها به شمار میآیند. (زمر آیه ۴۲ ) از این رو حضرت امام صادق (ع) در تفسیری بر این آیه میفرماید که خداوند تبارک تعالی برای ملک الموت، دستیارانی از فرشتگان قرار داده تا جانها را بگیرند. پس ملک الموت آن جانها را از فرشتگان مرگ دریافت میکند و با ارواحی که خود جانشان را ستانده همراه و ضمیمه میکند و خداوند همه ارواح و جان ها را از ملک الموت دریافت می کند.
(بحار الانوار، مجلسی، ۶/۱۴۴، حدیث۱۵)
۴-۶-۳- مرگ عزرائیل
البته ازبرخی از روایات تفسیری بر می آید که همه موجودات هستی، مرگ دارندو باید مرگ را بچشند هر چند که تفاوتی در شدت مرگ باشد و یا نوعی از مفهوم مرگ را درک کنند. اینان به آیه ۳۵سوره انبیاتمسک میکنند که چشیدن مرگ را به شکلی برای هر نفسی اثبات میکند. در روایتی آمده است که امام صادق (ع) فرمودند: تمام اهل زمین میمیرند. آن گاه پرسیده میشود: چه کسی باقی مانده است؟ ملک الموت میگوید: پروردگارا کسی باقی نمانده مگر فرشته مرگ. پس به او گفته میشود: ای فرشته مرگ بمیر و او میمیرد.
(تفسیر نورالثقلین، ۱/۴۱۹)
از این رو در باورهای مردم ایران عزرائیل از جایگاه خاصی برخوردار است . اولین تجلی این فرشته را می توان در کنایات و ضرب المثلهای رایج در ادبیات شفاهی و کتبی پارسی یافت که گاه با چاشنی طنز همراه است. به عنوان مثال چنین تعبیراتی در بین عموم شایع است:گفتند عزرائیل در بین عموم بچه قسمت میکند (انوری، فرهنگ امثال،۲/ ۹۲۱)یا در مورد شخص مهیب گفته میشود: موی عزرائیل به تنش است. (همان، ۳/۲۱ )
عزرائیل را جواب کردن،کنایه از جان به سلامت بردن (همان ،۸۲۳) بیرحمی این فرشته در کنایات و ضرب المثل ها برجستگی خاصی دارد. مثلاً در بین مردم هزاره وقتی ظالمی مراعات حال مظلومی را نکند، از این مثل استفاده میکنندکه «ایزراییل چی پروای بچیکس». (خاوری،۱۳۷)
۴-۶-۴- فرشتهی مرگ (عزرائیل در دیوان مولانا)
مراد از فرشتهی مرگ، عزرائیل میباشد که با عناوینی چون ملک الموت، جان شکر و فرشته عذاب آمده است. آیات صریح قرآنی (نساء ۹۷، محمد ۲۷، نازعات۶-۱) این موضوع را تأیید میکند در منابع تفسیری و عرفانی از نقش عزرائیل در جان ستانی و جانگیری مواردی آورده شده است.
از عزرائیل نقل شده است که: « ملک الموت چون پیش سلیمان نبی(ع) آمد تیز در یکی نگریست. آن کس بترسید چون ملک الموت برفت. از سلیمان درخواست کرد که باد را بفرمای تا مرا به سرزمین هند ببرد که از نظر ملک الموت بترسیدم. تا باشد که چون باز آید مرا نبیند و فراموش کند. سلیمان بفرمود تا باد وی را به هند برد. چون ملک الموت باز آمد، سلیمان پرسید که چرا چنان تیز درآن مرد نگریستی؟ گفت مرا فرمان بود تا یک ساعت دیگر وی را به هندوستان جان برگیرم. وی را اینجا بدیدم عجیب بماند تا این چون خواهد بود».
(فروزانفر، احادیث و قصص مثنوی، ۱۳۸۱، ۱۴۶)
عموم مردم بر این باورند که عزرائیل شخصاً عامل مرگ و میر و جان ستانی مردم است و عذاب و نکبت و سایر مشقات و سختیها را به عزرائیل نسبت میدهند و طبیبانی را که در شغل خود حاذق و ماهر نیستند، همانند عزرائیل میدانند که عامل مرگ و میر است، غافل از اینکه عزرائیل از جانب خداوند مأمور به انجام این کار است.
« مولانا در بیتی از ابیات خودش از واژه عزرائیل به عنوان فرشته جان ستان فقط قیاس نابجا کرده است».
گفت: عـــــزرائیل میآیــــد، بــــــرو! گفت پایش بس مبارک، شادشو
(همان، ۲۴۶)
۴-۶-۵- جان ستانی عزرائیل
ای شــــده انــــدر سفـــر با صــد رضا خــــود به پـــای خویش، تا سوی القضا
در خیـــالش ملک و عـــزّ و مهتـــــری گفت: عــــزرائیـــل«رو، آری، بــــری»
(مثنوی، ج۱، ۱۰۴)
گفت : « عزرائیل درمــــن این چنیـــن یک نظر انداخت پـــر از خشــم و کین»
گفت:« هین! اکنون چه میخواهی؟ بخواه گفت: «بفرما بـــاد را ای جــان پنـــاه»
تا مرا از اینجـــا به هنــــدوستان بـــرد بود که بنده کآن طــرف شـــد، جان برد
نک ز درویشی گــــریزانانــــد خلـــق لقمه حــرص و امــل زآنانـــد خلــــق
بـــاد را فــــرمود تــــا او را شتـــــاب برد سوی قصــــــر هنـــدوستان بر آب
روز دیگــــر وقت دیـــــوان ولقـــــــا پس سلیمــــان گفت عـــزرائیـــــل را
کآن مسلمـــان را به خشــــم از بهر آن بنگـــریـــدی، تــــا شد، آواره زخــان؟
(همان، ۱۰۴)