سوم. تغییر در گرایشها: استفاده از اینترنت ممکن است موجب تغییر گرایشها و ارزشها شود و اینگونه بر مشارکت تأثیر بگذارد. این تغییر میتواند از طریق تعاملات و تبادلات چندوجهی بین افراد مثلاً در فرومها یا چترومها، صورت گیرد. ویژگی تعاملی اینترنت بهویژه در نسل دوم وب بارزتر است (همان).
چهارم. بسیج سیاسی: بنابر نظر برخی، اینترنت ابزار جدیدی برای بسیج سیاسی فراهم میکند. اولاً بسیج از طریق اینترنت کمهزینهتر از بسیج رودررو یا تلفنی است. درواقع هزینۀ فرستادن ایمیل یا بهعضویتدرآوردن افراد در بولتنها و خبرنامهها عملاً صفر است. ثانیاً بسیج اینترنتی نامتمرکز است، چراکه هرکسی میتواند با فرستادن ایمیل یا کامنتگذاشتن در فروم یا وبسایتی افراد را به مشارکت دعوت کند. بهعلاوه این نوع فراخوان بهجز اندکی وقت به منبع دیگری نیاز ندارد. بنابراین با دسترسی به اینترنت «هم در کمیت بسیج یعنی افزایش تعداد درخواستهای مشارکت برای فرد و هم در کیفیت آن یعنی تنوع فرستندۀ درخواستها و نوع فعالیتها تغییر ایجاد میشود» (همان: ۸۶۹). طبق نظریۀ وربا هم با افزایش امکان بسیج، امکان مشارکت افزایش مییابد. اندویزا دو استدلال موجود درمقابل ادعاهای این مکانیسم را نیز بیان میکند: اول. پیامهایی که از طرف افراد ناشناس برای فرد میرسد، معمولاً بهعنوان اسپم[۱۱۷] شناخته میشود، لذا ممکن است فرستادن درخواست مشارکت در فعالیتی بهاینصورت بیتأثیر باشد و حتی تأثیر معکوس داشته باشد. دوم. این فرضیه که بسیج بیشتر به مشارکت بیشتر منجر میشود با این پیشفرض همراه است که همۀ انواع بسیج تأثیر یکسانی بر مشارکت دارند. این درحالی است که بهنظر میرسد ارتباط رودررو مؤثرتر از دیگر انواع کمهزینۀ بسیج است، لذا درصورت توقف روشهای مؤثرتری مانند ارتباط رودررو، افزایش بسیج اینترنتی شاید لزوماً به افزایش مشارکت منجر نشود (همان).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲.۲. فیسبوک و مشارکت سیاسی
فیسبوک در زمرۀ سایتهایی است که با عنوان سایتهای شبکۀ اجتماعی شناخته میشوند. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد سایتهای شبکۀ اجتماعی دستهای از ابزارهای تکنولوژی اطلاعاتیارتباطی هستند که برای کاربران امکانِ داشتن شبکۀ وسیعی از ارتباطها را فراهم میکنند و از این جهت درمقایسه با تکنولوژیهای ارتباطی ابتداییتر منحصربهفرد هستند (ژانگ، ۲۰۱۳؛ الیسون[۱۱۸]، ۲۰۱۰) در تعریفی کلاسیک، این سایتها سرویسهای شبکهمحوری هستند که برای کاربر پروفایل عمومی یا نیمهعمومی ایجاد میکنند و کاربر میتواند فهرست ارتباطهایش و نیز محتواهایی را که دیگران در سیستم ایجاد کردهاند، ببیند و در آنها جستوجو کند (بوید و الیسون، ۲۰۱۱). فیسبوک، گوگلپلاس، توییتر، یوتوب و اینستاگرام ازجملۀ این سایتها هستند.
رشد این سایتها در سال ۲۰۰۹ توجهبرانگیز شد، زمانیکه پنج سایت بزرگ شبکۀ اجتماعی در هر ماه بیش از ۲ میلیارد بازدید داشتند (کافمن، ۲۰۰۹؛ مککارتی، ۲۰۰۵). با فراگیرشدن این سایتها، بهتدریج استفاده از آنها در کمپینهای انتخاباتی و میان رأیدهندگان گسترش یافت. ۲۰میلیون توییتِ پستشده با هشتگ[۱۱۹] #election 2012 نمونهای از گستردگی استفادۀ سیاسی از این سایتها در ایام انتخابات است (ژانگ، ۲۰۱۳).
درمیان سایتهای شبکۀ اجتماعی، فیسبوک با بیش از ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون عضو فعال تا مارس ۲۰۱۴ محبوبترین است. هر کاربر فیسبوک پروفایلی شامل اطلاعات شخصی دارد که با آن شناخته میشود. او میتواند حداکثر ۵ هزار دوست[۱۲۰] و تعداد نامحدودی دنبالکننده[۱۲۱] داشته باشد. هر کاربر وال[۱۲۲] دارد که میتواند روی آن استتوس[۱۲۳]، نوت[۱۲۴]، لینک[۱۲۵] خبر، ویدئو و عکس پست کند. این پستها در فید[۱۲۶] یا خبرخوان دوستان و دنبالکنندههای او بهنمایش درمیآید و آنها میتوانند آن را لایک[۱۲۷] کنند، زیر آن کامنت[۱۲۸] بگذارند و آن را به اشتراک[۱۲۹] بگذارند. تمام این فعالیتها در فید سایر دوستان کاربر مشاهدهپذیر است.
علاوه بر این ویژگیها که بیانگر ارتباط بین دوستان فیسبوکی است، فیسبوک مکانهای عمومیتری مانند صفحهها و گروههایی دارد که کاربران غیردوست میتوانند در آنها باهم در ارتباط باشند. این صفحهها و گروهها را کاربرانی با موضوع یا هدف خاصی میسازند و در آن محتواهایی را بهاشتراک میگذارند. کاربران میتوانند این صفحهها و گروهها را دنبال کنند و محتواهای آنها را لایک کنند، بهاشتراک بگذارند، زیر آن کامنت بگذارند، به کامنتهای دیگر کاربران پاسخ دهند و با آنها بحث کنند. بدینترتیب بحث و تعامل بین افراد ناآشنا با هم در فیسبوک امکانپذیر میشود. این بحثها معمولاً برای همیشه و گاه برای مدتی در این صفحات وجود دارد و برای عموم مشاهدهپذیر است.
پژوهشهای متعددی تأثیر فیسبوک و دیگر سایتهای شبکۀ اجتماعی بر مشارکت سیاسی را بررسی کردهاند. مثلاً گیل د زونیگا (۲۰۱۲) در پژوهش خود نشان داد که دنبالکردن اطلاعات از طریق سایتهای شبکۀ اجتماعی بهطور مثبت و قوی بر سرمایۀ اجتماعی، مشارکت مدنی و مشارکت سیاسی آنلاین و آفلاین، هریک بهطور جداگانه تأثیر میگذارد. این پژوهش با کنترل عواملی مثل متغیرهای دموگرافیک، استفاده از رسانههای سنتی، میزان هویت حزبی، دانش و تأثیرگذاری سیاسی و… که طبق تحقیقات قبلی بهطور مستقل بر مشارکت تأثیر میگذارند، انجام شد (گیل د زونیگا، ژانگ و ولنزولا، ۲۰۱۲).
بود (۲۰۰۸) در پژوهش خود دو فرضیه را در نظر میگیرد و هر دو را تأیید میکند: اول. رفتارهایی در فیسبوک که تولید سرمایۀ اجتماعی را افزایش بدهد، امکان مشارکت سیاسی آفلاین را افزایش میدهد. این رفتارها شامل این موارد هستند: تعداد دوستان فیسبوکی، اینکه فرد هرچندوقتیکبار فیسبوکش را چک یا آپدیت کند، نسبت دوستان فیسبوکی که فرد در زندگی واقعی خود هم آنها را میشناسد و تعداد گروههایی از فیسبوک که فرد عضو آن است. دوم. رفتارهایی در فیسبوک که شبیه رفتارهای آفلاین سنتی هستند، امکان مشارکت آفلاین را افزایش میدهند. رفتارهایی مانند پستکردن مطالب روی پروفایل و اطلاعدادن به دوستان برای انجام همان کار (بود، ۲۰۰۸)
هائو (۲۰۱۴) طی پیمایشی در سنگاپور نشان داد استفادۀ خبری از سایتهای شبکۀ اجتماعی رابطهای مثبت و قوی با مشارکت سیاسی و مدنی آفلاین و آنلاین دارد (هائو، ۲۰۱۴). ژنوس (۲۰۱۴) نیز در مطالعۀ خود روی سه کشور پیشرفتۀ آمریکا و بریتانیا و استرالیا رابطۀ مثبتی را بین استفاده از رسانههای اجتماعی و مشارکت سیاسی جوانان به دست آورد (ژنوس، ۲۰۱۴).
ژانگ (۲۰۱۰) در پیمایشی تلفنی به این نتیجه رسید که وابستگی به سایتهای شبکۀ اجتماعی با افزایش مشارکت مدنی رابطۀ مثبت دارد، ولی با افزایش مشارکت سیاسی رابطه ندارد. بحثهای بینفردی سیاسی هم هر دو نوع مشارکت سیاسی و مدنی را افزایش میدهد. این پژوهش با کنترل عوامل دموگرافیک، احساس تأثیرگذاری، گرایش و علاقۀ سیاسی انجام شد (ژانگ، ۲۰۱۰). دمیتروا (۲۰۱۱) نشان داد انواع متفاوت رسانههای دیجیتال در کنار انگیزههای متفاوت افراد در استفاده از این رسانهها، تأثیرات متفاوتی بر مشارکت و دانش سیاسی میگذارد، لذا چیزی به نام تأثیر کلی رسانههای دیجیتال وجود ندارد (دمیتروا، ۲۰۱۱). گیبسون (۲۰۱۳) در مطالعۀ خود بر سایتهای شبکۀ اجتماعی در استرالیا نشان داد فقط ارتباطات آنلاینی منجر به بسیج در مشارکت سیاسی میشود که در فضای آفلاین واقعی وجود دارد (گیبسون، ۲۰۱۳). فنتون (۲۰۱۱) نیز در مطالعهای اتنوگرافیک به این نتیجه رسید که منطق مشارکت خودمحوری که از طریق رسانههای اجتماعی توسعه مییابد، اساساً میتواند برای گروههای سیاسی تهدید باشد تا فرصت (فنتون، ۲۰۱۱).
وسنیک آلوجویک (۲۰۱۲) رابطۀ مشارکت سیاسی از طریق وب نسل دوم با مشارکت سیاسی آفلاین را در اروپا با مطالعه روی فیسبوک بررسی کرد. این پژوهش رابطۀ مثبتی را بین مشارکت سیاسی آنلاین و آفلاین نشان داد، بهاینمعنی که هرچه افراد در مشارکت آنلاین از طریق فیسبوک (پستکردن، لایککردن، دنبال کردن و فرستادن اطلاعات سیاسی و مشارکت در بحثهای سیاسی) بیشتر مشارکت کنند، بهصورت آفلاین هم در سیاست بیشتر مشارکت میکنند (وسنیک آلوجویک، ۲۰۱۲)
ونوینگاردن (۲۰۱۲) با مرور مفصلی بر تعاریف سنتی مشارکت سیاسی، به ناکارابودن تعاریف سنتی برای انواع جدید مشارکت و در نتیجه تغییر تعریف مشارکت بهمرور زمان اشاره کرده است. این مطالعه سپس برای یافتن معنای مشارکت سیاسی آنلاین در فیسبوک، طی مصاحبههای عمیقی با کاربران جوان این سایت معنای آن را از نظر خود کاربران بررسی کرد. (ونوینگاردن، ۲۰۱۲). بکافیگو (۲۰۱۳) مشارکت سیاسی آنلاین کاربران توییتر در این سایت را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که هم فعالان فعلی سیاسی و اعضای احزاب و هم گروههای اقلیت حاشیهای، مشارکت سیاسی آنلاین دارند (بکافیگو، ۲۰۱۳).
الیسون (۲۰۱۰) در پژوهش خود درپی نشان دادن تأثیر استراتژیهای متفاوت فیسبوکی بر سرمایۀ اجتماعی بود. طبق نتایج این مطالعه سه استراتژی استفاده از فیسبوک وجود دارد: ایجاد ارتباطات جدید با غریبهها، حفظ ارتباطات نزدیک قدیمی و پیگیری اطلاعات اجتماعی درمورد اطرافیان. طبق این پژوهش فقط پیگیری اطلاعات است که بر سرمایۀ اجتماعی تأثیر دارد و نه ارتباط با غریبهها و دوستان نزدیک (الیسون، ۲۰۱۰).
وون (۲۰۱۳) در پژوهش خود تأثیر استفادههای متفاوت از فیسبوک بر دو نوع سرمایۀ اجتماعی بینگروهی[۱۳۰] و درونگروهی[۱۳۱] پاتنام[۱۳۲] را بررسی کرده است.[۱۳۳] این مطالعه شش استفاده از اینترنت را از هم متمایز کرده است: پیگیری اطلاعات، تفریح، ارتباطات، حفظ وابستگیهای اجتماعی، فرار و اپلیکیشنهای فیسبوکی.[۱۳۴] نتایج این پژوهش نشان داد که شدت استفاده از فیسبوک و استفاده از فیسبوک برای وابستگیهای اجتماعی رابطۀ مثبتی با سرمایۀ اجتماعی بین گروهی دارد، درحالیکه استفاده از فیسبوک برای فرار رابطۀ منفی با سرمایۀ اجتماعی درونگروهی دارد (وون، ۲۰۱۳).
ویسرز (۲۰۱۴) نشان داد که مشارکت سیاسی در فیسبوک، دیگر اقسام مشارکت آنلاین را گسترش میدهد؛ یعنی قدرت بسیجکنندگی فعالیت فیسبوکی بیشتر و دراصل محدود به فعالیت آنلاین میشود. استثنای مهم برای بسیج مشارکت آفلاین اعتراض آفلاین است. این مطالعه همچنین رابطۀ دوجانبهای بین پستکردن پیام در فیسبوک و اعتراض آفلاین بهدست آورد و درنتیجه تأثیر بسیجکننده و تقویتکنندۀ فعالیت سیاسی فیسبوکی را تأیید کرد (ویسرز، ۲۰۱۴).
در انتخابات ۲۰۰۸ آمریکا بود که اهمیت نسل دوم وب و سایتهای شبکۀ اجتماعی در سیاست نمودار شد؛ چراکه این اولین انتخاباتی بود که فیسبوک در آن وجود داشت و کاندیداها و احزاب هم کمپینهای آنلاینی بهویژه در فیسبوک تشکیل دادند (کارلیس، ۲۰۱۳). تأثیرگذاری فیسبوک بر این انتخابات بهگونهای بود که برخی حتی این انتخابات را انتخابات فیسبوکی نامیدند (کای، ۲۰۱۳) پس از این انتخابات چندین پژوهش تأثیر سایتهای شبکۀ اجتماعی بر انتخابات را بررسی کردند؛ مانند فرناندس (۲۰۱۰)، وولی (۲۰۱۰)، کاگبرن (۲۰۱۲)، تونر (۲۰۱۱)، ویتاک (۲۰۱۱) و کارلیس (۲۰۱۳).
فرناندس (۲۰۱۰) و وولی (۲۰۱۰) هر دو در پژوهشهای خود گروههای فیسبوکی را حول این انتخابات تحلیل محتوا کردند. وولی (۲۰۱۰) از پژوهش خود نتیجه گرفت که رسانههای اجتماعی نهتنها فضایی را برای اظهارنظر افراد فراهم میکنند، بلکه این اظهارنظرها اغلب متکثر است (وولی، ۲۰۱۰). فرناندس (۲۰۱۰) نیز در پژوهش خود بر این نکته تأکید کرد که بحثهایی که در اجتماعهای آنلاین فیسبوکی درمیگیرد با فعالیتهای آفلاین افراد درآمیخته است؛ چراکه افراد معمولاً درمورد فعالیتهای سیاسی که در دنیای واقعی انجام میدهند، بحث میکنند و لذا میتوان گفت که اجتماعهای مجازی دارند به اجتماعهایی واقعی تبدیل میشوند (فرناندس، ۲۰۱۰).
تونر (۲۰۱۱) در پیمایشی چگونگی تأثیر نسل دوم وب بر این انتخابات را بررسی کرد و نتیجه گرفت که منابع متفاوت اینترنتی حتی درمیان نسل دوم وب، تأثیرهای متفاوتی بر کاربر میگذارند (تونر، ۲۰۱۱). ویتاک (۲۰۱۱) در پیمایشی حول این انتخابات به این نتیجه رسید که فعالیت سیاسی افراد در فیسبوک انواع کمهزینه و سطح پایین مشارکت سیاسی مانند دنبالکردن اطلاعات سیاسی را شامل میشود؛ هرچند این انواع مشارکت درنهایت منجر به افزایش مهارتهایهای مدنی افراد و لذا افزایش مشارکت سیاسی میشود (ویتاک، ۲۰۱۱).
کارلیس (۲۰۱۳) نیز در مطالعۀ خود دربارۀ انتخابات ۲۰۰۸ آمریکا طی پیمایش و تحلیل محتوای پروفایلهای کاربرانی از فیسبوک، به این نتیجه رسید که عوامل تعیینکنندۀ مشارکت سیاسی در تئوریهای منابع و سرمایۀ اجتماعی درمورد مشارکت آنلاین صدق نمیکند؛ چراکه اولاً بعضی از عوامل تعیینکنندۀ سنتی مشارکت مانند درآمد والدین و جنسیت و قومیت در فضای فیسبوک تعیینکننده نیستند و ثانیاً تعداد دوستان فیسبوکی که هر فرد دارد ارتباطی با مشارکت سیاسی فرد ندارد (کارلیس، ۲۰۱۳).
درمورد انتخابات ۲۰۱۲ آمریکا نیز دو پژوهش مطرح وجود دارد. یکی مطالعۀ ژانگ (۲۰۱۳) است که در پیمایشی آنلاین نشان داد استفاده از همۀ انواع سایتهای شبکۀ اجتماعی ازجمله فیسبوک، گوگلپلاس، توییتر و یوتوب با مشارکت آنلاین و آفلاین رابطۀ مثبت دارد (ژانگ، ۲۰۱۳). پژوهش دیگر مطالعۀ تونر (۲۰۱۳) است که به نتایجی کمی متفاوت دست یافته است. این پژوهش در پیمایشی نشان داد استفاده از منابع آنلاینی مانند گوگلپلاس و توییتر و وبلاگها که محیطی برای ارتباط و تعامل بین شهروندان فراهم میکنند، تأثیر مثبت و درخورتوجهی بر مشارکت سیاسی دارند؛ اما منابع آنلاینی مانند روزنامههای آنلاین و سایتهای شبکههای تلویزیونی و یوتوب که کمتر چنین محیطی را برای کاربران ایجاد میکنند، مشارکت را افزایش نمیدهند. این مطالعه همچنین نشان داد که فیسبوک اساساً متفاوت از توییتر و گوگلپلاس است و مشارکت را افزایش نمیدهد (تونر، ۲۰۱۳).
۱.۲.۲. مکانیسمهای تأثیرگذاری
پیشتر در بخش ۱.۱.۲ به بحثهای نظری انجامشده درمورد مکانیسمهای تأثیرگذاری اینترنت بر مشارکت سیاسی اشاره کردیم. برخی پژوهشها بهطور خاص درمورد فیسبوک بحث کردهاند که در ادامه آنها را مرور میکنیم.
بود (۲۰۰۸) در مقالۀ خود برای بررسی تأثیر تعاملات غیررسمی در فیسبوک بر مشارکت سیاسی، از نظریۀ سرمایۀ اجتماعی پاتنام (۱۹۹۵) و چند مطالعۀ دیگر استفاده کرده است. طبق نظریۀ پاتنام سرمایۀ اجتماعی تأثیر مثبتی بر مشارکت مدنی دارد. مطالعات دیگران نیز نشان داده است که تعاملات غیررسمی با گسترش مهارتها، بهاشتراکگذاری نظرات، مصاحبت افراد و نیز ایجاد شبکههای وظایف متقابل نقش مهمی در تولید سرمایۀ اجتماعی دارند. این تعاملات غیررسمی به خصوص در شبکههای بینفردی اتفاق میافتد، هرچند تولید سرمایۀ اجتماعی در این شبکهها پیامد قصدنشدۀ تعامل بین افراد است. بود از این بحثها نتیجه میگیرد که از طرفی شبکههای بینفردی، سرمایۀ اجتماعی مرتبط با سیاست را یعنی آن نوع از سرمایۀ اجتماعی که مشارکت سیاسی را هموار میکند، تولید میکند و از طرف دیگر افزایش سطح سرمایۀ اجتماعی، منجر به افزایش تمایل شهروندان به مشارکت در سیاست میشود. اما همانگونه که بود میگوید منظور از شبکههای بینفردی در این بحثها، شبکههای رودررو است و مسئله همچنان درمورد شبکههای مجازی ازجمله فیسبوک حلنشده است. بود در ادامه با بهره گرفتن از مطالعات دیگران سه دلیل را در تأیید تأثیر مثبت فیسبوک بر رفتار سیاسی مطرح میکند: اول. فیسبوک بین کاربران خود نوعی احساس اجتماع ایجاد میکند، چراکه به افراد با فرهنگها و وابستگیهای یکسان اجازه میدهد به یکدیگر نزدیک شوند. دوم. فیسبوک میتواند مسائل سیاسی را به خانههای افراد بیاورد، چراکه افراد میتوانند در فیسبوک درمورد مسائل مهم روز بهگونهای بحث کنند که متناسب با زندگی روزمره باشد. سوم. فیسبوک هزینۀ دسترسی به اطلاعات را کاهش میدهد. صمیمیت موجب افزایش اعتماد میشود و اعتماد جزئی ضروری جهت باورپذیرکردن اطلاعات برای فرد است. فیسبوک از هر دو عنصر صمیمت/ اعتماد و اطلاعات برای کاهش هزینۀ کسب اطلاعات درخوراعتماد برخوردار است. بهعلاوه خبرخوان فیسبوک اطلاعات بهاشتراکگذاشتهشده توسط دوستان را در اختیار افراد میگذارد و بهطور مضاعف هزینۀ کسب اطلاعات را کاهش میدهد (بود، ۲۰۰۸).
کورنوی (۲۰۱۲) عضویت در گروههای فیسبوکی را مکانیسمی برای مشارکت سیاسی معرفی کرده است. عضویت در گروهها فرصتی را برای اعضا فراهم میکند که درمورد مسائل سیاسی بحث کنند. بحثکردن هم احساس تأثیرگذاری را میان شهروندان افزایش میدهد که به افزایش مشارکت سیاسی می انجامد. بهعلاوه بحث بین اعضای گروه، افراد را ناگزیر از ابراز عقاید میکند و آنها مجبورند هنگام ابراز عقایدشان دلایل خوبی در دفاع از آن بیان کنند و این فرایند افراد را به تفکر بیشتر مجبور میکند (کورنوی، ۲۰۱۲).
کارلیس (۲۰۱۳) در پژوهش خود با بهره گرفتن از نظریۀ پاتنام میگوید که سرمایۀ اجتماعی پیامد زندگی اجتماعی است که مشارکتکنندگان را قادر به کنش مؤثرتر با یکدیگر برای دنبالکردن اهداف جمعی میکند. کارلیس نتیجه میگیرد که سرمایۀ اجتماعی تولیدشده در شبکههای اجتماعی آفلاین و آنلاین باید تأثیر مثبتی بر مشارکت سیاسی داشته باشد. به عقیدۀ کارلیس تکنولوژی رسانههای اجتماعی مانند فیسبوک بهطور اساسی فضایی را که در آن کاربران مشارکت میکنند، تغییر داده است و ابزارهایی را برای سادهکردن مشارکت فراهم کرده است. اولاً این تکنولوژیها به افراد اجازه میدهد شبکههای ارتباطی ایجاد کنند، بر این شبکهها تأثیر بگذارند و از آنها تأثیر بپذیرند. ثانیاً رسانههای اجتماعی هزینهها و موانع تولید محتوا درون محیط شبکهای را برای کنشگران آنلاین حذف میکنند. در این میان فیسبوک بهعلت ویژگیهای منحصربهفردش مانند وال و خبرخوان، بهعنوان مکانیسمی برای رساندن صدای افراد در بعد وسیع در حوزۀ عمومی آنلاین جایگاه ویژهای دارد (کارلیس، ۲۰۱۳).
ویسرز (۲۰۱۴) در مطالعۀ خود به کمک مدل بردی[۱۳۵]، وربا[۱۳۶] و اسکلزمن (۱۹۹۵)[۱۳۷] توضیح داده است که چگونه فعالیت سیاسی در فیسبوک منابع لازم برای مشارکت سیاسی را فراهم میکند. اولاً افراد از طریق فعالیت سیاسی در فیسبوک میتوانند روی مهارتهای مدنی خود تمرین کنند. مهارتهایی مثل شکلدادن به نظرات خود و دفاع از آن، آموختن چگونگی مواجهه با نظرات مخالف و نیز گسترش دانش سیاسی که برای مشارکت سیاسی مؤثرتر لازم است. ثانیاً افراد از نظر روانی به مشارکت تحریک میشوند. فعالیتهایی همچون مطالعه یا پست نظرات سیاسی بر علاقه و دانش افراد درمورد مسائل خاص سیاسی و اجتماعی تأثیر میگذارد که میتواند به مشارکت در دیگر فعالیتهای آنلاین و آفلاین منجر شود. ثالثاً افراد میتوانند شبکههای عضوگیری خود را گسترش دهند. مثلاً افراد با پیوستن به گروههای سیاسی یا اجتماعی فیسبوکی پیوندهای اجتماعی فیسبوکی جدیدی میسازند و امکان دریافت اطلاعات بسیج و درخواست برای مشارکت در فعالیتهای سیاسی برای آنها افزایش مییابد. البته این سؤال همچنان بیپاسخ مانده است که آیا فعالیت فیسبوکی به همین رسانه محدود میشود و به سکونگرایی[۱۳۸] یا کلیکگرایی[۱۳۹] محدود میشود، یا اینکه پتانسیل بسیج انواع دیگر مشارکت را دارد (ویسرز، ۲۰۱۴).
۳.۲. جمعبندی
در مرور این پژوهشها چند مسئله آشکار شد که به آن میپردازیم. یکی اینکه در این مطالعات بهطور کلی دیدگاه بدبینانه کمتر به محک تجربه گذاشته شده است و کفۀ ترازوی پژوهشهای تأییدکنندۀ دیدگاه خوشبینانه سنگینتر است. همچنین در سالهای اخیر بیشترِ پژوهشها بر دیدگاه سوم میانه که قائل به تأثیر دوجانبۀ اینترنت است، صحه گذاشتهاند، دیدگاهی که مورد نظر پژوهش حاضر نیز هست.
دیگر اینکه فرضیههای مطرحشده و پژوهشهای انجامشده عموماً درمورد کشورهایی با سابقۀ طولانی دموکراسی و نظامهای ثابت سیاسی است. جوامعی با فضای سیاسی باز، جامعۀ مدنی فعال، رسانههای آزاد و انتخابات آزاد در جَو رقابتی سالم. پیشفرض نانوشتۀ این مطالعات این است که رسانهها و ازجمله سایتهای شبکۀ اجتماعی بدون محدودیت در دسترس همۀ شهروندان قرار دارد. شهروندان آزادانه و بدون ترس محتواهای سیاسی دلخواه خود را در این سایتها پیگیری و تبلیغ میکنند و نظر سیاسی واقعی خود با دیگران بهاشتراک میگذارند. همچنین احزاب، نهادها و سیاستمداران خود در این شبکهها حضور رسمی دارند، با طرفداران خود در ارتباطاند و آنها را بسیج میکنند. اما وضعیت در بسیاری از کشورهای دیگر، ازجمله ایران بسیار متفاوت است. در ایران فضای سیاسی عموماً بسته است، رقابت حزبی چندان معنادار نیست و گروههای منتقد امکان فعالیت رسمی و لذا معرفی کاندیدا در انتخاباتها را ندارند. افزون بر این، تلویزیون مستقل وجود ندارد و رسانههای دیگر هم تحت نظارت حکومت هستند. بسیاری از سایتهای خبری، اجتماعی و سیاسی و بیشتر سایتهای شبکۀ اجتماعی ازجمله فیسبوک، توییتر، گوگلپلاس، یوتوب و… فیلتر[۱۴۰] است؛ بهطوریکه از نظر آزادی اینترنت، ایران در سال ۲۰۱۴ رتبۀ آخر را در جهان داشته است[۱۴۱] (FreedomHouse, 2014). با وجود فیلترینگ سایتهای شبکۀ اجتماعی، عضویت افراد در آنها طبق قانون ایران جرم نیست، ولی دسترسی به آنها نیازمند استفادۀ افراد از فیلترشکن است که این مسئله نوعی دورزدن قانون است و جرم محسوب میشود. این موضوع بهاضافه دستگیری و صدور احکام سنگین برای تعدادی از فعالان سیاسی حوزۀ اینترنت طی سالهای گذشته، افراد را در اظهارنظر سیاسی در فضای وب محتاط کرده است.[۱۴۲] موارد ذکرشده ازجمله مسائلی است که بدون درنظرگرفتن آنها تحلیل رابطۀ اینترنت و سیاست در ایران دقیق نخواهد بود.
نکتۀ دیگر اینکه در همۀ این تحلیلها بهنظر میرسد آنچه مغفول مانده است، اطلاعاتی است که افراد را به عدم مشارکت تشویق میکنند. مسئلهای که درمورد کاربران ایرانی باتوجه به شکاف موجود بین مشارکتکنندگان و غیرمشارکتکنندگان جدی بهنظر میرسد. بخش بزرگی از اطلاعات و بسیج قبل از انتخاباتها در ایران، افراد را به مشارکتنکردن فرامیخوانند و بسیاری از بحثهای موجود بهطور جدی درمورد مشارکت یا عدم مشارکت است.
باتوجه به دو نکته اخیر و همچنین وقتی مقصود از مشارکت سیاسی فقط رأیدادن است، نمیتوان گفت چون فیسبوک دسترسی به اطلاعات را ساده میکند، امکان بحث بین شهروندان را فراهم میکند و… مشارکت را لزوماً افزایش یا کاهش میدهد؛ لذا بیش از پیش نمایان میشود که دیدگاههای خوشبینانه و بدبینانه با نگاهی یکجانبه، فقط مسئله را سادهسازی میکنند. از همین رو است که در این پژوهش تفکیک مدلهای مکانیسمی خوشبینانه و بدبینانه را مناسب نمیدانیم و فهم چگونگی تأثیرگذاری را به بخش تجربی پژوهش و از لابهلای گفتههای خود افراد واگذار میکنیم.
مورد آخر هم این است که در مکانیسمهای موجود تأثیر در سطوح خرد و کلان از هم مجزا نشده است. این درحالی است که بهنظر میرسد با تمایز تأثیر اینترنت در سطح فردی از سطح جمعی که اولی به تغییر رفتار رأیدهی[۱۴۳] و دومی به تغییر میزان مشارکت می انجامد، بهتر بتوان بحثها را سامان داد.
فصل سوم: روششناسی پژوهش
۱.۳. روششناسی
روشی که برای انجام این پژوهش انتخاب کردهایم، روش کیفی است. روش کیفی اصطلاحی است کلی و فراگیر برای رویکردهای مختلفی که پیشفرض همۀ آنها این است که واقعیت، چندگانه و برساختۀ آدمیان است. بنابراین پژوهش کیفی درپی کشف معنای پدیدۀ اجتماعی است از منظر افراد یا آنگونه که افراد آن پدیده را تجربه میکنند. در این روش فهم پدیدۀ اجتماعی از نزدیک و در بافت طبیعی خود انجام میشود، از تکنیکها و ابزارهای کمی استفاده نمیشود، یافتهها بهصورت توصیفی است و هدف، اثبات و تعمیم و پیشبینی نیست. روش کیفی درحالت کلی در مقابل روش کمی قرار میگیرد. تفاوت این دو روش بهسبب نشئتگرفتن آنها از دو پایگاه نظری متفاوتِ پدیدارشناسی و پوزیتیوسم با هستیشناسیها و معرفتشناسیهای متفاوت است (پاتون[۱۴۴]، ۲۰۰۲؛ هوفل[۱۴۵]، ۱۹۹۷؛ استراوس[۱۴۶] و کوربین[۱۴۷]، ۱۹۹۸؛ لینکلن[۱۴۸]، ۱۹۹۵؛ مک[۱۴۹] و دیگران، ۲۰۰۵؛ مایکوت[۱۵۰] و مورهاوس[۱۵۱]، ۱۹۹۴؛ لینکلن، ۱۹۹۵؛ مریام[۱۵۲]، ۱۹۹۸؛ مروستی[۱۵۳]، ۲۰۰۴؛ فلیک[۱۵۴]، کاردورف[۱۵۵] و استینک[۱۵۶]، ۲۰۰۴).
در این پژوهش هدف، درک چگونگی تأثیر حیات فیسبوکی افراد در روزهای انتخابات بر رفتار انتخاباتی آنها است، اما میخواهیم این موضوع را از منظر خود افراد بررسی کنیم. بههمین جهت روشی که استفاده میکنیم، روش کیفی است. درواقع بخشی از جمعیت کشور در فیسبوک حضور دارند و در تبوتاب انتخابات فضای این شبکۀ اجتماعی بیش از هر زمان دیگر سیاسی میشود. افرادی هستند که اخبار را در صفحههای فیسبوکی دنبال میکنند و با دیگر شهروندان مخالف یا موافقشان درمورد نظرشان دربارۀ انتخابات بحث میکنند. قصد ما از این پژوهش کشف این است که آنها این محیط را چگونه درک میکنند و فکر میکنند تجربۀ حضورشان در فیسبوک چه تأثیری بر آنها و گرایش انتخاباتیشان میگذارد. در اینجا فرضیهای برآمده از نظریۀ خاصی نداریم که بخواهیم آن را بیازماییم و همچنین مفاهیمی پیشینی که بخواهیم از خارج بر پژوهش تحمیل کنیم. آنچه هست یافتههایی است برآمده از روایتهای خود افراد.
۲.۳. روش گردآوری دادهها
در این پژوهش درنظر داریم برای گردآوری دادهها از نتنوگرافی[۱۵۷] یا اتنوگرافی مجازی استفاده کنیم. اتنوگرافی را هنر توصیف یک فرهنگ میخوانند که نه اتفاقات غیرمعمول، بلکه زندگی روزمره و روتین مردم را مطالعه میکند. در بحث جمع آوری دادهها، اتنوگرافی معمولاً بهمعنی مشارکت پژوهشگر بهطور آشکار یا پنهان و برای مدتی طولانی در زندگی روزانۀ گروهی از مردم، مشاهدۀ روابط و تعاملات، مصاحبه با افراد و جمع آوری هر دادۀ مرتبط با مسئلۀ پژوهش است. بنابراین مشاهدۀ مشارکتی، مصاحبۀ عمیق و مطالعۀ اسناد، تکنیکهایی هستند که معمولاً برای جمع آوری دادهها در اتنوگرافی استفاده میشوند. (مروستی، ۲۰۰۴؛ فلیک، کاردورف و استینک، ۲۰۰۴؛ همرسلی[۱۵۸]، ۲۰۰۷)
با ورود اینترنت گونهای از اتنوگرافی با عنوان اتنوگرافی مجازی یا سایبر یا آنلاین پدید آمد و اتنوگرافی غیرمجازی، اتنوگرافی سنتی خوانده شد. در سالهای اولیۀ پیدایش اینترنت، جهان آفلاین و آنلاین مجزا از هم و لذا اتنوگرافی مجازی و سنتی متفاوت از هم دانسته میشد، اما پژوهشگران اخیراً دیگر به این دوگانگی قائل نیستند. اکنون اینترنت در زندگی اجتماعی درونی شده است و فضای آنلاین و آفلاین بهطور درهمپیوستهای، جهان اجتماعی واحدی را میسازند، بنابراین برای فهم پیچیدگیهای زندگی اجتماعی، اتنوگرافی سنتی لازم بود با گسترش تکنیکهای خود، زندگی آنلاین را در میدان مطالعۀ خود درنظر گیرد. ورود اینترنت به اتنوگرافی برمبنای این واقعیت است که اینترنت محصولی فرهنگی است، تعاملاتی در آن صورت میگیرد و لذا میتوان میدانهایی را روی آن انتخاب و با روش اتنوگرافی مطالعه کرد. برای انجام اتنوگرافی روی اینترنت معمولاً دو استراتژی روششناختی با دو عنوان «اتنوگرافی مشاهدهای»[۱۵۹] و «اتنوگرافی اطلاعدهنده»[۱۶۰] بهکار میرود. در استراتژی اول پژوهشگر از افراد فاصله میگیرد و نوشتههای آنها را مشاهده و تحلیل میکند و تمهای اصلیشان را درمیآورد. این استراتژی در فرومهای اینترنتی یا جاهایی مثل صفحهها یا گروههای فیسبوکی بهکار گرفته میشود. در استراتژی دوم پژوهشگر با افراد تعامل دارد و از تمهای برآمده از روش اول برای شروع مصاحبه و بحثهای متمرکز استفاده میکند. در اینجا افرادی برای مصاحبه انتخاب میشوند که بیشترین تعداد پست یا کامنت را داشتهاند (ویلیامز[۱۶۱] و کوپس[۱۶۲]، ۲۰۰۵؛ هین[۱۶۳]، ۲۰۰۰؛ تورس[۱۶۴] و دیگران، ۲۰۱۰؛ وبستر[۱۶۵] و مارکوس دا سیلوا[۱۶۶]، ۲۰۱۳؛ بیکر[۱۶۷]، ۲۰۱۳؛ بنیتو- مونتاگوت[۱۶۸]، ۲۰۱۱؛ اسکروتن[۱۶۹]، ۲۰۱۲؛ جانسون[۱۷۰] و هامفری[۱۷۱]، ۲۰۱۱؛ بیولیو[۱۷۲]، ۲۰۰۷؛ هالت[۱۷۳] و باربر[۱۷۴]، ۲۰۱۴، اوانس[۱۷۵]، ۲۰۱۰).
در این پژوهش از هر دوی این استراتژیها استفاده میکنیم. در ابتدا بحثهای انتخاباتی افراد را در پروفایلها یا صفحههای فیسبوکی انتخابشده (با معیارهای ذکرشده در ۴.۳)، مشاهده و تحلیل میکنیم و تمهای اصلی آنها را استخراج میکنیم. استراتژی اول را به این دلیل بهکار میبریم که اولاً بفهمیم بهطور کلی فضای انتخاباتی در صفحههای فیسبوکی چگونه و کلیت بحثها عموماً حول چه موضوعاتی بوده است و ثانیاً تحول یا عدم تحول گرایش انتخاباتی افراد خاصی را دنبال کنیم. این صفحهها بخش اعظم حوزۀ عمومی فیسبوک را تشکیل میدهند و اگر حیات سیاسی فیسبوکی تأثیری بر فرد داشته باشد، یکی از منشأهای آن بحثهای درگرفته در این صفحهها است. تمهایی که از تحلیل بحثها بهدست میآوریم، سرنخهایی به ما میدهند تا بتوانیم مصاحبه با آن افراد را در استراتژی دوم بهتر هدایت کنیم. افرادی را که میخواهیم با آنها مصاحبه کنیم، در این مرحله و از بین همانهایی انتخاب میکنیم که در بحثها شرکت کردهاند (با معیارهای ذکرشده در ۴.۳). در مرحلۀ دوم مصاحبههایی عمیق را با این افراد ترتیب میدهیم. در اینجا به این دلیل از تکنیک مصاحبۀ عمیق[۱۷۶] استفاده میکنیم که هدف رسیدن به درکی است که خود افراد از حیات فیسبوکیشان در ایام انتخابات دارند.
از لحاظ ساختار، هر مصاحبه از چند بخش کلی یا چند دسته سؤال تشکیل میشود. در ابتدا و پیش از شروع، برای مشارکتکننده روند مصاحبه و نوع سؤالها را توضیح میدهیم و از او میخواهیم اگر سؤالی دارد بپرسد. سؤالهای مصاحبه با این سؤال که «چقدر فیسبوکی هستید؟» شروع میشود و از مشارکتکننده میخواهیم بگوید که معمولاً هرچندوقت یکبار فیسبوکش را چک میکند، چقدر از زمانش را در فیسبوک میگذراند و چه کارهایی را در فیسبوک انجام میدهد. سؤال محوری بخش بعدی این است که «چقدر پیگیر اخبار و تحلیلهای سیاسی هستید؟». در این بخش از مشارکتکننده میپرسیم که بهطور کلی چقدر ذهنش درگیر سیاست است و اینکه آیا روزانه اخبار را چک میکند یا خیر. سپس از مشارکتکننده میخواهیم منبعی را که معمولاً اخبار را از آن دریافت میکند، عنوان کند و توضیح دهد که در این میان فیسبوک چه سهمی را به خود اختصاص میدهد.
پس از پرسشهای اولیه، با این سؤال که «از حال و هوای فیسبوک در روزهای انتخابات بگویید» مشارکتکننده را به فضای انتخابات میبریم و از او میخواهیم فضای فیسبوک در آن روزها را توصیف کند. در اینجا سعی میکنیم بهتدریج مشارکتکننده را به توضیح دربارۀ مسئلۀ مورد پژوهش، یعنی تأثیر فضای فیسبوک بر شکلگیری رأی انتخاباتی فرد که منجر به رفتار ویژۀ رأیدهی او میشود، سوق دهیم. با احساس اقناع از صحبتهای مشارکتکننده، پایان سؤالها را اعلام میکنیم و از میخواهیم اگر توضیح دیگری دارد که به پیشبرد پژوهش کمک کند، اضافه کند. درنهایت از مشارکتکننده سن، میزان تحصیلات و این مورد را که او داخل یا خارج از کشور زندگی میکند، میپرسیم.
این مصاحبهها از لحاظ تکنیک، بهطور کلی ذیل دو نوع مصاحبۀ نیمهاستاندارد و مصاحبۀ روایی (فلیک، ۱۳۸۸) یا ترکیبی از این دو جای میگیرند. به این معنی که برای مشارکتکننده توضیح میدهیم که در پاسخ به سؤالها محدودیت چندانی در وقت و تعداد کلمات ندارد؛ در عین حال مراقبیم اگر توضیحات او فراتر از موضوع رفت، بهنحوی صحبت او را قطع کنیم و مصاحبه را به روند مدنظرمان هدایت کنیم. در این میان گاه لازم میشود منظور روششناختی خود را از طرح سؤالها برای مشارکتکننده بیان کنیم.
همچنین مصاحبهها خود برحسب تفاوت در نوع توضیحهای مشارکتکننده با هم متفاوتاند. به این معنی که در ابتدای هر بخشِ مصاحبه، از مشارکتکننده یک سؤال باز و کلی میپرسیم. برخی از مشارکتکنندگان توضیح مکفی میدهند و گاه نیازی به سؤالهای جزئیتر نیست. توضیح برخی دیگر گنگ یا خارج از بحث است و لذا نیازمند سؤالهای بیشتری است. طی مصاحبه، حسب نیاز، از سؤالهای مواجههای و سؤالهای مأخوذ از ادبیات پژوهش استفاده میکنیم. در آن بخش از مصاحبه که میخواهیم مشارکتکننده را به فضای انتخابات ببریم، سعی میکنیم مصاحبه بیشتر فرم روایی بگیرد. این بخش با یک سؤال مولد روایت شروع میشود و حسب توضیحات مشارکتکننده سعی میکنیم با سؤالهای بعدی در روایتی که او نقل میکند، بیشتر کندوکاو کنیم.
۳.۳. روش تجزیه و تحلیل دادهها
در پژوهش پیشِرو برای تجزیه و تحلیل دادهها از روش تحلیل تماتیک استفاده میشود. تمها، معناهای الگودار و تکرارشونده درون مجموعهدادهها هستند و حرفی مهم در رابطه با سؤال پژوهش میزنند. تحلیل تماتیک روشی است برای تشخیص، آنالیز و گزارش این تمها. این روش فراتر از کلمهها و عباتهای واضح میرود و هم ایدههای واضح و هم تلویحی درون دادهها را توصیف میکند. برای سازماندهی دادهها در این روش از کدگذاری استفاده میشود و تحلیل شامل حرکت رفتوبرگشتی مداوم بین مجموعهدادهها، خلاصههای کدشده و تحلیلهای تولیدشده است (اگوینالدو[۱۷۷]، ۲۰۱۲؛ راس[۱۷۸] و گرین[۱۷۹]، ۲۰۱۱؛ فلورش[۱۸۰] و دیگران، ۲۰۱۰؛ بران[۱۸۱] و کلارک[۱۸۲]، ۲۰۰۶(
۴.۳. زمان پژوهش و منابع دادهها
این پژوهش در پاییز ۱۳۹۳ و برمبنای اطلاعاتی از تعدادی صفحۀ فیسبوکی، ثبتشده در بهار ۱۳۹۲، یعنی هفتههای پیش از انتخابات ریاست جمهوری، انجام میشود. نمونهگیری پژوهش در چهار سطح انتخاب پروفایلها یا صفحهها، انتخاب پستها، انتخاب کامنتها و انتخاب افراد انجام میشود و در هرسه، از نمونهگیری غیراحتمالی تعمدی استفاده میشود. درخود ذکر است که در این پژوهش به پروفایلها یا صفحههای عمومی افراد مراجعه میکنیم، چراکه کاملاً باز هستند و دسترسی به همۀ اطلاعات آن و مربوطبه هرزمانی، برای همه امکانپذیر است، درحالیکه پروفایلهای خصوصی افراد معمولاً فقط برای دوستان بازند و امکان دسترسی به آنها برای همه وجود ندارد.
انتخاب پروفایلها یا صفحههای عمومی: برای انتخاب صفحههایی از میان انبوه صفحههای فیسبوکی موجود نیز چند معیار داریم. معیار اول تعداد دنبالکنندههای صفحه است. صفحههای با تعداد دنبالکنندههای چندهزارنفر ارجحیت دارند، چراکه در این صفحهها امکان یافتن بحثها و افراد برای بررسی بیشتر است. معیار دوم وجود بحثهای انتخاباتی بین دنبالکنندههای صفحه در قسمت کامنتهای گذاشتهشده است، چراکه هدف بررسی بحثهای انتخاباتی و سپس مصاحبه با افرادی است که در این بحثها شرکت داشتهاند و بحث در قسمت کامنتهای مربوط به هر پست صورت میگیرد. معیار سوم تنوع پروفایلها یا صفحهها به لحاظ خط مشی سیاسی است، چراکه هر پروفایل یا صفحهای قاعدتاً به روند فکری سیاسی خاصی نزدیک است، بنابراین ممکن است بیشتر دنبالکنندههای آن را افراد موافق آن خطمشی تشکیل دهند و لذا بحثها تنوع چندانی نداشته باشد.
انتخاب پستها: معیار، انتخاب پستهای مرتبط با اتفاقات انتخاباتی است، بهویژه آنهایی که حساسیت بیشتری را برانگیختهاند و بحثهای بیشتری پای آنها شکل گرفته است.
انتخاب کامنتها: در انتخاب کامنتهای پست انتخابشده معیار اول قاعدتاً مرتبطبودن آن کامنت به موضوع انتخابات است. در اینجا سعی میشود همۀ کامنتهای مرتبط بررسی شود تا در استخراج تمها، کمترین خطای ممکن را داشته باشیم. معیار دوم، انتخاب کامنتهایی است که مستقیم یا غیرمستقیم در پاسخ به پست یا کامنت فرد دیگری گذاشته شده و بدینترتیب بحثی درگرفته است.
انتخاب افراد: در انتخاب افراد برای مصاحبه هم معیار، افرادی است که با گرایشهای انتخاباتی متفاوت در بحثها شرکت کردهاند و دیدگاهشان را اعلام کردهاند یا سعی کردهاند دیگران را به پیروی از دیدگاه خود تشویق کنند. همچنین برای رسیدن به نتیجهای با خطای کمتر، تلاشمان بر این است افرادی را انتخاب کنیم که بهنظر با هویت واقعی و نه ساختگی در فیسبوک حضور دارند.
۵.۳. وثوق دادهها